معرفی کتاب بانو در آینه اثر ویرجینیا وولف مترجم فرزانه قوجلو

بانو در آینه

بانو در آینه

ویرجینیا وولف و 1 نفر دیگر
3.2
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

5

شابک
9789643513955
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1399/7/6

توضیحات

        
بانو در آینه، مجموعه ای است از سبک های مختلفی که وولف در نوشتن استفاده می کرد. از یکسو آن جملات کاملا ذهنی او است که در داستان هایش مثل «لکه ای روی دیوار» نمایان می شود، از یک طرف رئالیسم خردکننده داستان هایی مثل «دوشس و جواهرفروش» است که خواننده را میخکوب خود می کند. تا سوررئالیسم داستان هایی مثل «نورافکن» تا ... ویرجینیا ووولف علاقه خاصی به رئالیسم صرف دارد. رئالیسم برای او دنیایی است که هر چیزی که لازم دارد در آن موجود است. هر کدام از نوشته های وولف دنیایی کامل هستند. وولف دوست ندارد چیزی ضعیف خلق کند. حتی داستان خیلی کوتاهی مثل «خانه اشباح» را طوری می نویسد که میخکوبت می کند. داستان هایش روی چارچوبی استوار، بنا شده اند. روایت ها، قدم به قدم، تو را به درون شخصیت ها می کشانند و می گذراند خوب با هم صمیمی شوید و بعد یک دفعه شوک خودشان را وارد می کنند. در داستان ها، چیزی آمده شده و گوشه ای پنهان است که می تواند داغانت کند. زیبایی کار وولف در همین است: تو را به عمیق ترین نوع غیر احساسی ارتباط با نوشته می رساند. طوری که نمی توانی راحت از ماجرایی که خوانده ای فاصله بگیری. داستان ها می توانند درونت نفوذ کنند. نفوذی دلچسب. و بعد درونت رسوب می کنند و اینچنین، در دنیای سرد راوی ها شناور می مانی. در فکر هایشان غرق می شوی، دنیا را از درون چشم های شان می بینی و دنیا از درون چشم ها آنها چقدر آشنا است. در صمیمیت کلمات شان، می توانی، به یک باره ببینی که جهان تماما انگلیسی آنها، همان روح زندگی، پر از زشتی ها و زیبایی ها را در خود دارد که شبیه به زندگی خود تو است. جایی در میان داستان، دیگر فکر های خودت است که دارد اثر را پیش می برد. جایی دیگر وولف وجود ندارد. تو خودت وولف شده ای.

      

لیست‌های مرتبط به بانو در آینه

یادداشت‌ها

melika

melika

1404/3/14

لکه ی روی
        لکه ی روی دیوار 

با این تفکر ، بسیار طبیعی ست.که انسانی غرق در اضطراب ، خیال کند اسید افکار ، رنگ موهایش را برده است.
یا که چهره اش ، فرم باخته است و صدایش ، بانگی دیگر گرفته ست.
رودخانه برای اردک و فکر برای انسان ، چه فرقی میکند؟
بله درست است، اردک فکر نمیکند و غریزی میداند که سبزی آب آن را نخواهد کشت.
اما ما انسانیم ، حتی فکر کردن به فکر هم مارا خواهد کشت.
از دست ببر ها و خرس ها جان سالم به در بردیم ، لیک کنون زمانه این است.ما به دست خود افتاده ایم.
لکه ی دیوار هم حلزون بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1