سجّاد

سجّاد

@Sajjaddehnavi

25 دنبال شده

8 دنبال کننده

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

سجّاد پسندید.
ما ایوب نبودیم

24

سجّاد پسندید.
نا
          دست کم هفته‌ای شش‌بار بواسطه رفت‌وآمدهای شرق به غربم اسمش را به زبان آورده بودم. اما برایم یک‌ اسم بی معنی مثل هزار اسم دیگر و تصویری مبهم و رنگ‌پریده بر حاشیه اتوبان صدر بود. یک اسم عام نه اسم خاص! 
او را شناختم. با بنت‌الهدی. بنت‌الهدی را با یکی از دوستان‌شان و دوست‌شان را با دوست صمیمی‌ام. چون آن دوست‌شان مادربزرگ دوست صمیمی‌ام بود!
کتاب را با اشک تمام کردم. حالا دیگر محمدباقر صدر برایم یک اسم و یک تصویر نبود. معلم دلسوز بزرگ و نابغه‌ای بود که دوستش داشتم و غم‌اش دلم را سوزانده‌بود. آن قسمت خاص از قلبم که داغ‌های گرم زنده می‌جوشند...
کتاب به لحاظ فرمی چیز عجیبی ندارد و ترجیح می‌دادم برخی‌ روایت‌هایش دقیق‌تر و و یک‌دست‌تر باشد. اسم این مرد اما آنقدر بزرگ‌ هست که وصف خودش و روزگارش جای هرچیزی را پر کند. کتاب، به‌عنوان قطره‌ای که قصد نشان دادن دریا داشته باشد گزینه خوبی برای شروع شناخت این مرد است. جمع و جور و بی‌دردسر.
شاید حالا آن پل همیشه شلوغ، حقیقتا برایم پل گذار باشد... یک اسم خاص: پلِ صدر! 
و البته 
پشت این نام گرامی بنویسید «شهید»
        

6

سجّاد پسندید.
ما ایوب نبودیم
          چندوقتی بود که حالش خوش نبود. نه آنقدر نزدیک بودیم که در جریان امورش باشم و نه آنقدر دور که برایم فرقی نکند. حالش را پرسیدم. 
گفت:« مراقبم باش. خوب می‌شم»
متعجب پرسیدم که چطور می‌توانم از این فاصله، چه در طول و چه در عرض، مراقبش باشم و خواست برایش دعا کنم. پس دعا هم یک‌جور مراقبت بود. 
در ذهن من قرابت و مراقبت از پی هم اند‌. در ظاهر اشتقاق اکبر دارند و در واقع با هم پیدایشان می‌شود. هرچه نزدیک‌تر مراقب‌تر.
من ذات محبت و عشق را با مراقبت می‌فهمم. بروز جدی  قرابت و محبت را در مراقبت پیدا می‌کنم و در مراقبت، قرابت را. مراقبت از امنیت، لطافت، سلامت، موفقیت و... کسی که دوستش داری. و نه حتی اینکه الزاما او ناتوان از انجام آن فعل باشد. بلکه این رسالت بودن در یک سر ارتباط است. تلاشی فارغ از نتیجه. نبض تپنده رابطه است. اشتیاق و رنج ناگفتنی. لبه باریک خوف و رجا. لحظه ترجیح به پاخاستن بر در خود فرو رفتن. جایی که آدم می‌تواند از خود سابقش، خودی که می‌شناخت و می‌شناسند، جدا شود و پوست بیندازد و بیرون بیاید و با خود جدیدی ملاقات کند که موجود دیگری شده. غریبه‌ای آشنا که نمی‌دانستی وجود دارد. 
من هر قدر کسی را بیشتر دوست داشته باشم بین جملات ساده روزمره‌ام بیشتر «مراقب خودت باش» را می‌شنود. چشم می‌گردانم ببینم کجا دست‌هایش یخ کرده، آن‌گوشه‌ای که عدم کفایتش بالا زده کجاست، آن‌جا که طفل درونش به محبت بیشتری نیاز دارد و هزار موقعیت دیگر... که هرطور شده خودم را برسانم. مثل سربازی که  نوبت دیده‌بانی‌اش شده. 
یک‌بار به کسی که خیلی دوستش داشتم و دلم را چلانده بود با گلایه گفتم:« من فکر می‌کردم تو مراقبمی.» و این نهایت چیزی بود که می‌توانستم بابتش روی کسی حساب کرده باشم و در نبودش زمین خورده باشم و دلخور شده باشم. گفتم و اشک‌هایی که تا پیش از آن نگه داشته بودم یک‌جا ریخت.
برایم نوشت:« مراقبت بودم. همه مراقبت‌ها دیدنی نیست.»
انگار راست می‌گفت. 
اسم کتاب را که دیدم شیفته‌اش شدم. موضوعش را که خواندم از شوق نزدیک بود جیغ بکشم. شوق حاصل از صحبت درباره موضوعی که خیلی مبتلایش بودم و مجرای فهم‌ام از بعضی چیزها بود: «مراقبت»
روایت‌ها دقیق اند. صادقانه و متنوع اند. غمگین و شاد اند. و از بخش‌های ناگفتنی مراقبت می‌گویند که گفتن‌شان ساده نیست و نگفتن‌شان هم. 
از همراهی با روایت‌ها و راویانشان لذت بردم.

