با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
تکرار می کنند. او به آرامی دست بر موهای طلایی پریشانش می کشد، همانسان که کمی پیش، جای دیگری این کار را کرده بود. لب های او بی رنگ است. امشب فراموش کرد که به آن ها ماتیک بزند. می گوید: معذرت می خواهم. فعلا یک سوناتین کوچک از دیابللی. سوناتین. از حالا؟ از حالا. به دنبال این سوال سکوت برقرار می شود. او، به لبخند ثابتش برمی گردد: جانوری در جنگل. مدراتو کانتابیله، او نمی دانست؟ نمی دانست.