جود گمنام
در حال خواندن
0
خواندهام
10
خواهم خواند
11
توضیحات
معلم مدرسه داشت دهکده را ترک می کرد و همه ناراحت به نظر می رسیدند. وقتی که وسایلش از مدرسه بیرون آورده شد، اشک در چشمان یکی از شاگردان مدرسه شبانه اش پسر بچه کوچک، 11 ساله، جاری شد. پسر پرسید: آقای فیلوتسون، چرا به کریس مینستر می روید؟ معلم با مهربانی گفت: تو نمی توانی درک کنی، شاید وقتی بزرگتر شدی، بفهمی. آقای فیلونسون فکر می کنم که حالا می توانم بفهمم.مدیر مدرسه گفت: خب پس، من به کریس مینستر می روم که نزدیک دانشگاه باشم. رویای من رفتن به دانشگاه و بعد، وارد شدن به کلیسا است.