ممدسنا تاریخ عضویت:تیر 1404 ممدسنا دنبال کردن @MammadSana 6 دنبال شده 6 دنبال کننده کتابدوست(28 کتاب)0امتیاز دنبال کردن0یادداشت29امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 28 کتاب در حال خواندن 0 کتاب خواهم خواند 9 کتاب یادداشتها این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است. باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشهالیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 166 به الیزابت گفته بود آدم های خوشبخت نیروی ذخیرهای دارند که هنگام لزوم به کمکشان میآید، در حالی که او مثل یک چرخ بی لاستیک بود (از این قبیل استعارهها خوشش میآمد) که با هر سنگریزهای ضربه میخورد و بالا و پایین میپرد. 0 1 ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 165 ولی آدم باید مبارزه کند؛ بر این احساسات پیروز شود؛ به خداوند ایمان داشته باشد. آقای ویتاکر گفته بود که او برای هدفی به این جهان آمده. اما هیچکس میزان رنج او را نمیدانست! آقای ویتاکر به صلیب اشاره کرده، گفته بود خداوند داند. اما وقتی زن هایی مثل کلاریسا دالاوی از غم رها بودند، او چرا باید رنج میکشید؟ آقای ویتاکر گفته بود دانش از رنج حاصل میشود. 0 0 ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 154 کلاریسا همانطور که به ریچارد که در را پشت سر میبست نگاه میکرد، فکر کرد هر آدمی منزلتی دارد؛ یک جور تنهایی؛ حتی میان زن و شوهر فاصلهای هست که باید به آن احترام گذاشت؛ زیرا آدم خودش حاضر نیست از آن بگذرد، یا علیرغم خواست شوهرش آن را از او بگیرد، بی آن که استقلال و عزت نفس خود را - چیزی که هر چه باشد بسیار گرانبهاست - از دست بدهد. 0 2 ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 153 نگفته بود دوستش دارد، اما دستش را گرفته بود. فکر کرد خوشبختی همین است. 0 1 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.
ممدسنا تاریخ عضویت:تیر 1404 ممدسنا دنبال کردن @MammadSana 6 دنبال شده 6 دنبال کننده کتابدوست(28 کتاب)0امتیاز دنبال کردن0یادداشت29امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 28 کتاب در حال خواندن 0 کتاب خواهم خواند 9 کتاب یادداشتها این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است. باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشهالیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 166 به الیزابت گفته بود آدم های خوشبخت نیروی ذخیرهای دارند که هنگام لزوم به کمکشان میآید، در حالی که او مثل یک چرخ بی لاستیک بود (از این قبیل استعارهها خوشش میآمد) که با هر سنگریزهای ضربه میخورد و بالا و پایین میپرد. 0 1 ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 165 ولی آدم باید مبارزه کند؛ بر این احساسات پیروز شود؛ به خداوند ایمان داشته باشد. آقای ویتاکر گفته بود که او برای هدفی به این جهان آمده. اما هیچکس میزان رنج او را نمیدانست! آقای ویتاکر به صلیب اشاره کرده، گفته بود خداوند داند. اما وقتی زن هایی مثل کلاریسا دالاوی از غم رها بودند، او چرا باید رنج میکشید؟ آقای ویتاکر گفته بود دانش از رنج حاصل میشود. 0 0 ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 154 کلاریسا همانطور که به ریچارد که در را پشت سر میبست نگاه میکرد، فکر کرد هر آدمی منزلتی دارد؛ یک جور تنهایی؛ حتی میان زن و شوهر فاصلهای هست که باید به آن احترام گذاشت؛ زیرا آدم خودش حاضر نیست از آن بگذرد، یا علیرغم خواست شوهرش آن را از او بگیرد، بی آن که استقلال و عزت نفس خود را - چیزی که هر چه باشد بسیار گرانبهاست - از دست بدهد. 0 2 ممدسنا 2 روز پیش خانم دالاوی ویرجینیا وولف 3.7 21 صفحۀ 153 نگفته بود دوستش دارد، اما دستش را گرفته بود. فکر کرد خوشبختی همین است. 0 1 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.