معرفی کتاب کالسکه اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول مترجم خشایار دیهیمی

کالسکه

کالسکه

3.2
15 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

33

خواهم خواند

5

شابک
9786008009368
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
1395/1/23

توضیحات

        کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده داستان را با پرداخت مناسب شخصیت ها و توصیف عمیق ترین احساسات و افکار آن ها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنه ها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد. در داستان می خوانیم: «شهر کوچک زمانی که هنگ سواره نظام در آن مستقرشده بود شورونشاطی پیدا کرده بود. پیش از آن، شهر خیلی سوت وکور بود. پیش از آن وقتی که سوار بر کالسکه و درشکه از شهر می گذشتی، همه بهت زده نگاه می کردند».
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کالسکه٬ نام یک داستانِ کوتاه با تم طنز از نیکلای واسیلیویچ گوگول نویسنده‌ی مشهور روسی‌ست.

کالسکه توسط آقای خشایار دیهیمی ترجمه و نهایتا توسط نشر چشمه چاپ و منتشر گردیده است٬ همچنین این کتاب جلدِ‌ هشتمِ مجموعه‌ی «تجربه‌های کوتاه» است که زیر نظر آقای حسن ملکی برای اولین بار در ایران با هدف کمک به عاشقان کتاب و کتاب‌خوانی که وقت کافی جهت خواندنِ داستان‌های بلند را ندارند منتشر شد.

داستان کتاب در دهه ۱۹۸۰ رخ می‌دهد٬ زمانیکه یک هنگِ ارتش شامل ژنرال٬ سرهنگ٬ سرگرد٬ سرباز و خدمه وارد شهری می‌شوند و با آمدن‌شان بار دیگر شهر را از سکون خارج و جنب و جوش را به آن بر می‌گردانند. مجلسِ عیشِ مردانه‌ای ترتیب داده می‌شود و تمام نظامیان به گردِ هم می‌آیند و در این زمان با شخصیتی آشنا می‌شویم به نام فیثاغور فیثاغوروویچ چرتوکوتسکی که در حضور ژنرال و... ادعای داشتنِ کالسکه‌ای خاص می‌کند و ژنرال و همراهانش را برای دیدن آن و پذیراییِ نهار به خانه‌ی خود دعوت می‌کند و خود نیز مست پای بساط قمار می‌نشیند و بسیار دیروقت یعنی نزدیک‌های صبح هنگامی که همسرش خوابیده است به خانه می‌رود و می‌خوابد٬ ظهر وقتی ژنرال و همراهانش به خانه‌ی او می‌آیند... .

در آخر در مورد نمره‌ی کتاب باید عرض کنم که در مقام مقایسه با سایر داستان‌های کوتاه که خوانده‌ام در حد و اندازه‌های ۵ و ۴ستاره نبود اما بین ۲ و ۳ ستاره بخاطر تم طنز و روان بودن متنِ داستان ۳ستاره را برایش مناسب می‌دانم.
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان مربوط به روستایی کوچک است که یک هَنگ ارتش در آن مستقر شده است و ژنرال فرمانده، یک میهمانی بزرگ می‌دهد و بزرگان منطقه و مسئولان محلی و مَلّاکان را هم دعوت می‌کند.

یک مَلّاک به نام «فیثاغور فیثاغورویچ» پس از صرف ناهار، آنها را برای فردا ظهر به خانه‌اش دعوت می‌کند تا کالسکۀ ارزشمند او را ببینند. سپس با دعوت افسران، به بازی و قمار مشغول می‌شود و حتی شب هم می‌ماند و دیروقت به خانه می‌رود و ساعت 4 صبح می‌خوابد.

صبح همسرش او را صدا نمی‌زند، زیرا تا 4 صبح بیدار بوده و نخوابیده و تا ظهر در باغ قدم می‌زند و ناگهان سر و صدا و گرد و خاکِ چندین کالسکه و اسب‌سوار را می‌بیند که به سمت منزل آنان می‌آیند و سریع شوهرش را بیدار می‌کند.

«فیثاغورویچ» یادش می‌آید که آنان را دعوت کرده و خواب مانده و دستور تهیۀ غذا را هم نداده است و برای فرار از شرمندگی، به نوکرانش دستور می‌دهد که بگویند؛ ارباب بیرون رفته و تا شب هم باز نمی‌گردد و خودش داخل کالسکه‌ای که تعریفش را با آب و تاب، برای ژنرال و افسران کرده بود، می‌رود و روی آن را هم می‌پوشاند.

وقتی میهمانان سر می‌رسند، متوجه می‌شوند که میزبان نیست و رفته بیرون و باز نمی‌گردد و بسیار ناراحت می‌شوند. هنگام بازگشت از نوکران می‌خواهند که کالسکۀ ارباب را به آنها نشان دهند و وقتی روکش را می‌کشند، ارباب را با لباس خواب در آن نشسته می‌بینند!

در این داستان بی‌مسئولیتی و دور شدن از متن و اصل ماجرا و گرفتار حاشیه شدن، قهرمان داستان را گرفتار دردسر می‌کند و به جای مواجهه و روبرو شدن با میهمانان، از پاسخگویی به آنان فرار می‌کند و مخفی می‌شود.

در حالی که اگر بعد از ناهار، به منزل باز می‌گشت و تدارک میهمانی بزرگ فردا را می‌دید یا هنگام ورود به منزل، به خانواده و خدمتکاران اطلاع می‌داد که فردا میهمان دارند و خود می‌خوابید، این‌گونه شرمنده و بور نمی‌شد.

به نظرم این مشکل به دلیل ویژگی ناخوب «اِهمال‌کاری» به وجود می‌آید و برای نجات از آن باید سخت تلاش کرد و از راهنمایی آگاهان، بهره برد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

26