        

13

سجّاد پسندید.
طلسم جوهری

6

سجّاد پسندید.
لیدی ال
          رومن گاری با نام اصلی رومن کاتسِف (Roman Kacew) در ۸ مه ۱۹۱۴ میلادی در شهر ویلنا (اکنون: ویلنیوس، واقع در لیتوانی) در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. پدرش آری-لیب کاسو کمی بعد در ۱۹۲۵ میلادی خانواده را رها کرد و به ازدواج مجدد دست زد. از این هنگام او با مادرش، نینا اوزینسکی (کاسو)، زندگی می‌کرد، ابتدا در ویلنا و سپس در ورشوی لهستان.

در سال ۱۹۲۸ میلادی، رومن چهارده ساله به همراه مادرش به شهر نیس در کشور فرانسه رفتند.،
او در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت.،و سپس در پاریس در پایگاه هوایی آوورد در نزدیکی بورگس، خلبانی در نیروی هوایی فرانسه را آموخت. پس از اشغال فرانسه توسط نازی‌ها در جنگ جهانی دوم، او به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید.،همچنین به دلیل خدماتش در ارتش موفق به اخذ جوایز متعددی از ارتش شد.،نگارش نخستین رمانش، تربیت اروپایی (۱۹۴۵) را مادامی‌که در ارتش بود شروع کرد. در سال ۱۹۴۵، در فرانسه جایزه منتقدین را دریافت کرد.،پس از جنگ، رومن با مدرک حقوق، که از دانشگاه پاریس گرفته بود، و نیز با دیپلم زبان‌های اسلاو که از دانشگاه ورسای دریافت کرده بود، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف کار کرد. همچنین به عنوان سخنگوی هیئت نمایندگان فرانسوی سازمان ملل ابتدا در نیویورک و سپس در لندن به فعالیت پرداخت.،


