کوچه باران
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
12
خواهم خواند
6
توضیحات
«کوچه باران»، روایت های ۶۰۰ کلمه ای از ۶۰ شهید و بازماندگان آن هاست. روایت هایی شنیدنی که با خواندن هر کدام از روایت ها باید لحظاتی، کتاب و چشم ها را با هم بست. این شهدا از شهدای انقلاب، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم، شهدای عملیات های آتش نشانی، شهید حادثه سقوط جرثقیل در حریم کعبه و... هستند. این کتاب با زبان ساده، بیانگر روایت های جذابی است از پدران، مادران، همسران، فرزندان و دوستان شهدایی که بسیاری از آن ها گمنام رفتند. در بخشی از روایت اول کتابِ «کوچه باران» به نام «بابا امیر» می خوانید: «روز اول مهر که باید می رفتم کلاس اول، مامان لوازمم را آماده کرد. لباس هایم را پوشیدم. مقنعه ام را مرتب کردم، دفتر و مداد و پاکنم را که تا صبح صد بار نگاهشان کرده بودم را برداشتم. از خانه که می خواستیم بیاییم بیرون، نگاهمان افتاد به عکس بابا که انگاری داشت رفتن ما را نگاه می کرد. بابا امیر! همان موقع دل تنگیام چند برابر شد. زدم زیر قولم. زدم زیر گریه. اوضاع مامان هم بهتر نبود اما خودش را کنترل می کرد. تازه وقتی رفتم در حیاط مدرسه و باباهای بچه ها را دیدم، دلم داشت از دلتنگیات می ترکید بابا امیر! ای کاش آن روز در بازیمان می گفتم: «نه پسرم! تو نباید بری. باید بمونی و همهاش با دخترت بازی کنی، اون رو پارک ببری، برایش هدیه بخری، موهاشو شونه کنی، قربون صدقهاش بری، لوسش کنی، خواستگار که اومد شوهرش ندهی و بگی این دختر منه، به خواستگارش نمی دم... ولی چه کنم که خودم گفتم برو بابایی! ولی گفتم که زود برگرد. رفتی، ولی برنگشتی... خیلی وقت است که برنگشتی».
لیستهای مرتبط به کوچه باران
یادداشت ها
1400/9/16
1
1403/1/24
3