فرزاد قرائتی فرزاد قرائتی دنبال کردن @Farzad.Gharaati عضویتاسفند 1403 7 دنبال شده 1 دنبال کننده کتابدوست(62 کتاب)0امتیاز دنبال کردن1یادداشت18امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 62 کتاب در حال خواندن 3 کتاب خواهم خواند 2 کتاب یادداشتها فرزاد قرائتی 1404/4/6 دیدن در تاریکی (خودمان را از میان احوال تیره مان ببینیم و بشناسیم) ماریانا الساندری 3.5 6 کتابی ضد فلسفه رواقیون. اینکه حق داریم مضطرب شویم، خشم خود را سرکوب نکنیم، افسردگی خود را پنهان نکنیم و در یک جمله خودمان را در میان احوال تیرهمان ببینیم و بشناسیم. 0 0 باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشهالیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب فرزاد قرائتی 22 ساعت پیش آذرباد نسیم مرعشی 3.1 8 صفحۀ 49 فکر نکنی تازه اینطوری شده. همیشه همین بود. توی همه چی. حقوقش بد نبود، اما هیچوقت بیشتر نمیخواست. من کمکم جمع کردم، روش وام میگرفتم، یه چیزی میخریدم. همیشه میترسید. خواهرم که از آلمان گفت بیاین، هیچ قدمی برنداشت. هیچی. مگه یه نفر آدم تنهایی چقدر توان داره؟ همهی کارها رو خودم کردم. صدبار خواستم ولش کنم اصلا، بگم همهی این زندگی هم برای خودش. ولی دلم نیومد. دوستش دارم. مرد نازنینیه. مهربونه. ولی باهم فرق داریم. من نمیتونم یهجا بمونم. میخوام رشد کنم، پیشرفت کنم، تجربه کنم. اون میخواد بشینه یهجا تا عمرش تموم بشه. تمام راه عذابم داد. سر هر یه قدم. آلمان که ردمون کرد، گیر داد برگردیم. نذاشتم. پیرم کرد. با بدبختی کشوندمش تا اینجا. حالا میگه دروغ گفتی که خونه میدن. من راه دیگهای نداشتم. 0 0 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.
فرزاد قرائتی فرزاد قرائتی دنبال کردن @Farzad.Gharaati عضویتاسفند 1403 7 دنبال شده 1 دنبال کننده کتابدوست(62 کتاب)0امتیاز دنبال کردن1یادداشت18امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 62 کتاب در حال خواندن 3 کتاب خواهم خواند 2 کتاب یادداشتها فرزاد قرائتی 1404/4/6 دیدن در تاریکی (خودمان را از میان احوال تیره مان ببینیم و بشناسیم) ماریانا الساندری 3.5 6 کتابی ضد فلسفه رواقیون. اینکه حق داریم مضطرب شویم، خشم خود را سرکوب نکنیم، افسردگی خود را پنهان نکنیم و در یک جمله خودمان را در میان احوال تیرهمان ببینیم و بشناسیم. 0 0 باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشهالیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب فرزاد قرائتی 22 ساعت پیش آذرباد نسیم مرعشی 3.1 8 صفحۀ 49 فکر نکنی تازه اینطوری شده. همیشه همین بود. توی همه چی. حقوقش بد نبود، اما هیچوقت بیشتر نمیخواست. من کمکم جمع کردم، روش وام میگرفتم، یه چیزی میخریدم. همیشه میترسید. خواهرم که از آلمان گفت بیاین، هیچ قدمی برنداشت. هیچی. مگه یه نفر آدم تنهایی چقدر توان داره؟ همهی کارها رو خودم کردم. صدبار خواستم ولش کنم اصلا، بگم همهی این زندگی هم برای خودش. ولی دلم نیومد. دوستش دارم. مرد نازنینیه. مهربونه. ولی باهم فرق داریم. من نمیتونم یهجا بمونم. میخوام رشد کنم، پیشرفت کنم، تجربه کنم. اون میخواد بشینه یهجا تا عمرش تموم بشه. تمام راه عذابم داد. سر هر یه قدم. آلمان که ردمون کرد، گیر داد برگردیم. نذاشتم. پیرم کرد. با بدبختی کشوندمش تا اینجا. حالا میگه دروغ گفتی که خونه میدن. من راه دیگهای نداشتم. 0 0 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.