قلعه ی قرمز من
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
14
خواهم خواند
0
توضیحات
ذهن روبی همیشه پر از ایده بود.روزی تعدادی تخته چوب قدیمی پیدا کرد و تصمیم گرفت با آن ها چیزی بسازد .از برادرهایش خواست تا به او کمک کنند. اما آن ها مسخره اش کردند و گفتند که او بلد نیست چیزی بسازد.روبی جواب داد: «خُب یاد می گیرم.»و دست به کار شد.سرانجام قلعه ای فوق العاده ساخت که همه دلشان می خواست در آن بازی کنند.و حالا این روبی بود که می خندید.
یادداشتها