معرفی کتاب تاریخ طبیعی ویرانی: جستارهایی در باب تاثیر جنگ بر هنر و ادبیات اثر وینفریدگئورگ زبالد مترجم فرزام امین صالحی

تاریخ طبیعی ویرانی: جستارهایی در باب تاثیر جنگ بر هنر و ادبیات

تاریخ طبیعی ویرانی: جستارهایی در باب تاثیر جنگ بر هنر و ادبیات

2.8
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

2

ناشر
خوب
شابک
9786226983815
تعداد صفحات
186
تاریخ انتشار
1400/2/20

توضیحات

کتاب تاریخ طبیعی ویرانی: جستارهایی در باب تاثیر جنگ بر هنر و ادبیات، نویسنده وینفریدگئورگ زبالد.

لیست‌های مرتبط به تاریخ طبیعی ویرانی: جستارهایی در باب تاثیر جنگ بر هنر و ادبیات

خنده سرخسفر به انتهای شبدر جبهه  غرب خبری نیست

ادبیات ضدجنگ

69 کتاب

قرار است وجود خود را بفروشم. قرار است نیست شوم، غرق در شومی و پلیدیِ جنگ. می‌خواهم خود را فدا کنم. از وجودم چیزی نخواهد ماند. نمی‌دانم این کار را چرا انجام می‌دهم، می‌دانم وجودم زخم خواهد دید. شاید زخمش هیچگاه التیام نیابد. اما انجامش می‌دهم. چرا؟ ضروری است؟ برای روحم تحمل این زجرِ مطالعه‌ٔ ادبیات ضدجنگ ضروری شده است. چرا؟ معمولا شرح علتِ امورِ ضروری کارِ سختی است. علتی ندارم برایش. توجه‌ام به آن جلب شده است، قوای ذهن‌ام را اشغال کرده است و وجودم معطوف به آن شده است. پس انجامش می‌دهم و زجر می‌کشم. اینجا لیستِ آثار ادبیات ضدجنگی که پیدا کرده ام را قرار می‌دهم (مشخصا ترجمه‌ها و آثار فارسی را. چون هدفم فهم جامعهٔ ایران است). حتما برای هرکدام از این کتاب‌ها که بخوانم، مرور خواهم نوشت و سعی خواهم کرد تکه تکه تصویرِ کلیِ ادبیات ضدجنگی را که می‌خواهم معطوف به فهمِ جامعهٔ ایران باشد را تکمیل کنم. اصلا ادعا چیه؟ باور دارم که ادبیات تصویری از جامعه را نشان می‌دهد، این بدان معنا نیست که تصویرِ تمام جامعه در ادبیات منعکس می‌شود (هیچ اثر و روایتی نمی‌تواند همه‌چی را به تمامه در خود بازنمایی کند) و این گزاره بدان معنا نیز نیست که ادبیات چیزی جز بازنمایی جامعه نیست، یعنی کارکردهای دیگری نیز برای متنِ ادبی قابل تصور است. در کنار این، باور ندارم که برای فهمِ جامعه نوعی متن‌بسندگیِ ادبیات‌پایه مکفی و از قضی حتی ممکن است؛ یعنی ادبیات مفری برای فکر در باب جامعه است و فهمِ جامعه طبیعتا و قطعا منحصر در متنِ ادبی نیست. پس، متنِ ادبی به فراتر از خود (تاریخ و جامعه) ارجاع دارد و از این حیث منطقی است که برای فهمِ جامعه بتوانیم ادبیات را فراخوانی کنیم. در این لیست، که تا اینجا بدونِ جست‌وجوی روشمند و صرفا با پرسان پرسان گشتن، سرچرخاندن و بُر خوردن میانِ کتاب‌ها تشکیل شده است، سعی کردم به جوانب مختلفِ چیزی که بهش "ادبیات ضدجنگ" می‌گیم توجه داشته باشم. در نهایت هیچ ادعایی ندارم و با تمام وجود گشوده هستم به هر اتفاقی که در این مسیر بیافتد. هیچ چیز را مفروض نخواهم گرفت جز اینکه "جنگ سراسر پلیدی است و چیزی در جنگ پرتویی از روشنایی ندارد." این لیست را بسیار ادیت/ویرایش خواهم کرد. حتما اگه نکته‌ای هست، اثری را جا انداخته ام، اثری را به اشتباه در لیست قرار داده و خلاصه هرچه بود خیلی خوشحالم می‌کنید بهم اطلاع بدید. اگر در این مسیر به هر کدام از کتاب‌ها رسیدم که دوست داشتید همخوانی کنیم، البته باید جدی و ضربتی باشید، بهم خبر بدید. شاید بتونیم هماهنگ کنیم و هم‌فهمی کنیم با کتاب‌ها. جا دارد از همهٔ کسانی که در مورد این دغدغه باهاشون حرف زدم و توی پیدا کردن آثار بهم کمک کردن تشکر کنم. مشخصا از علی آقای عقیلی‌نسب عزیز که واقعا زیادی کمکم کرد. دمت‌گرم مرد 🙏✌️ پی‌نوشت: لیست ابتدایی است و هرچی ایراد است برگردهٔ منه و حتما بهم اطلاع بدید. خوشحال می‌شم.

