معرفی کتاب ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ اثر علی اصغر مصلح

ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ

ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ

3.5
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

5

شابک
9782000760917
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1392/1/1

توضیحات

        علامه طباطبایی تشنه آشنایی با عوالم متفاوت بود گسترۀ عالم انسانی را بسیار وسیع تر و متنوع تر از هم کسوتان خود میدید که در سنتهای فلسفی و عرفانی و کلامی رشد کرده بودند به همین علت باید برمبنای سنتی که بدان تعلق خاطر داشت زمینۀ گشوده شدن و درک دیگران را فراهم میکرد او بیش از معاصران خود به التزام به هویت خویش و درعین حال خروج از اعتقادات و التزامات خود قادر بود و میتوانست با دیگران همراهی کند تا به مناطق فکری مشترک برسند مهم ترین موضوع برای گفت و گوی متفکران برخاسته از فرهنگها و سنتهای مختلف یافتن مناطق مشترک است توان علامه برای همراهی و گفت و گو در مناطق مشترک فکر بی نظیر است. مرحوم مطهری معتقد بود عیب کار علامه در نظریه اعتباریات آن است که این نظریه در آثار قدما سابقه ندارد؛ اما به عکس این را میتوان مزیت کار علامه طباطبایی دانست. مطهری دغدغه جاودانگی اخلاق و دین دارد که البته دغدغه کلامی مهمی است؛ اما علامه دغدغه تنوع و تکثر اخلاق و دین و فرهنگ دارد که دغدغۀ فلسفی زمان ماست. اگر این دغدغه پاسخی بیابد دغدغۀ جاودانگی هم صورت دیگری پیدا می.کند میتوان دغدغهٔ جاودانگی را بعد از تأیید ،تکثر به صورت دیگری پاسخ داد. اهمیت نظریهٔ علامه بردن بحث به منطقه ای است که کف تفکر است و با این مبنا میتوان با هر متفکر دگراندیشی وارد گفت و گو شد آغاز بحث از اعتباریات، در واقع آغاز کردن از کف ،انسان یعنی از جایی است که از صرف وجود طبیعی فرامی رود و فرهنگ آغاز میشود با توجه به زمینههای پیدایش تفکر فلسفی درباره فرهنگ که از قرن هجدهم آغاز شد میتوان بحث اعتباریات علامه را آغازی برای ورود به فلسفۀ فرهنگ دانست. برای آغاز چنین بحثی باید پذیرفت که قلمرو اعتباریات همان قلمرو فرهنگ است. اگر این اصل پذیرفته شود راه برای اجزای بحث هموار میشود به همین جهت مهمترین بخش ،بحث توجه به قلمروی است که در سنت تفکر اروپایی، «فرهنگ» نامیده می شود.
      

یادداشت‌ها

          آقای دکتر مصلح، از شاگردان دکتر داوری اردکانی و استاد فلسفه غرب، در فضای آکادمیک به گرایش‌های‌ هایدگری شناخته می‌شوند، و این مسئله به‌ وضوح نقطه ضعف کتاب حاضر محسوب می‌گردد. نویسنده در این اثر ادعایی تک‌خطی را مطرح می‌کند: «ادراکات اعتباری همان فرهنگ است.» برای اثبات این مدعا، دو استدلال ارائه می‌دهد؛ هرچند نه به‌صورت منسجم و نظام‌مند، بلکه این استدلال‌ها را می‌توان با کنار هم گذاشتن بخش‌های پراکنده متن بازسازی کرد.

استدلال اول: نویسنده با استناد به تقسیم‌بندی مرحوم علامه طباطبایی به ادراکات حقیقی و اعتباری، این دوگانه را متناظر با مفاهیم طبیعت و فرهنگ در غرب می‌داند. به زعم او، ادراکات حقیقی (مانند علوم طبیعی) همان طبیعت‌اند، زیرا ثابت و جهان‌شمول هستند، درحالی‌ که ادراکات اعتباری (مانند هنجارهای اجتماعی) متغیر و وابسته به زمان و مکان‌اند و ازاین‌رو، با فرهنگ قابل‌قیاس‌اند.*
به این استدلال دو نقد وارد است: ۱.ادراکات حقیقی صرفاً معادل طبیعت نیستند، چراکه حتی ادراک ما از امور اعتباری نیز خود یک ادراک حقیقی است. به بیان دقیق‌تر، طبیعت زیرمجموعه‌ای از ادراکات حقیقی است و نه تمام آن. ۲.ادراکات اعتباری خود به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم می‌شوند، و تنها بخش کوچکی از آن‌ها را می‌توان با فرهنگ هم‌ تراز دانست. بنابراین، نسبت میان این دو دسته از ادراکات با طبیعت و فرهنگ، عموم و خصوص مطلق است، و نویسنده به این نکته ظریف توجهی نکرده
استدلال دوم: کارکرد دکتر مصلح با استناد به این گفته علامه که ادراکات اعتباری موجب پیشرفت انسان می‌شوند، و از آنجا که فرهنگ نیز چنین نقشی دارد، نتیجه می‌گیرد که این دو مفهوم یکی هستند. اما این استدلال دچار مغالطه تساوی علت از راه تساوی معلول است؛ زیرا صرفِ شباهت در نتایج دو پدیده، دلیلی بر یکسان‌بودن ماهوی آن‌ها نیست. جز این دو استدلال، نویسنده استدلال سومی در اثبات ادعای خود ارائه نمی‌دهد و حتی در تعریف فرهنگ، به یک نقل‌قول گذرا از هردر بسنده می‌کند، بی‌آنکه تحلیل عمیق‌تری از این مفهوم ارائه دهد. به‌طور کلی، کتاب در اثبات ادعای محوری خود قاصر است.

اما مشکل اصلی کتاب، رویکرد غلط نویسنده به نظریه اعتباریات علامه طباطبایی است. دکتر مصلح، تحت تأثیر مکتب فکری خود، علامه را صرفاً از منظر فلسفه غرب می‌خواند و تمام تمجیدهایش از ایشان نه به‌خاطر نوآوری در ارائه نظریه‌ای تحول‌آفرین در علوم سنتی، بلکه به این دلیل است که گمان می‌کند علامه با این نظریه، راهی به نسبی‌گرایی غربی گشوده است. این تفسیر آشکارا به دور از مقصود علامه است، چراکه غرض ایشان از طرح اعتباریات، نه تأیید نسبی‌گرایی، بلکه تبیین نحوی از ادراک است که تا کنون در سنت فلسفه اسلامی به آن توجهی نشده. فراتر از این، نویسنده در فصل «گفت‌وگویی با علامه طباطبایی» حتی ادعایی افراطی‌تر مطرح می‌کند: اینکه ادراکات حقیقی نیز ذیل ادراکات اعتباری قرار می‌گیرند! این ادعا نه‌تنها با مبانی فلسفه اسلامی ناسازگار است، بلکه نشان‌دهنده بدفهمی عمیق از نظریه علامه است.

علی‌ای‌حال همراهی دکتر مصلح با علامه، از موضعی بیرون‌ از ساختار فلسفه اسلامی صورت گرفته است. ایشان نه‌تنها به عمق این نظریه راه نیافته، بلکه با تفسیرهای نادرست خود، هم به بدفهمی دامن زده و هم مسیر را برای فهم صحیح این نظریه دشوارتر کرده است.

*نویسنده به‌ویژه بر تکثر ادراکات اعتباری (به استناد اشارات علامه) تأکید می‌ورزد و آن را دلیل اصلی تکثر فرهنگی می‌داند.
        

13