امیرحسین حیدری

@A7MI2R

7 دنبال شده

7 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                شماره صفر ویترین جامعه ایتالیا است، بله اگر قرار باشد کتاب شماره صفر را در یک جمله برای کسی توضیح بدهم آن جمله همین است. اومبرتو اکو با آن طنز همیشگی‌اش این‌بار به سراغ جامعه زمانه خود می‌رود و با همه شوخی دارد! 

با قرار دادن فضای کلی داستان در جو یک روزنامه از یک سو انحطاط رسانه را در ایتالیا گوشزد می‌کند؛ رسانه‌ای که بنده پول و علت پدید آمدنش پول است  و از سوی دیگر با نشان دادن واکنش پلیس به مرگ یک انسان (خبرنگار) سیستم قضایی کشور خود را به سخره می‌گیرد هر چند که بنا به ملاحظاتی تا جای ممکن سعی می‌کند زهر کلام خود را بگیرد.

اومبرتو اکو در پایان کتاب ایتالیا را با کشورهای آمریکای مرکزی مقایسه می‌کند که کارتل‌های مواد مخدر حاکمان اصلی آن‌جا هستند و بی پرده می‌گوید ایتالیا هم مثل این کشور‌ها است و با این قیاس کار وطن خود را یک‌سره می‌داند.

کتاب شماره صفر نقدی اجتماعی و گزنده است از تمام وجوه جامعه و کشوری که نویسنده در آن زیست می‌کند. 
        
                کتابخانه نیمه شب رمانی که بر گرفته از معضل اول انگلیس و کشور‌های اروپایی و به نوعی تمام انسان‌های جهان است. این کتاب با دیدی فلسفی به تنهایی نگاه می‌کند و سعی می‌کند به تمام اما و اگرهایی که در منظومه فکری‌تان می‌گذرد جوابی منطقی بدهد. اینکه اگه در فلان موقعیت فلان تصمیم را می‌گرفتم یا نمی‌گرفتم الان زندگی من بهتر شده بود‌.

کتابخانه نیمه شب را می‌توان اقتباسی آزاد از داستان معروف سرود کریسمس چارلز دیکنز دانست، نورا/اسکروچ قرن بیست و یکم بیش از آنکه به اطرافیان خود ظلم کرده باشد به خود ظلم کرده و درست نیمه شب با خانم الم/روح کریسمس امسال آشنا می‌شود، خانم الم نیز با گفتن اینکه به گذشته کاری ندارد و امروز نتیجه تصمیمات گذشته است و از آینده خبر ندارد بر این مدعا صفحه می‌گذارد.

اگر شما نیز اسیر تصمیماتی هستید که در گذشته گرفته‌اید این کتاب را حتماً بخوانید چرا که خواندن این کتاب کمک می‌کند تا درک کنید تصمیماتی که در گذشته گرفتید صرفاً یک انتخاب میان گزینه‌های متعدد بوده و خوب و بدی در کار نیست پس به زندگی خود ادامه دهید و از امروزتان لذت ببرید چرا که؛ گذشته‌ها گذشته فردا هم هنوز نیامده پس از امروزتان لذت ببرید‌. 
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            اگه بگم دوست نداشتم اشکال نداره؟
البته که همراه فروغ خانم خیلی غصه خوردم و از نظر عاطفی واقعا تحت فشار بودم اما کتاب خیلی ناقص بود.
خیلی چیزا می‌شد مطرح بشه تا کتاب از ورطه کلیشه و تکرار خارج بشه.
مثلا یه دختر سیزده ساله سرخوش و فارغ از غوغای جهان که یهو میره خونه شوهر ۳۳ ساله چی میشه که بعد یکی دو ماه مثل آدم بزرگا میگه حاجی شما پول حلال بیار من بچه‌های خوب بزرگ می‌کنم.
یا خانم استاد اخلاقش چه چیزهایی بهش یاد میده که تو ۳۵ سالگی مثل یه زن سرد و گرم چشیده رفتار می‌کرده؟
چرا از ماموریت‌ها و کارهای شوهرش زمان جنگ و تو جبهه لبنان و سوریه علیه اسراییل هیچی نمیگن؟ هنوز سری بوده؟
چه‌ چیزهایی باعث شده بوده این خانواده انقدر اعتقاد مذهبی و سیاسی داشته باشن؟ پیشینه مرحوم خالقی‌پور چی بوده که انقدر معتقد بوده؟

این ابهامات برای من بزرگ‌شده تو یه محیط مذهبی و انقلابی هم قابل درک نبود چه برسه به کسی که هیچ شناختی از این جو نداره. خوب بود یه طوری زمانه رو بیشتر دخیل می‌کردن تو توضیح وضعیت.
دوربین نوشته از چهاردیواری خونه بیرون نمیره جز یکی دوجا که فروغ خانم‌ منهی  میره بیرون. دیگه خیلی به ایشون چسبیده بوده.

          
بشر همیشه موجودی دقیقه نودی بوده فرقی هم نداره در کجای تاریخ ایستاده باشه همیشه دقیقه نود خودشو رفوزه می‌کنه. خواه در پس خروارها اسطوره باشه و سیبی بخوره خواه در عصر به ظاهر مدرن باشه و هفتم اکتبر رو به چشم ببینه. آنقدر رفوزه است که وقتی یک نفر در دقیقه نود تصمیم درستو می‌گیره تندیسشو می‌سازند و ستایشش می‌کند. خوش برگشتید، منتظر نقدهای خوبتون هستم