معرفی کتاب به فردا فکر نمی کنم اثر مرسده کسروی کتابعمومیداستانایران به فردا فکر نمی کنم مرسده کسروی 4.0 3 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 5 خواهم خواند 3 خرید از کتابفروشیها ناشر کتاب نیستان شابک 9786222080266 تعداد صفحات 328 تاریخ انتشار 1398/1/19 توضیحات کتاب به فردا فکر نمی کنم، نویسنده مرسده کسروی. داستان اجتماعی زنان و فمنیسم رمان ادبیات ایران ادبیات داستانی بریدۀ کتابهای مرتبط به به فردا فکر نمی کنم نعنا🌱 1402/2/30 به فردا فکر نمی کنم مرسده کسروی 4.0 2 صفحۀ 13 این بهترین راه است که هی به فاطی و جای خالی اش و حرف های آخرش و لحظه های آخرش و نگاه آخرش بالای چوبه دار نکنم و با خود نگویم کاش شماره چوبه من و او یکی باشد. دلم همان طنابی را می خواهد که دور گردن او حلقه زده است. طناب او بوی تن آشنا می دهد و طناب های دیگر بوی مرگ. می بینی؟ آدم تا آخرین لحظه ها دنبال نشانه های آشنا می گردد. 0 21 نعنا🌱 1402/2/30 به فردا فکر نمی کنم مرسده کسروی 4.0 2 صفحۀ 13 فکر نوشتن به سرم زده است.این بهترین راه است که هی به فاطی و جای خالی اش و حرف های آخرش و لحظه های آخرش و نگاه آخرش بالای چوبه دار نکنم و با خود نگویم کاش شماره چوبه من و او یکی باشد. دلم همان طنابی را می خواهد که دور گردن او حلقه زده است. طناب او بوی تن آشنا می دهد و طناب های دیگر بوی مرگ. می بینی؟ آدم تا آخرین لحظه ها دنبال نشانه های آشنا می گردد. 0 28 نعنا🌱 1402/3/27 به فردا فکر نمی کنم مرسده کسروی 4.0 2 صفحۀ 311 می دانی؟ در زندگی از میان بی شمار لحظه دو جور لحظه هست که کل زندگی آدم را می سازد. لحظه های به دست آوردن و لحظه های از دست دادن. باقی عمر نشخوار همین به دست آوردن ها و از دست دادن هاست. 0 50 پستهای مرتبط به به فردا فکر نمی کنم محدثه دلنواز 1403/2/16 برای نمایشگاه، چه کتابهایی تهیه کنیم؟ 17 45 یادداشتها محبوبترین جدیدترین فاطمه سلیمانی ازندریانی 1400/9/17 «چرا رانندگی نمیکنی؟» «چون میترسم.» «نترس. چند بار که بشینی ترست میریزه.» سؤال و جوابی که شاید صدها بار تکرار شده باشد. ترسیدن، احتمالاً برای عده زیادی یعنی ترس از کشته و زخمی شدن. یا مثلاً خسارت به اموال. اما برای من ترس از مردن نیست. ترس از کشتن است. «چون میترسم» احتمالاً جواب کاملی نیست. «من از کشتن و زندانی شدن میترسم» زندان زنان برای من شاید یکی از هولناکترین تصاویری است که میشود تصور کرد. مخصوصاً بعد از دیدن فیلم «زندان زنان». فیلمی که اگر ندیدید اصلاً توصیهاش نمیکنم. یک تصویر هولناک و منزجرکننده و ترسناک. یک زندان سیاه و یک زندانبان سنگدل… یک دیوار بلند که راه را بر دنیای بیرون از زندان بسته بود. «به فردا فکر نمیکنم» هم ماجرای یک زندان زنان است. شاید همانقدر هولناک. این کتاب داستان زنی به نام شیوا است که به جرم قتل بهترین دوستش محکوم به اعدام شده است. زنی که داستان زندگیاش را به صورت نامه برای نویسندهی همشهری خودش نوشته و از او خواسته که داستانش را بدون تحریف بنویسد و منتشر کند. داستان خودش و آدمهایی که در طول زندگی و در زندان با آنها زندگی کرده. کتابی سراسر تلخی و سیاهی اما با روزنههای کوچکِ امید. «به فردا فکر نمیکنم» با همهی تلخی و سیاهیاش آینهی بزرگی است که شاید در گوشهای از آن تصویر منِ مخاطب منعکس باشد یا تصویر آدمهای آشنایی که به زندگی ما زهر میپاشند. 0 5 محدثه دلنواز 1403/1/6 رمانی اجتماعی، با پرداخت تحسینبرانگیز، قلم قوی، زبان تاثیرگذار، انتخاب راوی و فرم مناسب. داستان در مورد زنی زندانی به نام شیوا شایگانی است که از سلول، برای یک نویسنده نامه مینویسد. یادداشتهایی از سرگذشتش؛ از قتل تا کودکیاش. از آن دست رمانهایی که همیشه در ذهنم خواهد ماند. 0 20