84

یادداشت‌ها

          ۱۶۷ صفحه در ۵ ساعت و ۲۰ دقیقه.
‌
با نگاهی به جنگ جهانی دوم و بلایی که نازی‌ها بر سر بشریت آوردند شاید پیش خودمان فکر کنیم که هر بلایی که بر سرشان آمده حقشان بوده. اما آیا این حکم شامل حال غیرنظامی‌ها هم می‌شود؟ شرح مختصری که «زیبالد» در کتابش که در عین اختصار چنان تکان‌دهنده است از کشتار حاصل از حملات هوایی متفقین در شهرهای آلمانی می‌دهد، به‌واقع هولناک است.
«تاریخ طبیعی ویرانی» شامل چهار جستار است که طی آن‌ها «زیبالد» یک پرسش را مطرح می‌کند که "چرا نویسندگان آلمانی نمی‌خواستند یا نمی‌توانستند ویرانی شهرهای آلمان را آن‌طور که میلیون‌ها نفر آن را تجربه کرده بودند، توصیف کنند؟" و آن‌چه هولناک‌تر به‌نظر می‌آید تحمل این کشتار و ویرانی‌ها از سوی مردم آلمان در سکوت است و «زیبالد» می‌گوید که شاید این اندیشه در پسِ پشت ذهنشان بوده که همه‌ی این‌ها حقشان بوده با توجه به کاری که هیتلر در سرتاسر اروپا انجام داد. اما، بودند نویسندگان انگشت‌شماری که از سدّ این تابوها گذشتند و سکوت نکردند. «زیبالد» در بررسی ناکامی نویسندگان آلمانی در ثبت این رویدادهای فاجعه‌بار می‌نویسد که «هاینریش بُل» در اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰، «فرشته سکوت کرد» را نوشته بود که تا حدودی تصویری از اعماق وحشت آن دوران را به نمایش می‌گذاشت اما کتاب «بُل» تا سال ۱۹۹۲ منتشر نشد!
این عمل فراموشی و روبرگرداندن از آن‌چه که رخ داد، «زیبالد» را هم مجذوب و هم بیزار می‌کند. کتاب پر است از عکس‌های سیاه و سفید از ویرانی‌های آن زمان شهرهای آلمان که به نوعی علامت تجاری مخصوص «زیبالد» است.
‌
در طی سال‌های آخر جنگ جهانی دوم، چیزی در حدود یک‌میلیون تُن بمب توسط بمب‌افکن‌های متفقین به پیشتازی بریتانیا بر ۱۳۱شهر آلمانی فروریخته شد و در نتیجه، بالغ بر ۶۰۰هزار غیرنظامی در این حملات سوختند، جزغاله شدند، پخته شدند، کشته شدند و چیزی در حدود سه‌ونیم‌میلیون خانه از بین رفت... این بمباران‌ها در حقیقت در ۱۹۴۳ توسط بریتانیا و به جهت از بین بردن روحیه‌ی مردم غیرنظامی و به‌ویژه کارگران صنعتی تصویب شد حتی زمانی‌که این حملات می‌توانستند کاملن انتخابی باشند و از هوا و با دقت بسیار بیشتری بر روی اهدافی مانند کارخانه‌های بلبرینگ‌سازی، تأسیسات نفتی و سوخت، اتصالات راه‌آهن و شریان‌های اصلی حمل‌ونقل انجام شوند که خیلی زود می‌توانستند کلّ سیستم تولید آلمان‌ها را فلج کنند اما آن‌ها بمب‌هایشان را تعمیم بخشیدند و بسیاری از غیرنظامیان را هم از دم تیغ گذراندند.

اهمیت کارهای «زیبالد» در این حقیقت نهفته بوده است که در میان داستان‌نویسان منحصربه‌فرد معاصر، راهی برای عبور از آن‌چه که "چهارراه خونین" می‌نامندش یافته بود؛ تقاطعی که سیاست و ادبیات به یکدیگر می‌رسند. همگی آثار «زیبالد» چه محسوس و چه نامحسوس، با تاریخ فاجعه‌بار زمانه‌ی خود، به‌ویژه جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن درگیر هستند.
        

0

          می‌خواستم برای بد بودن این کتاب یه مرور بنویسم، ولی اون وسط به کشورمون حمله شد و خودمون دیدیم اینکه وسط جنگ آسمون بالاسرمون بی‌پناه باشه چه حسی داره. 

عنوان اصلی کتاب به آلمانی "Luftkrieg und Literatur" به معنای "جنگ هوایی و ادبیات" است و هرچی تو متن هست، جز همین عنوان (مرسی از یکی از کاربرهای گودریدز که عنوان آلمانی کتاب رو بهم گفت). خلاصه نمی‌خوام خیلی تند بگم، ولی زباله مطلق بود این کتاب. یکی دوتا ایده جالب توش بود، یکی دوتا اثر خوب هم ازش پیدا کردم، ولی خب، که چی؟ 

الان که دوباره فکر کردم، دیدم تهی بودن و فاقد هرگونه محتوای قابل توجه بودن این کتاب خیلی داره اذیتم می‌کنه. آخه چجوری می‌شه یه سوژهٔ انقدر خاص و مهم رو اینجوری حیف و میل کرد. الحق‌ و الانصاف که این خودش هنریه.
 

کتاب بد زیاده، ولی وقتی می‌بینم یه ایدهٔ مهم رو یه نفر اینجوری نیست می‌کنه خیلی بهم بر می‌خوره. تازه تو کتاب خیر سرش کلی ارجاع داشت و قشنگ اون منش "ارجاع‌دهی آکادمیک به منظور ارضای حس اشراف به منابع" توی متن موج می‌زد. دیگه ادامه نمی‌دم این متن رو.


نخونید این کتاب رو. 
        

20