Ghazal Ghazal دنبال کردن @Ghazalkhosravi 37 دنبال شده 14 دنبال کننده سرکتابدوست(134 کتاب)296امتیاز دنبال کردن 🔮Living a thousand lives through books🔮 0یادداشت4امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 134 کتاب در حال خواندن 2 کتاب خواهم خواند 247 کتاب یادداشتها این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است. باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشها چالش روزی 20 صفحه به مدت 30 روز از کتابهای انتخابی چالش به پایان رسیده % 100 چالش روزی 10 صفحه به مدت 20 روز از کتابهای انتخابی چالش به پایان رسیده % 100 لیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب Ghazal 1403/9/21 جنگ لویی فردینان سلین 4.2 10 صفحۀ 97 این را در هر حرکت، هر باری که حالم بد بود، عین اختاپوسی چسبناک و سنگین، مثل کثافتی توی وجود خودم احساس می کردم، خوشبینی بی حد و حصرشان، سادهلوحیشان، خریّت تباهشان را حس می کردم که سرهمبندیاش می کردند به رغم تمام شواهد رسوایی ها و عذاب های شدیدو بی حد و اندازه، شکنجه های خونین، که زیر پنجره های همان اتاقی که ما توش غذا می لمباندیم زوزه می کشیدند، عذاب مصیبت من که حتی گندش را نمی پذیرفتند چون پذیرفتنش مساوی بود با مایوس شدن از جهان و از زندگی و آنها نمی خواستند از هیچ چیز مایوس شوند حتی از جنگ که زیر پنجره های آقای آرناش با تمام قوا در جریان بود و هنوز خرناسه خمپاره هایش شنیده می شد و پژواک صدایشان شیشه های خانه را می لرزاند. 0 1 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.
Ghazal Ghazal دنبال کردن @Ghazalkhosravi 37 دنبال شده 14 دنبال کننده سرکتابدوست(134 کتاب)296امتیاز دنبال کردن 🔮Living a thousand lives through books🔮 0یادداشت4امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 134 کتاب در حال خواندن 2 کتاب خواهم خواند 247 کتاب یادداشتها این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است. باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشها چالش روزی 20 صفحه به مدت 30 روز از کتابهای انتخابی چالش به پایان رسیده % 100 چالش روزی 10 صفحه به مدت 20 روز از کتابهای انتخابی چالش به پایان رسیده % 100 لیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب Ghazal 1403/9/21 جنگ لویی فردینان سلین 4.2 10 صفحۀ 97 این را در هر حرکت، هر باری که حالم بد بود، عین اختاپوسی چسبناک و سنگین، مثل کثافتی توی وجود خودم احساس می کردم، خوشبینی بی حد و حصرشان، سادهلوحیشان، خریّت تباهشان را حس می کردم که سرهمبندیاش می کردند به رغم تمام شواهد رسوایی ها و عذاب های شدیدو بی حد و اندازه، شکنجه های خونین، که زیر پنجره های همان اتاقی که ما توش غذا می لمباندیم زوزه می کشیدند، عذاب مصیبت من که حتی گندش را نمی پذیرفتند چون پذیرفتنش مساوی بود با مایوس شدن از جهان و از زندگی و آنها نمی خواستند از هیچ چیز مایوس شوند حتی از جنگ که زیر پنجره های آقای آرناش با تمام قوا در جریان بود و هنوز خرناسه خمپاره هایش شنیده می شد و پژواک صدایشان شیشه های خانه را می لرزاند. 0 1 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.