یادداشت
1400/9/16
4.1
3
سالها پس از دوران جنگ تحمیلی صدام با ایران، نسل جدید فرصتی یافت تا از خلال حضور رزمندگان ایرانی در جنگ با داعش رنگ و بوی مقاومت و ازجانگذشتگی را در اطراف خود احساس و تجربه كند. متأسفانه به دلایلی ازجمله گره خوردن این حضور به سیاستهای رسمی حاكمیت و نیز خطاهای راهبردی نظام تبلیغاتی كشور نهتنها ابعاد گوناگون تجربه معنوی و روحانی شهادت رزمندگان در این مرحله بهدرستی برای مخاطب عمومی تبیین نشد، بلكه بسیاری از شبههها و تردیدهای كسانی كه مدافعان حرم را مدافعان اسد مینامیدند بیپاسخ ماند. روشن است كه اینجا از رابطه عاطفی و اعتقادی وفاداران به ارزشهای انقلابی و دینی سخن نمیگوییم -چه آنها درهرحال و شرایطی از خلال مراسم تشییع جنازه و مجالس بزرگداشت شهیدان در متن این حادثه حضور داشتهاند- بلكه درباره فاصله كسانی سخن میگوییم كه به هر دلیل در این فضا نبودهاند و ارتباط فكری و ذهنی با این ارزشها برقرار نکردهاند. هر یك از شهیدان مظلوم و سرافراز این دوران، فارغ از جنبههای احساسی و عاطفی شهادتشان كه در تبلیغات رسمی به آن پرداخته شده است گنجهایی ناگفته و نانوشته دارند كه امیر اسماعیلی كوشیده تا از درون خانوادههایشان جستجو كند و در قالب كتاب «كوچه باران» به خواننده برساند. نویسنده كه كتاب را با اعتقاد و باوری عمیق به حضور حقیقی شهدا نوشته است به وصیتنامه یكی از شهدا اشاره میکند: «من منتظر همه شما هستم. همه ما همدیگر را در آخرت زیارت میکنیم. یكی با روی ماه و یكی با روی سیاه! إنشاءالله همه با روی ماه باشیم. اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم، به لطف خدا حاضر هستم.» او كه هر بار با همراهی اشك و آه به عمیقترین لایههای خاطر و باور خانوادههای شهیدان سفر کرده و درونیترین احساسات و حالات شخصیشان را در فراق پارههای وجودشان كاویده، گفتار یكی از مادران شهدا را نقل میکند كه:«چند بار به حاجی اصرار كردم كه این خانه را بفروشیم و برویم جایی دیگر. از بس در و دیوار این خانه و خاطرات محمدحسن در آن به روحم فشار میآورد. حاجی هر بار به بهانهای طفره میرفت تا یك روز به خون محمدحسن قسمش دادم كه چرا دلش به رفتن رضا نمیشود... شانههایش لرزید و گفت:حاجخانم، اگر برویم و روزی محمدحسن برگردد و ما اینجا نباشیم، بچهام سردرگم میشود. باشیم اینجا كه آمد خانه، پشت در نماند.» شهدای این دوران، فارغ از شعارهای تبلیغاتی یا مواضع ایدئولوژیك كه زیاد نقل شده -و گاه حتى حاشیههایی اغراقآمیز و خرافاتی هم پیدا كرده است- هر كدام زندگی شخصی، روابط عاشقانه، خانوادههای گرم و فرزندان محبوب خود را داشتهاند. این جنبههای انسانی كه كمتر به آنها پرداخته شده مثل همه انسانها و مانند همه خانوادهها از اصالتی شگرف و شفافیتی عجیب برخوردار است و با هر كسی ارتباط برقرار میكند. حیف است كه تصور ذهنی ما از این افراد در حد نقلهای بیمبنای فضای مجازی باقی بماند و علیرغم همزمان بودن زندگیمان با این شهیدان از ناخواندهها و ناگفتههایشان محروم باشیم. كتاب «كوچه باران» كه نویسنده، آن را عاشقانههایی خاص میداند، فرصتی است برای یك آشنایی دست اول و نزدیك با حرفها و احساسات زندگی طبیعی و عادی این ستارهها و خواندن خاطرات دلنشین خانوادههایشان كه در گفتوگوی صمیمی با نویسنده بیان شده و از تعارفهای رسمی یا برنامههای تبلیغاتی بهدور است؛ تا جایی كه برخی از خانوادهها حتى اصرار داشتهاند نام شهیدشان ذكر نشود و ناشناخته باقی بماند. كتابی را كه نشود بدون اشك و آه خواند یقین میکنم نویسنده با اشك و آه نوشته است. كتابی كه هر صفحهاش با نسیم احساس ورق میخورد و یا با طوفان عاطفه در هم میریزد، مطمئن میشوم كه کوههایی از عاطفه و احساس در پشت سر دارد. كتاب «كوچه باران» به اندازه هر نقل و هر نگارش و هر بار خوانش هر صفحه و هر خاطرهاش مجموعهای متراكم از معنویتها و حقیقتها را دارد. نمیشود كتاب را یکباره خواند، از آن کتابهایی است كه مثل فنجان قهوه باید کمکم مزهمزه كنی و بگذاری آرامآرام طعم خاص و متفاوتش در تمام جانت سرازیر شود و رایحه غریبش همه گوشههای وجودت را پر كند. وقتی حضور پررنگ شهیدان را در كنارت احساس میکنی به یاد وصیتنامه شهیدی میافتی كه باور داشت بعد از رفتنش همیشه حاضر هست، و هست، و همچنان هست. (منتشرشده در سایت الف کتاب: https://www.alef.ir/news/3990328109.html)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.