معرفی کتاب دین در ترازوی اخلاق اثر ابوالقاسم فنایی

دین در ترازوی اخلاق

دین در ترازوی اخلاق

3.9
10 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

10

شابک
9789645633170
تعداد صفحات
280
تاریخ انتشار
1396/2/9

توضیحات

کتاب دین در ترازوی اخلاق، نویسنده ابوالقاسم فنایی.

لیست‌های مرتبط به دین در ترازوی اخلاق

یادداشت‌ها

          در یکی از محاورات سقراطی جمله‌ای مشهور قرار دارد که پرسشی ساده اما کلیدی را مطرح می‌کند: «آیا کار خوب از آن جهت که خوب است کارِ خوبی است یا چون خداوند آن را خوب کرده است کار خوبی است؟» (نقل به مضمون). این پرسش البته همچنان پرسشی زنده است و اگر برخی دعواهای فکری و حتی کوچه‌بازاریِ امروز را ردیابی کنیم به این پرسش می‌رسد. به‌راستی وقتی از اخلاق و فعلِ اخلاقی صحبت می‌کنیم کدام یک پیش از دیگری پدید آمده است. اینجا دو گروه را می‌توان از هم باز شناخت، دو گروهی که همچنان طرفداران خاص خود را دارد، دسته‌ای به تقدم اخلاق بر دین قائلند و دستۀ دیگر به تقدم دین بر اخلاق. گروه اول می‌گویند دین در احکام اخلاقی تابعِ اصول ثابت و کلیِ اخلاقی است، درحالی‌که دستۀ دوم عکسِ آن را می‌گویند. کتابِ حاضر، که جلد اول از یک مجموعۀ دو جلدی است، به بررسی رابطۀ دین و اخلاق می‌پردازد، تاریخچه‌ای از آن به دست می‌دهد و سپس به یک جانب می‌رود، چونانکه از نام کتاب پیداست فنایی معتقدست که اخلاق بر دین مقدم است و دین هستیِ اخلاقی‌اش از آنِ خودش نیست. می‌کوشم نمایی کلی از مباحث کتاب عرضه کنم.
در وابستگیِ تاریخیِ دین و اخلاق شکی نیست، یعنی می‌دانیم که در طول تاریخ چنین بوده است که دین بر اخلاق تاکید داشته، احکام اخلاقی هم داشته و به‌عکس، اخلاق هم با دین مشترکات فراوانی داشته، اما پرسشِ کتاب اینست که آیا رابطه‌ای ذاتی، منطقی، وجودی و غیرتاریخی میان این دو برقرار است یا خیر. بررسیِ این رابطه سبب می‌شود، به طور خاص، موضوعاتی مانند موضوعات زیر بررسی شود: مرجعیت خداوند و زندگی اخلاقی، نقش دین در پرورشِ هویت و بلوغ آدمی، نقش جهان‌بینیِ دینی در زندگیِ اخلاقی ما، و قابلیت نظام‌های دینی در پاسخگویی به مسائل اخلاقِ عملی. (ص8) به هر کدام که قائل باشیم، اخلاق دینی (تقدم دین بر اخلاق) یا فرادینی (تقدم اخلاق بر دین)، بالاخره به وابستگیِ آن‌ها باید باور داشته باشم، یعنی اول باید وابستگی‌ای باشد که در نهایت یکی از آن‌ها مقدم باشد. وقتی از وابستگی سخن می‌گوییم یکی از این روابط را می‌توان در نظر داشت: رابطۀ زبان‌شناسانه یا تعریفی، رابطۀ وجودشناسانه یا متافیزیکی یا هنجاری، رابطۀ منطقی و معرفت‌شناسانه، رابطۀ روان‌شناسانه، و رابطۀ عقلانی. این کتاب سه رابطۀ معناشناسانه و تعریفی، روان‌شناسانه، وجودشناسانه و عقلانی را بررسی می‌کند. وابستگی زبان‌شناسانه یا معناشناسانۀ اخلاق به دین می‌گوید «همه یا بخشی از مفاهیم اخلاقی صرفاً در قالب مفاهیم دینی قابل تعریف‌اند»، یعنی اخلاق از نظر معنایی معادل با آن چیزی است که خداوند امر کرده. وابستگیِ وجودشناسانۀ اخلاق به دین بیان می‌کند که «خوبی و بدی یا درستی و نادرستیِ اخلاقیِ یک فعل متوقف بر تعلق امر و نهیِ خداوند بدان فعل است». در این دسته این تفکیک نیز جریان دارد که نمی‌توان مفاهیم اخلاقی را در قالب مفاهیم دینی تعریف کنیم اما تحقق اوصاف اخلاقی و عروضِ آن‌ها بر موضوعِ خود متوقف است بر تعلق امر و نهیِ خداوند به آن موضوع. (صص 10-11). وابستگیِ روان‌شناسانۀ اخلاق به دین ادعا می‌کند که «تنها آموزه‌ها و اعتقاداتِ دینی می‌توانند پشتوانۀ روان‌شناختیِ اخلاق را فراهم کنند.» گویی دین محرک و برانگیزاننده است. و در نهایت وابستگیِ عقلانیِ اخلاق به دین می‌گوید «تعهد اخلاقی تنها در صورتی معقول است که ما باورهای دینی را پذیرفته باشیم، و اگر خدا نباشد هر کاری مُجاز است.» (صص 11-12) این‌ها از زاویۀ کسانی بود که به اخلاق دینی پایبندند، قائلین به اخلاق فرادینی در مدعیات بالا به جای وابستگی از «استقلال اخلاق از دین» سخن می‌گویند. نیمی از کتاب به تاریخچه و بررسی رابطۀ دین و اخلاق و خدماتِ دین در قلمروِ اخلاق می‌پردازد. در نهایت آنچه نویسنده می‌پذیرد تصویرِ «خدا به‌عنوان ناظر آرمانی» است، که خود بحث جداگانه‌ای است.
سال‌ها پیش که فقط ویراست اول این کتاب در بازار بود و نویسنده در انگلستان تحصیل می‌کرد مصاحبه‌ای را با محوریت این کتاب در خرد مانا ترتیب دادیم که به فراخورِ آن سال‌ها البته کمی خام بود. اگر خواستید از اینجا می‌توانید بخوانید: 
https://b2n.ir/m25121
        

