M.Amin Tavakolian

تاریخ عضویت:

خرداد 1403

M.Amin Tavakolian

@M.Amin.T

66 دنبال شده

17 دنبال کننده

                "پیش از آن‌که صدا معنا پیدا کند، کلمه بود.
پیش از آن‌که تصویر روایت شود، موسیقی بود.
ادبیات آغاز است؛ موسیقی ادامه؛ و سینما، تجلی نهایی."
              
Mrmister_Cinephile
m.amin.tavakolian

یادداشت‌ها

M.Amin Tavakolian

M.Amin Tavakolian

19 ساعت پیش

        زهیر جوری بود که بعد از بستن کتاب، بخشی از فکر، ذهن، باورها و تردیدهایم را لابه‌لای صفحاتش جا گذاشتم.
در هیاهوی این دنیا، وقتی زهیر را می‌خواندم، غرق در داستان و معنایش می‌شدم؛ آن‌قدر که انگار خودم را گم می‌کردم. از دنیا و مزخرفاتش فاصله می‌گرفتم و در جهان زهیر که انگار رنگش طوسی است، گم می‌شدم.
تنها خبر بد این بود که این سفر برای من خیلی کوتاه بود. دلم می‌خواست سفرم به اندازه‌ی آن رفیق بی‌نام، ژرف و طولانی می‌بود؛ سفری در دشت‌ها، کوه‌ها، و درون خودم.
ای کاش من هم در کوچه‌ها قدم می‌زدم، گم می‌شدم، و خودم را پیدا می‌کردم. ای کاش با نیرویی، با کسی، یا حتی فقط با همین انرژی عشق، می‌توانستم رویایم را بالاخره به واقعیت تبدیل کنم.
رویاهایی که فعلا، مثل خیلی‌ها، روی طاقچه گذاشته‌ام و فقط امیدوارم یک روز قد بکشم، یا حداقل روی نوک انگشتانم بلند شوم و با ناخنم بهشان بزنم.
اما این فکر هم مثل سایه‌ای مرا ترساند: که نزدیک‌ترین آدم‌هایمان — و نه آن‌هایی که فقط "باید" دوستشان بداریم، آنهایی که اصولا فکر می‌کنیم عزیز هستند یا بهمان گفته شده باید عزیز تلقی بشوند؛ بلکه آن‌هایی که واقعاً در گوشه‌ی قلبمان نشسته‌اند و در اعماق قلبمان حضور دارند — ممکن است روزی غریبه‌ترین شوند.
و شاید آن روز، برای پر کردن این خلأ، از سر بیچارگی هرکدام از ما هم زهیر خودمان را بسازیم.
مسئله این است که شاید هیچ چیز در این دنیا کامل تمام نشود و همیشه باقی بماند ولی بعضی چیزها اگر هم پیدا شوند، دیگر مثل قبل نخواهند بود
زهیر جسم و روحم را آلوده‌ی نوعی پاکی کرد. با داستانی پرکشش، معناگرا، و شخصیت‌هایی که هنوز در ذهنم زنده‌اند. ای کاش فقط یک‌بار می‌توانستم آن شخصیت اصلی بی‌نام را ببینم و قدم زنان در کوچه‌ها و یا لب فواره یا در پیتزافروشی محبوبش با او بنشینم و گپ بزنم. 
اما می‌دانم چرا او نام ندارد؛ چون همه‌ی ما، او هستیم. همه‌ی ما در نهایت نیاز به چنین تجربه‌ای داریم.
در دورانی که خیلی‌ها زیاد حرف می‌زنند اما تقریبا هیچ نمی‌گویند، زهیر بی‌هیچ تلاش برای بزرگ‌نمایی، در قلب یک داستان، دنیایی حرف برایم داشت.
فراموش‌نشدنی بود. 
تا مدت‌ها قرار است فکر کنم و حسرت بخورم، و باز فکر، و باز حسرت.
      

2

M.Amin Tavakolian

M.Amin Tavakolian

6 روز پیش

        کتابی خوب؛ با پایانی که سعی در حیرت‌زده کردن مخاطب دارد ولی بعضی جاها کمی می‌لنگد. کتاب را بعضا به‌اشتباه، مربوط به فیلم کره‌ای "Memories of Murder" می‌دانند که احتمالا بخاطر یکی بودن کشورهای ساخته شده و تشابه اسمی‌شان است—چه‌بسا ترجمه درست فیلم هم "خاطرات قتل" است و نه "خاطرات یک قاتل" که به اشتباه گفته می‌شود—،ولی هیچ ارتباطی بین فیلم و کتاب نیست. همچنین کتاب بسیار یادآور فیلم سینمایی "پدر" است.
کتاب بیشتر از اینکه به بخش‌های جنایی داستان بپردازد به بیماری آلزایمر شخصیت اصلی می‌پردازد و این یکی از نکات بسیار مثبت کتاب است. اینکه مارا به این ذهن درحال فروپاشی دعوت می‌کند و تمامی شک‌ها و ترس‌های شخصیت اصلی را بی‌پرده نشان می‌دهد به شخصیت‌پردازی و همچنین به جذاب شدن روند داستان کمک می‌کند تا خواننده کشش مناسب برای ادامه دادن داشته باشد.
درکنار اینکه در متن کتاب بعضا جملات "فلسفی" و قناسی هم نوشته شده که چندان جذاب نیستند و کلیشه‌ای جلوه می‌کنند و یا وصله‌ی ناجور شده‌اند ولی توصیفات و جملات قابل تامل و جالبی را هم ارائه می‌دهد.
مسئله اصلی این است که نویسنده در اینکه بتواند پایانی جالب با پیچش‌های شوکه کننده‌ ارائه بدهد موفق عمل کرده ولی پایانِ کتاب چندان راضی کننده‌ نیست. پایانی است که بعد از مدتی اثر خود را از دست می‌دهد و مخاطب را در این فکر رو می‌برد که شاید "اتفاقاتی" که افتاد شوکه کننده و جذاب بود ولی "پایان" چندان عجیب و راضی کننده نبود.
      

40

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.