مابعدالطبیعه

مابعدالطبیعه

مابعدالطبیعه

ارسطو و 1 نفر دیگر
0.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

5

ناشر
طرح نو
شابک
9789645625458
تعداد صفحات
582
تاریخ انتشار
1399/2/29

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        اندیشیدن دربار? مبادی اخلاق را نخستین بار سوفسطائیان در قرن پنجم (ق.م) در یونان آغاز کردند، و سقراط و افلاطون در قرن چهارم پایه ای استوار برای آن چیزی نهادند که از زمان ایشان فلسف? اخلاق نامیده می شود. با این همه نوشته ای خاص در فلسف? اخلاق از این دو فیلسوف به دست نداریم؛ سقراط چیزی ننوشته و کوشیده است اندیشه های خود را از طریق گفت و گو و سؤال و جواب به دوستان و شاگردان خود القاء کند و افلاطون اندیشه های خود و استادش را دربار? اخلاق در ضمن رساله های متعدد خود آورده است. ارسطو بدین مقدار قناعت نکرد و در مدرس? خود در آتن برای هر یک از رشته های علمی و فلسفی مجالس درس ترتیب داد و همین درس ها خاستگاه نوشته های تعلیمی او، از جمله «اخلاق نیکوماخوس» گردیدند و بدین سان نخستین بار در اواخر قرن چهارم (ق.م) کتابی منظم و منسجم، خاص تشریح فلسف? اخلاق پدید آمد که با اینکه بیش از دو هزار سال از تاریخ تألیف آن گذشته است، هنوز هم متفکرانی که دربار? اخلاق می اندیشند و در فلسف? اخلاق چیزی می نویسند، خود را بی نیاز از مراجعه به آن نمی بینند.
      

لیست‌های مرتبط به مابعدالطبیعه

یادداشت‌ها

طبیعت چیست
          طبیعت چیست؟

در میانه‌ی جنگلی به شیئی ناشناخته برمی‌خورید که جلوی پای‌تان افتاده. اگر بخواهید آن را بشناسید چه سوالاتی به ذهن‌تان خواهد رسید؟ احتمالاً دامنه‌ی سوالات گسترده خواهد بود، اما ارسطو می‌گوید این پرسش‌ها به چهار پرسش فروکاسته می‌شوند: ۱. این شیء از چه ساخته شده است؟ برای ما مهم است که این شیء ناشناس از سفال ساخته شده یا مفرغ؛ از پلاستیک یا چوب. این بخش مهمی از چیزی است که در مورد اشیأ می‌خواهیم بدانیم. ۲. این تکه پلاستیک شکل خاصی دارد، «صورت» یا «فرمی»، که آن را بدل به شیء خاصی کرده. ما با یک تکه چوب یا پلاستیک مطلقاً بی‌شک سروکار نداریم. پس نکته‌ی بعدی صورت شیء است. ۳. اما بدون شک آنچه به ذهن ما می‌رسد این است که شکل خاص این شیء نمی‌تواند حاصل تصادف باشد. لاجرم کسی یا نیرویی این تکه ماده را به این صورت خاص درآورده است. ۴. و سرانجام اشیأ هریک به منظور خاصی ساخته می‌شوند یا وجود دارند و هدف یا غایتی را برآورده می‌کنند. ارسطو به این چهار مولفه‌ی مقوم چیزها می‌گوید علل اربعه: علت مادی، علت صوری، علت فاعلی، علت غایی. طبیعت‌شناسی ارسطو میراث نافذی برای تمامی اعصار بعد برجا نهاد: انطباق تفکیک ماده/صورت بر تفکیک قوه/فعل. فیزیک ارسطویی تلاشی برای فهم طبیعت است بر مبنای توان چیزها و مبنای تمایز آنها. در نظر ارسطو همه‌ی اشیأ طبیعت از ماده برخوردارند و در نتیجه مایه‌ی تمایز چیزها عبارت است از صورت. ماده قوه یا توان شکل‌پذیری است و فعل تحقق شکل خاصی در ماده. چرا چیزها به یکدیگر مبدّل می‌شوند؟ در نظر ارسطو بدین سبب که در آن‌ها قوّه‌ای برای تبدیل به یکدیگر وجود دارد. اما حرکت و تغییر ما را به سمت مقوله‌ی دیگری می‌کشاند، یعنی زمان. زمان به قول ارسطو شمارش‌گر حرکت است که قبل و بعد آن را مشخص می‌کند. هرچند کتاب ارسطو به طبیعت می‌پردازد، اما میراث آن برای فلسفه‌ی سیاسی از این هم مهم‌تر بوده است: اگر چیزها «صورتی» داشته باشند، آیا این بدان معنا نیست که آنچه می‌توانند بکنند برحسب ذاتی متعال از پیش مشخص شده و در نتیجه محکوم به باقی‌ماندن در وضعیت همیشگی خود و تعاریف ازلی-ابدی خواهند بود؟ فارغ از هر پاسخی، این نشان از عظمت فیلسوفی دارد که حتی تا امروز نیز فلاسفه‌ی سیاسی با مقولات ابداعی او دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
        

