مهمانگاه
پانزده روایت از روضههایی که زندگی کردیم
حسین بن علی در وجود هر شخصی به یک شکل تبلور یافته و رشد میکند.
سیره حسین و مکتبش برای هر اهل دلی یا بهتر بگویم برای هر انسان آزادهای چراغ روشنگر زندگی و امیدبخش روزهای یکنواخت دنیایی است.
به نظر من روایت هر کسی از حضور حسین ابن علی در قلبش منحصر به فرد است و روایت این جرقه عاشقی در قلبش شنیدنی است. یکی از روضههای دهه اول محرم میگوید، آن یکی از مراسم و آیینهای سنتی روستا میخواند. دیگری از صدای «هل من ناصر ینصرنی» در درونش شگفتزده است، یکی دیگر کودک شش ماههاش را به سینه چسبانده و برای علیاصغر حسین میگرید. و چقدر تک تک این روایتها برای ما آشنا و نزدیک است. انگار که ما را از اینجا میکنند و در آن موقعیت قرار میدهند و دوباره روضه تکرار میشود و ما دوباره با حسرت میگوییم کاش آن زمان بودیم و جانمان را فدایت میکردیم.
همه اینها مثل نخهای نورانی به هم وصل میشوند و به سفینه النجاح حسین میرسد.
جان و مال و اهلم فدای تو...