6

          حکم شرعی عبور از چراغ قرمز چیست؟ عبور از چراغ قرمز ناپسند است چون شریعت به این موضوع حکم می‌کند؟ یا چون عبور از چراغ قرمز امری ناپسند و عقلانی است پس شریعت آن را ناپسند می‌داند؟ یا پیش از آن… آیا اصولا برای یافتن حکم عبور از چراغ قرمز باید منتظر اعلام نظر شریعت باشیم؟ آیا اعلام نظر درباره‌ی حکم عبور از چراغ قرمز در دایره‌ی صلاحیت شریعت است؟ اگر الزامات عقلی مثل ناپسند بودن عبور از چراغ قرمز می‌توانند احکام شرعی تولید کنند تکلیف مسائلی که عقلا الزام رعایت دارند اما شرعا نهی شده‌اند چه می‌شود؟ اگر عقل و دین در نهایت هر دو به یک چیز حکم می‌کنند چه نیازی به این دوگانگی هست و آیا می‌شود یکی را به نفع دیگری کنار گذاشت؟ آیا اصولا عقل و علم ناقص و زمان‌مند ما قدرت آن را دارد که وارد حیطه‌ی امور الهی شود و مثلا دست به تولید گزاره‌ی عبور از چراغ قرمز حرام است بزند؟

