موضوع جالبی داشت نسبتا. درمورد این بود که یه سری افراد دهکده ایی میسازن دور از زمان حال و مردمش تو شرایط سال ۱۸۴۰ زندگی می کنن اوایل شرایط عادی بود و مردم دهکده میتونستن هر وقت بخوان از اونجا خارج بشن به دنیای واقعی برن ولی کم کم محیط اونجا تبدیل میشه به زندان و مردم دیگه اجازه خروج ندارن و دارو و مواد غذایی هم بهشون نمیرسونن و همین باعث بیماری های شدید برای ساکنین دهکده میشه و ...
        

          به بچه هاتون کادو بدید 
        

          وقتی ۱۱ ساله بودم ، این کتاب و چند جلد دیگه مثل آثار ژول ورن ، مرد سبز ۶ هزار ساله و دختر آئینه پوش در نتیجه اسباب کشی دختر خاله هام به من هدیه داده شد .
داستان این کتاب رو به قدری دوست داشتم که تو همون سن به همه خوندنش رو پیشنهاد میکردم !
خاطرم هست که حتی تا دوران دبیرستان کتاب رو امانت میدادم و یکهو در جریان این امانت دادن ها کتاب از قفسه کتابخونه م گم شد و من که درگیر کنکور شده بودم،  به کل فراموشش کردم .
وقتی با بهخوان آشنا شدم و کتابامو ثبت کردم،  یاد کتاب محبوب دوران کودکیم افتادم و دوباره به آغوش کتابخونه شخصیم برگردوندمش🥺💖🌱
حالا ماجرا چیه؟

فرار از زمان نوشته‌ی مارگارت پترسون داستان دختری به نام جسی است که در یک دهکده کوچک در سال ۱۸۴۰ زندگی می‌کند. جسی درگیر محدودیت‌ها و سختی‌های زندگی آن زمان است و احساس می‌کند زمان علیه اوست؛ او به دنبال آزادی و راهی برای فرار از محدودیت‌هاست. داستان با روایت دقیق و جزئیات زندگی روزمره‌ی قرن نوزدهم، همزمان دلنشین و تأثیرگذار است و خواننده را در دل دنیای جسی غرق می‌کند.

وقتی من این کتاب را در ۱۱ سالگی خواندم، شدت تأثیر آن برایم باور نکردنی بود؛ حس همدلی با جسی، اضطراب و امیدش، و آن فضای قدیمی و در عین حال زنده‌ی دهکده، چیزی بود که هنوز هم در خاطرم مانده و باعث شد نگاه من به زمان و محدودیت‌های زندگی تغییر کند.