یک روز کامل از خوندن این کتاب میگذره،اما غم عمیقی که کتاب داشت،هنوز توی دلم سنگینی میکنه...
من با شخصیت های این کتاب زندگی کردم...تو تک تک بخشای بیمارستان چرخیدم و با ویل و استلا همراه شدم 
با شادیشون پروانه های توی قلبم پرواز کردن و با ناراحتی شون  اوقاتم تلخ شد
این کتاب نمونه ی واقعیه یک عشق پاک و صادقانه است...یک عشق فداکارانه،عشقی که از چهارچوب های دنیای امروز فراتر میره و قلب هارو لمس میکنه
و به شخصه در آخر کتاب حس کردم تک تک سلول های قلبم  از شدت غم درد میکنه😭😭
پ.ن:ویل و استلا،شاید تو یه دنیای دیگه...
      

        این جلد واقعا خوب بود!!!
سرعت و کشش داستانی...من رو واقعا به وجد آورد✨
از مهم ترین نکات مثبت کتاب میشه به توالی اتفاقات غیر منتظره اشاره کرد🪄
البته یک سری ایرادات هم مطرح هست ( به خصوص در بخش های آخر کتاب و جنگ بین گروه مقاومت و اندرسون؛که از نظرم نویسنده اگه میخواست میتونست خیلی بیشتر شخصیت هارو اذیت کنه و یک جهنم واقعی رو براشون خلق کنه، اما فکرکنم فهمید که این بیچاره ها گناه دارن🥲🥲 ؛ یا حتی تغییر بسیار سریع و تا حدودی اجباری شخصیت ها از سمت نویسنده، مثلا تغییر خیلی سریع جولیت از یک دختر گوشه گیر و ضعیف به یک شخصیت قوی و سرشار از اعتماد به نفس بنا به ضرورت خط داستانی، یا حتی تغییر ۱۸۰ درجه ای آدام از یک شخص مهربون و آروم به یک شخصیت پرخاشگر و عصبی صرفا برای اینکه نشون داده بشه همراه مناسبی برای جولیت نخواهد بود🥲🥲) اما به شخصه معتقدم نکات مثبت این جلد اونقدری هست که بشه از این ایرادات چشم پوشی کرد...
بی صبرانه منتظر جلد های بعدی هستم چون این جلد تازه شروع ماجراهای اصلی اون ها بود✨🪄
      

        در یک کلام؛فراموش نشدنی
داستان واقعی پینو للا، پسر شجاع ایتالیایی که ماجراهای عجیبی رو در دوران جنگ جهانی دوم از سرگذروند
سرگذشتی که گاه قلب رو از عشق لبریز میکرد و گاه اشک رو از چشم روانه
کتابی که شایستگی این رو داره ، بیشتر دیده بشه
این کتاب و شجاعت های پینو للا و عشق فراموش نشدنیش برای همیشه در خاطرم باقی می مونه....
      

        بخشی از روحم برای همیشه در میان صفحات این کتاب به جا موند...