معرفی کتاب گوادالاخارا اثر کیم مونسو مترجم پژمان طهرانیان

گوادالاخارا

گوادالاخارا

کیم مونسو و 1 نفر دیگر
3.2
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

2

ناشر
نشر نی
شابک
9789641854791
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1396/4/26

توضیحات

        
مجموعه داستانِ گوادالاخارا  به پنج بخش تقسیم شده: بخش اول تک داستانی بلند است که با روایتی دایره ای سنت خانوادگی مهیبی را واکاوی می کند. بخش دوم چهار داستان است که ارجاعاتی عجیب هستند به داستان ها و افسانه های اساطیری و تاریخی در قالبِ بازگویی های بازیگوشانه ی مونسو، که حرف های مهمی برای دنیای امروز دارند. بخش سوم پنج داستان است که به ظاهر واقع گرایانه ترند اما موقعیت هایی دور از ذهن را برای خواننده تجسم می بخشند. بخش چهارم تک داستانی بلند است که با روایت گسترده اش دور باطلی را به تصویر می کشد. دو داستانِ بخش پایانی نیز بیش از هرچیز واگویه های ذهنیِ شخصیت هایی پیچیده هستند.گوادالاخارا که اولین بار در سال1996 منتشر شد، در سال1997 معتبرترین جایزه ی منتقدان بارسلونا را از آن خود کرد و تاکنون به هشت زبان مهم دنیا ترجمه شده است.کیم مونسو متولد 1952 در بارسلوناست و به زبان کاتالان می نویسد. در دانشگاه گرافیک خوانده ولی بعدها سر از خبرنگاری و نویسندگی درآورده است. غیر از نوشتن داستان و رمان و روزنامه نگاری، دیالوگ نویسی برای سینما و ترانه سرایی و طراحی هم می کند، و در مقامِ مترجم هم آثارِ انگلیسی زبان هایی مثل  ترومن کاپوتی، سالینجر، همینگوی و آرتور میلر را به زبان کاتالان برگردانده است. بیش از بیست رمان و مجموعه داستان منتشر کرده، که بیشترشان به اسپانیایی و برخی شان به بیش از بیست زبان دیگر برگردانده شده اند. نیویورک تایمز کیم مونسو را نویسنده ی قهّاری می داند که سنتِ سوررئالیسمِ اسپانیایی را در تاروپودِ  داستان های بدبینانه اش نهادینه کرده، و  ایندیپندنتِ لندن هم او را بزرگ ترین نویسنده ی زنده ی کاتالان و از بهترین  داستان کوتاه نویسان معاصر می داند. نوشته های کیم مونسو را توصیف کننده ی بدعت ها و محبس هایی دانسته اند که انسان برای خود می سازد ــ حصارهای مدوّر خودساخته ای که گیرمان می اندازند. پژمان طهرانیان، مترجم، ویراستار و مقاله نویس متولد1357در تهران و عضو انجمن مترجمان ادبی کانادا (ltac) و انجمن مترجمان ایالت آلبرتا در کانادا (atia) است. او پس از دریافت لیسانس علوم تغذیه از دانشگاه آزاد، واحد علوم و تحقیقات در سال 1379و همزمان با گذراندن دوره ی یک ساله ی روزنامه نگاری در مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها (1380) و دوره ی دوساله ی نشر و ویرایش و ترجمه در مرکز نشر دانشگاهی (83- 1381)، از اوایل دهه ی 80 با نمونه خوانی و نسخه پردازی در انتشارات کتابِ خورشید، کارِ آماده سازی و تولید کتاب را شروع کرد و سپس از سال 1385 در سِمتِ ویراستار با انتشارات هرمس، نشر نو، نشر ماه ریز و نشر مشکی همکاری کرد. او همچنین به عنوانِ مقاله نویس و مترجم با نشریات مختلفی همکاری داشته و از سال 1392 نیز مترجم دفتر سازمان یونیسف در تهران است.
      

یادداشت‌ها

          هر ماجرا فقط یکبار اتفاق می‌افتد اما در اکثر اوقات بیش از یک راوی خواهد داشت. راویانی که هرکدام ماجرا را از زاویه‌ دید خود تعریف خواهند کرد و ماجرایی که در کشاکش روایت‌های گوناگون، هربار شکل و شمایل جدیدی به خود می‌گیرد. گاه دو روایت مکمل یکدیگر می‌شوند و از زوایایی جدید پرده برمی‌دارند و گاه روایات در تضاد هم درآمده و هر یک، دیگری را تضعیف می‌کند.
اینها را گفتم تا بگویم کیم مونسو در گوادالاخارا، از این قاعده ایده می‌گیرد و داستان‌هایی خلق می‌کند که شاید برای اکثر ما تکراری باشند، اما روایتی جدید، از زاویه‌ای نو دارند که شاید تاکنون از چشم خیلی‌ها پنهان بوده. 
مثلا داستان تروا و اسب چوبی را بیاد بیاورید. همه‌ی ما ده‌ها بار داستانش را شنیده یا حداقل فیلمش را دیده‌ایم و صفر تا صد ماجرا را فوت آبیم. کیم مونسو اما در یکی از داستان‌های این مجموعه، روایت را از زاویه‌ دید یکی از سربازان داخل اسب چوبی بیان می‌کند. زاویه‌ای جدید از ماجرا که شاید خیلی از ما تا به‌حال به آن فکر هم نکرده.
یا مثلا ماجرای ویلیام تل افسانه‌ای و شلیک قهرمانانه‌ به سیب روی سر پسرش در میدان شهر. مونسو اینبار ماجرا را برایمان از زاویه‌ دید پسر ویلیام به روایت می‌نشیند و این سوال را در ذهن‌ها می‌کارد که آیا از زاویه دید پسر، این ماجرا هنوز هم روایت یک قهرمانی و سلحشوری‌ست؟!

