معرفی کتاب جنگاوران جوان؛ پادشاهی کلانمل اثر جان آنتونی فلناگن مترجم مسعود ملک یاری

جنگاوران جوان؛ پادشاهی کلانمل

جنگاوران جوان؛ پادشاهی کلانمل

4.4
18 نفر |
4 یادداشت
جلد 8

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

12

ناشر
افق
شابک
9786003531437
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1396/11/8

توضیحات

        این مجموعه فانتزی در سال 2004 در استرالیا منتشر شد. فلنگن اولین بار؛ داستانهای این مجموعه را برای پسرش نوشت تا به کتاب خوانی تشویق شود. تا کنون دوزاده جلد از این مجموعه منتشر شده است. چندین سال است که اهالی آرالوئن در صلح و صفا روزگار می گذرانند غافل از اینکه ارباب باران و تاریکی، بار دیگر دست به کار دسیسه ای تازه است. اما گیلان، ویل و دوستش هوراس که جنگجوی جوانی است، در ماموریت ویژه ای به سرزمین همسایه می روند و در آن جا با اتفاق تکان دهنده ای رو به رو می شوند: تمام اهالی آنجا یا فرار کرده اند و یا اسیر شده اند. در این میان ویل و هوراس تنها کسانی هستند که می توانند سرزمین هایشان را نجات دهند.
      

لیست‌های مرتبط به جنگاوران جوان؛ پادشاهی کلانمل

پست‌های مرتبط به جنگاوران جوان؛ پادشاهی کلانمل

یادداشت‌ها

فهیمه

فهیمه

1400/10/23

        سه ستاره دادم به خاطر مجموعه اش... ولی داستان این کتابش رو دوست نداشتم! خیلی سردستی بود... مخصوصا بعد از شاهکار جلد قبلی.
 + هالت شاهزاده باشه؟ کام آن!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          به نام خدا 

سبک این کتاب، مثل جلد های قبلی نیست.

درود

قطعا کسی که تا جلد هفت رو خونده سبک کتاب های فلنگن دستش اومده.(منظورم سبک نوشتاری و روند پیش رویِ کتابه نه حال و فضای خود داستان.)

اما این یکی اینجوری نیست؛ تا صفحه 200 هربار که میای ورق میزنی میگی : خب که چی ؟ چی شد؟
اولا که داستان اصلی دیر شروع میشه
 که اینجاشو من مشکلی نداشتم.

اما تقریبا از وقتی داستان اصلی شروع میشه تا صفحه ی 200، هیچ حس و حالی تو داستان نیست. انگار فلنگن داشته هر چی تو ذهنش هست رو میاورده تو داستان، مثل یه جور نشخوار فکری که همینجوری شروع شده و جلو رفته، خیلی سطحیه. امیدوارم تونسته باشم منظورو برسونم.

اما بعد از صفحه ی  200 تقریبا متحول میشه، انگار روح توی داستان دمیده میشه، مثل اینکه یه عکس سیاه و سفید رو رنگی کنی. آخراش هم که دیگه فوق العاده اس. یعنی حداقل من خیلی دوستش داشتم.

خب کلی گویی بسه بریم یکم از جزئیات بگیم.


هایبرنیا و دان کلیتی و قلعه ی پادشاه فریس(اونایی که میدوننD: )  رو بسیار دوست داشتم و باهاشون ارتباط برقرار کردم.

و اینکه بعضی از جاها واقعا میخندیدی از کتاب که اینش واقعا دوست داشتنی بود و امیدوارم ادامه پیدا کنه تو جلدای دیگه.

نقش هوراس رو بسیار، بسیار، بسیار دوست داشتم.

اشاره ای به اسراری که از هالت بزرگ شخصیت مورد علاقم که توی کتاب فاش شد نمیکنم برید بخونید، من  که مشکلی باهاشون نداشتم.

دیگه بیشتر به جزئیات بپردازیم هم حوصله سربر میشه هم نمیخوام اشتباهی اسپویل کنم :)

نقاط ضعف : 
ضعیف بودن کتاب تا صفحه 200 که انقدر ضعف بزرگیه ضعفای دیگه رو میپوشونه.

نگران امتیاز که 4 دادم نباشید آخراش به وجدتون میاره.

امیدوارم این یادداشت حتی کمی بهتون کمک کرده باشه.

ممنون که تا اینجا خوندی یا حتی روزنامه وار رد کردی که مشکلی نیست :) لطف کردی.

در پناه حق.
        

17