وسط مغازه میز جدیدی برای جدیدترین کتاب پرطرفدار به نام (آنچه هیتلر می خواهد) گذاشته بودند. روی جلد نارنجی چشمگیرش نوشته بود که کتاب فراتر از اندیشه های سیاسی(نبرد من) هیتلر است و از عوامل زیربنایی تصمیمات هیتلر و کارهایی که در آینده ترغیب می شود انجام بدهد، شناختی به خواننده می دهد. از نظر گریس کتاب سياسی بسیار بدی بود، ولی ظاهرا توده ی مردم با این نظر موافق نبودند و می خواستند اطلاعات بیشتری کسب کنند. شاید ادعای خانم ودرفورد صحیح بود و داشتن اطلاعات واقعا بهترین راه برای فائق آمدن بر ترس بود.

خوندن کتاب... ابروهایش به هم گره خورد و سپس پیشانی اش را صاف کرد، گویی کلمات مناسبی به ذهنش رسید: مثل این میمونه که بدون قطار یا کشتی بری جایی و یه دنیای جدید و باور نکردنی رو کشف کنی. با کتاب خوندن زندگی تو دنیایی رو کشف میکنی که توش به دنیا نیومدی و فرصتی به دست میآری که از دید دیگران به چیزای رنگارنگ نگاه کنی. بدون مواجهه با پیامد شکست‌ها، خیلی چیزا یاد میگیری و بهترین راه رسیدن به موفقیت رو کشف میکنی او کمی مکث کرد و ادامه داد: «فکر کنم درون همه ی ما، یه خلا وجود داره؛ شکافی که باید با یه چیزی پُر بشه. به نظر من چیزی که می تونه این خلا رو پر کنه کتاب و تمام تجربیاتی که به با کتاب خوندن به دست می آریم.

شاید این ادعای خانم وِدِرفورد درست بود که آگاهی، بهترین راه مبارزه با ترس است.

با کتاب به سفر می روی بدون این که سوار قطار یا کشتی شوی، مطالعه کشف دنیاهای ناشناخته و شگفت انگیز است. زندگی هایی را تجربه می کنی که با زندگی خودت فرق دارند، فرصت دیدن چیزهایی را به دست می آوری که از زاویه دید دیگران مطرح شده. درس زندگی می گیری بدون این که مجبور باشی با عواقب شکست رو به رو شوی، موفقیتی تضمین شده است. در وجود همه ی ما خلا یا شکافی هست که باید با چیزی پر شود. برای من این چیز کتاب است و تمام تجاربی که کتاب ها به ما ارزانی می دارند.