این ایده، تنها ایده‌ی مونسو برای داستان‌های این مجموعه نیست. گوادالاخارا کتابیست پر از داستان‌های شگفت با ایده‌هایی نو که با شیطنت‌های نویسنده‌ی حرفه‌ایش گاه پا را از مرز رئالیسم هم فراتر گذاشته و گاه میان واقع‌گرایی، خواننده را در عمق پیچیدگی کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها غرق می‌کند...
.
        

2

          ۱۲۶ صفحه در ۳ ساعت و ۴۰ دقیقه.
‌
«گوادالاخارا» شامل پنج بخش است. بیش‌تر داستان‌های «گوادالاخارا» در مجموعه‌هایی با مضمون‌های کلی دسته‌بندی شده‌اند، اما «زندگی خانوادگی» به‌تنهایی این مجموعه را آغاز می‌کند. کنکاش زیرکانه‌اش در رمز و رازهای اسطوره‌شناسی خانوادگی لحن کلی کتاب را شکل می‌دهد و یادآور این نکته است که ما از کودکی، خوانندگانی هستیم که مأمور کشف جهانی شده‌ایم که مدام می‌خواهد ما را شگفت‌زده و گیج کند. درون‌مایه‌های «زندگی خانوادگی» نقطه‌ی آغازی برای نخستین مجموعه‌ی داستان‌ها فراهم می‌کنند.
‌
چهار داستان بعدی (پشت دروازه‌های تروا، آزادی‌های سوئیسی، گرگور و تشنه و گشنه‌ی عدالت) با بهره‌گیری از قدرت و تغییرپذیری اسطوره‌ها، چهار روایت مشهور را با جسارت بازسازی می‌کنند (ایلیاد، مسخ کافکا، و افسانه‌های ویلیام تل و رابین هود). «مونسو» شخصیت‌های آشنا را به مسیرهایی کاملن تازه می‌کشاند که نتیجه طعنه‌آمیز، هوشمندانه و ساختارشکن است. این‌ها داستان‌هایی زنده، خلاقانه و جسور در بازتملک روایت‌ها هستند.
‌
علاقه‌ی عمیق «مونسو» به انعطاف‌پذیری و ذهنی‌بودن روایت در مجموعه‌ی دوم داستان‌ها (روزی مثل روزهای دیگر، چه کوتاه است زندگی، قدرت کلمات، ادبیات و تب) بیش‌تر نمایان می‌شود. این داستان‌های ساده، مستقیمن ویترین قدرت داستان‌گویی‌اند. پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌هایی که در داستان‌های او وجود دارند رمزآلودند؛ آن‌ها قدرتمندند، اما نباید بهشان اعتماد کرد.
‌
در کنار «زندگی خانوادگی»، تنها داستان مستقل دیگر این مجموعه «نیروی مایل به مرکز» نام دارد. این داستان با شخصیتی آغاز می‌شود که هر بار که تلاش می‌کند از در ورودی خانه‌اش بیرون برود، نیرویی اسرارآمیز او را به داخل می‌کشد. در گردبادی رو به گسترش از سردرگمی، راه‌های جدیدی برای فرار می‌سازد، اما افراد بیش‌تری—از جمله یک گروه کامل آتش‌نشان—نیز به درون این گرداب غیرمنطقی کشیده می‌شوند. «نیروی مایل به مرکز» یکی از طولانی‌ترین داستان‌های «گوادالاخارا»ست، و «مونسو» این آشفتگی فزاینده را با مهارت هدایت می‌کند. اگر عنصری باشد که تمام داستان‌های «گوادالاخارا» را متحد کند، آن تعادلی‌ست که هر کدام با وجود بی‌نظمی فزاینده، در نهایت به آن می‌رسند. حتی وقتی شخصیت‌هایی مانند آن دانشجوی کوشا یا آن کاندیدای انتخاباتی و یا آن بازیگر تئاتری که دچار بی‌حوصلگی شده‌اند در داستان «استراتژی‌ها» علیه جهان‌شان شورش می‌کنند، این کار را آرام و آگاهانه انجام می‌دهند.
‌
به‌درستی، «مونسو» استاد پایان‌های باز است شخصیت‌هایش اغلب در آستانه‌ی تحول یا تکرار اشتباهات قبلی‌شان معلق می‌مانند. «کتاب‌ها»، داستان پایانی «گوادالاخارا»، درباره‌ی خواننده‌ای پرشور است که ترس از ناامیدی مانع می‌شود که هیچ کتابی را تا صفحه‌ی آخر بخواند و «مونسو» این تعهد به ناتمام ماندن را به‌عنوان نوعی فلسفه‌ی ادبی ترسیم میکند..
        

0