موضوع کتاب، دعوایی بسیار کهنه و بسیار نو است. دعوایی که در یونان باستان صورت‌بندی شده و در قرون اولیه‌ی اسلام در منازعات اشاعره و معتزله بازتولید یافته و امروز میدان نبرد سکولارها و فقیهان است. موضوع کتاب، واکاوی لایه به لایه و گام به گام رابطه‌ی دین و اخلاق است. کتاب با تعریف دین و اخلاق آغاز می‌شود و با واکاوی انواع وابستگی‌های احتمالی این دو به یکدیگر ادامه می‌یابد. پرسش کتاب این است: آیا خوبی خوب است تنها چون خدا به آن فرمان داده؟ یا خدا تنها به خوبی فرمان می‌دهد؟ پاسخ دقیق به این سؤال ساده و قدیمی نه‌تنها می‌تواند چهره‌ی دیانت انسان را به‌کلی دگرگون کند بلکه می‌تواند به‌شدت موجب شفافیت منازعات اجتماعی و سیاسی و ساختاری امروز جامعه‌ی ما باشد. جامعه‌ای که تا بن دندان گرفتار ثنویت و دوگانگی و دوبینی امر قدسی و امر عرفی است. جامعه‌ای که به دو جهان (دنیا و آخرت)، دو زمان (قمری و شمسی)، دو انسان (معصوم و مقصر)، دو مقصر (مسلمان و غیر مسلمان)، دو مسلمان (شیعه و سنی)، دو ادبیات (نصوص مقدس و ادبیات عرفی)، دو قانون (شریعت و قوانین ملی)، دو پزشکی (اسلامی و مدرن)، دو پاکیزگی (طهارت و بهداشت)، دو زبان (عربی مقدس و ناعربی نامقدس)، دو هویت (اسلامی و ایرانی) و الی آخر اعتقاد دارد، سخت نیازمند تعریف رابطه‌ی این دو پاره‌ی وجود خود است. اگر رابطه‌ی این دو پاره‌ی جامعه تنظیم نشود بسیار احتمال هست که به بهانه‌ی یکی از این دو امر قدسی یا عرفی، هر دوی این امور ویران شوند. همچون آن لوچ کژبینی که یک آبگینه را دو آبگینه می‌دید و همت گماشت تا یکی را بشکند و به خود آمد و هر دو را شکسته یافت. اهمیت بی‌بدیل این کتاب از آن روست که به تنظیم رابطه‌ی این دوپاره‌ی جان ما می‌پردازد و به درمان آن می‌کوشد. این کتاب درباره‌ی ماست و من بسیار متأسفم که آن را ۱۵ سال پس از نگارشش خواندم.
        

7

احسان

احسان

1401/1/6

          هدف نهایی این کتاب اثبات این سخن است که: ارزشهای اخلاقی(ارزشهایی که راهنمای اندیشه و عمل اند) خودبسنده اند یعنی نه در اثبات و نه در اصل وجود به دین(عقاید و شریعت) وابسته نیستند و اتفاقاً این دین است که برای اثبات خود و اصل وجود و حتی در معناداری مفاهیم و گزاره های اصلی خود به اخلاق وابسته است. در واقع اخلاق ذاتاً سکولار و به بیانی بهتر خودبنیاد است و چیزی به نام اخلاق دینی معنا ندارد.

در این کتاب جای دو بحث مهم خالی است یکی پیش نیاز است و دیگری نتیجه نهایی است:

 اولی که پیش نیاز این بحث است متافیزیک اخلاق و وحی است، نویسنده باید موضع خود را در باب چیستی ارزشهای اخلاقی و گزاره های وحیانی و شرعی بیان می‎کرد، آیا گزاره های اخلاقی و وحیانی ازلی_ابدی اند؟ در اینصورت آیا آنها معلول و مخلوق خداوند اند؟ یا وجود مستقل و بالذات دارند؟ پاسخ به این سؤالات در بحث از وابستگی های وجودی اخلاق به دین و دین به اخلاق لازم و ضروری است.

اما بحث دوم که نتیجه نهایی و در واقع مسئله مبتلا به جوامع اسلامی است بحث از وابستگی معرفت شناختی فقه به اخلاق است. یعنی آیا فقیه می ‎باید در روش استنباط احکام نظریه اخلاقی مستقلی داشته باشد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا شهودات و استنتاجات اخلاقی در فرآیند اجتهاد حجیت دارند یا نه؟ اهمیت این بحث از این جهت است که حتی اگر در تمام انواع وابستگی ها(زبانی، روانی، عقلانی، تاریخی، وجودی) به تقدم اخلاق بر دین قائل باشیم، فقط به این دلیل که بدون دین نمی توان اخلاقی بودن یا نبودن یک حکم عملی را فهمید می توان همچنان بدون هیچ تغییری به سنتی ترین شکلِ تفقّه پایبند ماند. این درحالیست که اساساً اهمیت تمام این بحث ها ناشی از تعارضات برخی احکام فقهی با شهودهای اخلاقی جامعه است و قطعاٌ انگیزه نویسنده در نوشتن این کتاب نیز باید همین موضوع باشد. هر چند خوشبختانه این بحث در کتاب اخلاق دین شناسی در قالب یکی از فصول مطرح شده است؛ اما به هر حال ابتر ماندن بحث در این کتاب، نقص مهمی محسوب می شود.

دیگر آنکه بر خلاف ظاهر کم حجم کتاب، مباحث در موارد متعددی بیهوده بسط یافته اند، و این تطویل کلام مطالعه را ملال آور می‎کند و باعث می‎شود مدام سر رشته بحث از دست در برود.

و دست آخر ارجاع دهی در مواردی که از زبان منتقدین خود سخن می گوید ضعیف است.
        

3