بریدهای از کتاب به فردا فکر نمی کنم اثر مرسده کسروی
1402/2/30
صفحۀ 13
این بهترین راه است که هی به فاطی و جای خالی اش و حرف های آخرش و لحظه های آخرش و نگاه آخرش بالای چوبه دار نکنم و با خود نگویم کاش شماره چوبه من و او یکی باشد. دلم همان طنابی را می خواهد که دور گردن او حلقه زده است. طناب او بوی تن آشنا می دهد و طناب های دیگر بوی مرگ. می بینی؟ آدم تا آخرین لحظه ها دنبال نشانه های آشنا می گردد.
این بهترین راه است که هی به فاطی و جای خالی اش و حرف های آخرش و لحظه های آخرش و نگاه آخرش بالای چوبه دار نکنم و با خود نگویم کاش شماره چوبه من و او یکی باشد. دلم همان طنابی را می خواهد که دور گردن او حلقه زده است. طناب او بوی تن آشنا می دهد و طناب های دیگر بوی مرگ. می بینی؟ آدم تا آخرین لحظه ها دنبال نشانه های آشنا می گردد.
21
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.