معرفی کتاب سر سر: شهید عبدالله اسکندری اثر نجمه طرماح

سر سر: شهید عبدالله اسکندری

سر سر: شهید عبدالله اسکندری

نجمه طرماح و 1 نفر دیگر
4.1
16 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

3

شابک
9786003300996
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب سر سر: شهید عبدالله اسکندری، نویسنده نجمه طرماح.

یادداشت‌ها

          برای سردار بی سر و شهید والامقام حاج عبدالله اسکندری، قلم باید خیلی لیاقت داشته باشد که بر صفحه بلغزد و بنویسد و یکی مثل من، نه از سر لیاقت که از شوق و ارادت و به تمنای نیم‌نگاهی از جانب شهید، این‌ها را می‌نویسد. حاج عبدالله، شهید سرافراز، سربلند و سرآمدی بود که سر شریفش در جریان دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) به بلندای نیزه رفت. سر او را دشمنان خدا بر سر دست گرفتند و دست‌افشان و پای‌کوبان، بر عمودی قرار دادند و شقاوت و پستی خود را بیش از همیشه عیان ساختند.

گاهی و پیش از جریان جنگ سوریه، با خودم فکر می‌کردم هنوز هم کسی می‌تواند شبیه ارباب مظلوم و سرجدای ما شهید شود؟ آیا هنوز هم می‌شود سر از قفای ما در راه خدا ببرند؟ آیا هنوز هم می‌شود حنجرۀ کسی در راه حق با خنجری آشنا شود؟ یا اینکه نه! دورهٔ این‌گونه جان سپردن‌ها به سرآمده است و تقدیر شهادت ما در این زمین و زمانه به ترکشی، گلوله‌ای، توپ و خمپاره‌ای گره خورده؟

حاج عبدالله ما اما قصهٔ سرسپاری به آستان معشوق را ورق جانانه‌ای زد، فصل تازه‌ای گشود و برایمان امیدواری‌ها آورد. یادم هست وقتی سر مطهر او را در دستان پلید تکفیری‌ها دیدیم چه بهتی به ما دست داد. نه از شناعت و پستی دشمن که از سعادت، رفعت و بلندمرتبگی سردار اسکندری... وقتی سرش را بر میلهٔ آهنی - که بسان نیزهٔ نازکی بود - نهادند، آه حسرت سر دادیم از این‌همه بی‌لیاقتی و جاماندگی امان!

غبطه‌ها خوردیم بر قرب او به ارباب و معیتش با حضرت معشوق...جانم به فدای او.

کتاب سِرِّ سَر، دومین کتاب از کتاب‌های مدافعان حرم انتشارات روایت فتح است به قلم خانم نجمه طرماح. داستانی بلند و سرشار از نکته‌های شنیدنی از زندگی مجاهدانه و مردانهٔ حاج عبدالله، به روایت همسر گرامی ایشان. این همسر فداکار و مقاوم، با عشقی که در تک تک کلماتش نهفته است، مرد زندگی‌اش را روایت کرده. ولی انصاف این است که ناخواسته فداکاری‌ها، تاب آوردن‌ها، صبوری‌ها و همراهی‌های خودش را و همهٔ همسران والامقام شهدا و رزمندگان را هم به زیبایی به تصویر کشیده است.

قالب کتاب داستانی است و فوق‌العاده روان و جذاب نوشته شده.

قلم خانم طرماح هنرمندانه، پخته و جان‌دار است و این بسیار جای خوشوقتی و افتخار دارد که جبههٔ انقلاب، جوانان نویسنده و هنرمندانی به این خوبی دارد.

عمر عزیز سردار اسکندری از بدو جوانی تا شهادت، در راه انقلاب، جنگ و خدمت به خانواده‌های معظم شهیدان گذشت. او با اینکه پس از خدمت در سمت ریاست بنیاد شهید استان فارس، بازنشسته شده بود، عشق به انقلاب و دفاع از حریم حرم حضرت عقیله (س) او را به سوی شام بلا کشاند!

پس از سال‌ها مجاهدت و خدمت، شهادت مزد او بود و چه شهادتی! زیباتر از آن را نمی‌شود تصور کرد.

کتاب او الحق از بهترین روایت‌های نوشته شده برای شهدای مدافع حرم است. امیدوارم دیده و خوانده شود و متروک و مهجور نماند.
        

0

          خیلی عالی بود. 
شهید اسکندری شهیدی که بعد از شهادت عکسهای بدن بی سر و سر روی نیزه و تفکیری هایی که دور سر شادی میکردن، منشتر شد.
و خانواده شون حاضر نشدن در ازای آزاد کردن اسرای داعشی یا پرداخت پول ، پیکر ایشون رو پس بگیرن.

و پیکر ایشون همین چند هفته پیش (تابستان ۱۴۰۱) برگشت و خیلی باشکوه تشییع شد...

خیلی قشنگ بود.
صبوری های یک همسر شهید 
و دلتنگی ها و دوری هاشون که حتی بعد از بازنشستگی هم تمام نشد.

گویندگی هم خیلی خوب بود.

اگه دوست داشتید بیشتر بخونید ```[ اینجا بزنید.
شهید و همسرشون دخترخاله و پسرخاله بودن
قبل از جنگ ، شاگرد قنادی بودن و حرفه ای قنادی رو یادگرفتن.
سالهای بعد از بازنشستگی خودشون شیرینی های عید رو میپختن.

چه زمان جنگ و چه بعدش، بارها از این شهر به شهر رفتن برای انجام وظیفه. اهواز، بندرعباس ، تهران، اراک و ...
و توی این سالها همسرشون صبورانه همراهشون بودن.


ایشون مسئول بنیاد شهید شیراز میشن
خیلی پرکار و خوش برخورد بودن
مخصوصا به کار جانبازهای اعصاب و روان که خیلی بداخلاق بودن رسیدگی میکردن
یه بار یه جانباز اعصاب و روان با عصبانیت و بدون هماهنگی با اصرار میاد دفترشون
باهم صحبت میکنن و طرف راضی میشه
نهایتا هم میگه چه گوشی خوبی داری. این مال من.
و بر میداره گوشی سردار رو و ایشون هم میگن اگه راضی میشی برش دار فقط سیمکارت رو بده

جمله همسر شهید قبل اعتکاف و قبل اعزام به سوریه:
دلم برایش تنگ شده بود ‌
هرچه می‌گذشت وابستگی ام بیشتر میشد.
راستی راستی ۳۰ سال پیش اینهمه دوریش رو چطوری تحمل میکردم ؟ صبرم بیشتر بود یا علاقه م کمتر؟

همه ی رفتارهایش بوی دل کندن میداد...
دوباره جنگ بین ما فاصله ای از جنس تکلیف و وظیفه انداخته بود

بعد از شهادت، وقتی خانمشون خواب ایشون رو میبینن میپرسن به من بگی. چی به شما گذشت؟ چی سرتون اومد ؟
شهید میگن : و بشر الصابرین ...
```

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است

تنِ بى‌سر عجبى نيست گر افتد روى خاک

سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است

«سر سر؛ عبدالله اسکندری (مدافعان حرم ۲)» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/74924
        

0