1

فیلسوف دیو
          فیلسوف دیوانه

اگر از شما بخواهند ساختار «کل هستی» را در قالب نموداری ترسیم کنید هیچ بعید نیست بگویید از آنجا که دیوانه نیستید دست به چنین کار ناممکنی نخواهید زد. اما فیلسوفان دیوانه‌اند. ارسطو با اعتماد به نفس رشک‌برانگیزی می‌گوید «من می‌توانم!». اما پرسش چنان مهیب است که هر گزاره‌ای را فرومی‌بلعد. پس ارسطو حتی باید مشخص کند که «می‌توانم» یعنی چه. صبر کنید. همین کار را خواهد کرد. ارسطو می‌گوید این که موجودی «می‌تواند» چه کارهایی بکند امری است قابل‌شناسایی. این یکی از مسائل اصلی هستی‌شناسی است. به آن می‌گوییم مسئله‌ی «قوه و فعل». اما برای مشخص‌کردن توانایی چیزها باید اول مشخص کنیم به چه اموری به معنای اصلی کلمه می‌گوییم «چیز». ارسطو به آنها می‌گوید «جوهر»، یعنی چیزهای مستقل. پس چیزهای غیرمستقل چه می‌شوند؟ ارسطو می‌گوید رنگ سفید دیوار روبروی من جوهر نیست، می‌توانید رنگ را عوض کنید و دیوار همچنان دیوار باشد. پس رنگ مقوله‌ی دیگری است: «عَرَض». اما خود جوهر از چه چیزی ساخته شده؟ ارسطو عاشق صنعت و تکنولوژی است. می‌گوید جوهر ابتدا ماده‌ای خام است و سپس صنعتگری به آن شکلی داده: یعنی صورت. البته ارسطو ارتباطی پیچیده بین مقولاتش برقرار می‌کند: این صورت همان «فعلیت» است که قبلا گفتیم. می‌بینید که ارسطو مفاهیم یا به اصطلاح «مقولات» شگرفی خلق می‌کند برای اندیشیدن به هستی در خودش، به هرآنچه که هست. اما این اشیأ یا جواهر همواره ساکن نیستند. «حرکت» می‌کنند. ارسطو می‌گوید باید ببینیم «علت» حرکت چیزها چیست (البته او برای علت چهار معنا قائل می‌شود). اما سرانجام در این جهان سراسر حرکت، باید نقطه‌ای باشد که همه‌چیز را حرکت بدهد ولی خود حرکت نکند. ارسطو به آن می‌گوید «محرک نامتحرک اولی». شما شاید بگویید «خدا». اما چیزها چرا حرکت می‌کنند؟ «غایت» حرکت‌شان چیست؟ ارسطو چنان ساختار دقیقی بنا کرده که می‌توانید پاسخ را حدس بزنید: غایت حرکت رسیدن از قوه است به فعل. هدف حرکت فعلیت‌یافتن قوه و توانمندی است. تا همین‌جا کافی است تا بتوانیم دریابیم چرا می‌گویند ارسطو از بزرگترین فلاسفه‌ی تاریخ و بی‌شک یکی از بزرگترین ذهن‌هایی است که بشر به خود دیده. حتی تا همین امروز نیز در پیش‌پاافتاده‌ترین کردارهای روزمره، هر لحظه به یکی از ابداعات مفهومی ارسطو رجوع می‌کنیم بی‌آنکه بدانیم. نظامی که ارسطو خلق کرد تا دو هزاره پس از او همچنان به اندیشه‌ی فلاسفه شکل می‌دهد و خواندنش ما را به شگفت می‌آورد.
        

0