لیدی ال

 داستان زنی از طبقه پائین جامعه. 
 که برای رسیدن خواسته ها و هدف های یک حزب ««آنارشیت»» به عنوان پولدار (اشراف زاده)معرفی می شود.،
 و تا پایان عمر زندگی اشراف زادگی را می گذارند.این داستان نه می توان عاشقانه گفت نه سیاسی نه فرهنگی نه چیزهای دیگر.آمیزه ای است از همه چیز در کنار هم در فضای شهری که در آخر به نوعی جنون نزدیک می شود.،
رومن گاری در کتاب لیدی آل از دو جوان اواخر قرن پر آشوب قرن 19 برگزیده است که این دو دل داده میان جمعیت عظیم جوانان آن قرن انتخاب می کند.،که یکی آرمان مبارزه سیاسی را در سر می پروراند و دیگری بدنبال عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن وزندگی می خواهد.،
پیداست که در رسم داستان هاعشق و مبارزه چه می شود.، چه بسا یکی فدای دیگری می شود.،
در این داستان که در حوزه قدرت اتفاق افتاده است دو قطب دارد : 1- حوزه ارزش و عشق  2- حوزه پول و تجمل قرار دارد. در یک سو گفتگوی جدی و در سوی دیگر سخنان عاشقانه و روزمره اتفاق می افتد. دو قطب عشق و نفرت در کنار یکدیگر در یک لحظه پدیدار می شوند که حاکی از حیات ذهنی کلان شهر می باشد. در این زمان مقاومت، حوزه نیروهای آنارشیت است که در مقابل قدرت نیروهای پلیس کنار هم قرار می گیرند در این بازی که در حوزه قدرت انجام می گیرد، خود قدرت همان هدفی است که باید به آن رسید.نوسانات در این داستان نشان بارز بی وزنی است و آدمی بدون وزنه شخصیت و جدیت قادر نیست کوچکترین مقاومتی در برابر نیروهای حوزه نشان داد در آن جا که آنت (لیدی ال) دائماً در شک و تردید برای تصمیم جدی (ازدواج) سپری می کرد نشان از نوعی بی ثباتی است که از ویژگی های کلان شهر است.همگنی کاملی میان اشیاء و انواع عشق با اشکال و انواع هنر وجود دارد. در این جاست که لیدی ال از عشق ناب خود در برابر اشیاء سخن می کند و می گوید بعضی از اشیاء بار احساسی دارند.عشق ناب از نوع عشق هنر برای هنر است.عشق افلاطونی در این جا مابقی اهداف دنیوی و برترین این اهداف یعنی پول و قدرت را در هم می کوبد.میدان عمل در این جا بسیار گسترده بود زیر از یک سو آنت (لیدی ال) نقش خود را در لباس اشرافزاده به خوبی بازی کرد به طوری که حتی وقتی از واقعیت وجود خود صحبت می کرد هیچ کس باورش نمی شود. در یک لحظه خودش هم نمی دانست آنت است یا لیدی ال آن چنان در نقش جدید خود فرو رفته بود که فرق واقعیت و بازنمائی را تشخیص نمی داد. این نوسان نشان بارز بی وزنی است و آدمی بدون وزنه شخصیت و جدیت قادر نیست کوچکترین مقاومتی در برابر نیروهای حوزه نشان دهد.،تزلزل ذهنی او حالت تردید و شک را در وجودش افزایش می داد. و او بعد از از دست دادن دنی هیچ انگیزه ای ندارد، به سبب دوگانگی که در جهان وجودش به وجود آمده خود را هم نمی شناسد گاهی تردید دارد که آنت است یا لیدی ال.،
        

17

سجّاد پسندید.
دورترین کرانه

17

سجّاد پسندید.
          حرفم اصلا ربطی به کتاب نداره، در واقع درباره‌ی نسخه‌های صوتی موجود از کتابه.
۱.نسخه‌ی‌واوخوان، بخش اول کتاب اول، کتابخوان یاسین طیب نعیمی.
مشکل اصلی‌اش اینه که فقط همین بخش کار شده، موسیقی خوب، صدای گرم، فضا سازی درجه یک.موجود در طاقچه‌ی بینهایت.کاااش و صد کاش که ادامه پیدا میکرد.
۲.نسخه‌ی اوانامه، کل مجموعه ، کتابخوان‌ها آرمان سلطان زاده،مریم پاک‌ذات، سحر بیرانوند.موجود در نوار و طاقچه و فیدیبو.
در تبحر و توانایی آقای سلطان زاده شکی نیست، خانم‌ها هم از بهترین ها هستند(خودم صدای خانم پاک‌ذات را خیلی دوست‌دارم) امااااا. موسیقی و فضا سازی خیلی خوب انجام نشده، لحن آقای سلطان‌زاده هم بر عکس هری‌پاتر که  گرم وگیرا  بودخیلی سرد و خشکه، البته طبیعت حماسی کتاب چنین چیزی را میپذیره اما من برام سخته در چنین فضای سرد و دلگیری کتاب رو تجربه کنم. جملات  خیلی کتابی و ادبی خوانده شده که باعث میشه از فضای خوانش ذهنی آدم دور باشه.
۳. نسخه‌ی استودیو نوار، کل مجموعه به جز مقدمه به صورت سریال صوتی، کتابخوان حامد فعال، اختصاصی در نوار.
صدا آقای فعال هم از اون صداهای خیلی خوبه، کتاب از موسیقی و فضا سازی خوبی هم برخورداره البته نه به اندازه‌ی نسخه‌ی واوخوان. در عین حال آقای فعال با لحن گرم و‌خودمانی تری خوانش را انجام‌ دادن ، ادای فعل ها کتابی نیست و زبان گفت‌و‌گو ها محاوره‌ای تر شده.
من پیشنهاد میدم اگر اشتراک‌ نوار دارید حتما این سومی را امتحان کنید.شاید شما هم مثل من ترجیح بدید با نسخه‌ی نوار جلو برید‌.

        
ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه

7