معرفی کتاب لجن صورتی اثر فرناندا تریاس مترجم میعاد بانکی لجن صورتی فرناندا تریاس و 1 نفر دیگر 4.4 5 نفر | 1 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 6 خواهم خواند 12 ناشر طرح نقد شابک 9786008582977 تعداد صفحات 254 تاریخ انتشار 1402/1/1 توضیحات کتاب لجن صورتی، نویسنده فرناندا تریاس. بریدۀ کتابهای مرتبط به لجن صورتی گلسا 1404/4/26 لجن صورتی فرناندا تریاس 4.4 1 صفحۀ 51 من را یاد بوتو یا همان دلفینهای صورتی رودخانه آمازون انداخت. معلممان گفته بود آنها خاکستری به دنیا میآیند و به مرور صورتی میشوند. یادم میآید این موضوع را که به دلفا گفتم حرفی زد که آنموقع درک نکردم:چه جالب، درست برعکس ما. 0 37 گلسا 7 روز پیش لجن صورتی فرناندا تریاس 4.4 1 صفحۀ 100 زندگیمان شده بود انتظار، اما در واقع منتظر هیچچیز خاصی نبودیم. صرفا انتظار میکشیدیم. و امیدوار بودیم هیچ اتفاقی رخ ندهد، چون هر تغییری میتوانست اوضاع را خرابتر کند. تا وقتی هیچ اتفاقی رخ نمیداد، میتوانستم جا خوش کنم در بیزمانی خاطرههایم. 0 1 گلسا 5 روز پیش لجن صورتی فرناندا تریاس 4.4 1 صفحۀ 190 وقتی کتابی تاریخی میخوانی، معمولا فراموش میکنی یک نفر آن اتفاقها را با چشمان خودش دیده. 0 2 گلسا 5 روز پیش لجن صورتی فرناندا تریاس 4.4 1 صفحۀ 191 چرا همه دلمان میخواهد همان جایی که دنیا آمدهایم بمیریم؟ چه فایده وقتی هیچ چیز مثل گذشتهها نیست، وقتی محل تولدت، به هر حال، بدل خواهد شد به قلمرویی ناشناخته. 0 1 یادداشتها محبوبترین جدیدترین سَمی 1404/4/8 ایده ی اصلی نویسنده برای نوشتن این کتاب خوابی بوده که دیده... گسترش یک آلودگی شدید که شاید علتش انفجار نیروگاه هستهای بوده است... او رمان را بارها بازنویسی میکند و چند ماه قبل از همه گیری کرونا آن را تحویل ناشر میدهد. راوی زنی است که در یکی از شهرهای ساحلی زندگی میکند و فراگیر شدن اسفناک بیماری وفاجعه و جزئیات آن را با چشم میبیند و لحظه به لحظه راوی این لحظات دردناک و فنا شدن زندگی و خانوادهی خود است... او همزمان از گذشته و کودکی و مرور خاطراتش هم برای خواننده میگوید. با اینکه کتاب دردناک و دلهرهآوری بود ولی فضای تاریک و شخصیتهای نزدیک و قابل حسی داشت. درگیر شدن ذهن خواننده در اینکه برده ی زندگی است یا طبیعت؛ ژنتیک و یا در نهایت تسلیم مرگ و نیستی... در جایی از کتاب : وقتی کتابی تاریخی می خوانی، معمولا فراموش می کنی، یک نفر آن اتفاقات را با چشمان خودش دیده؛ یک نفر که گوشت و خون داشته. در این داستان آن یک نفر من هستم. ماهی ها که مردند من آنجا بودم... . مزر فاصله چیه؟ نزدیکترین نقطه بین دو چیز. و مرز ذهن؟ فراموشی... 0 0