معرفی کتاب خانه پریان اثر تورج زاهدی

خانه پریان

خانه پریان

3.2
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

5

شابک
9789643373139
تعداد صفحات
736
تاریخ انتشار
1397/6/14

توضیحات

        
نقل است که حلاج گفت:
«وضو می سازم،گفتند:چه وضو؟گفت:رکعتان فی العشق لا یصح وضو هما الا بالدم.در عشق،دو رکعت است که وضوی آنان درست نیاید.الا به خون.»
اگرچه در سطح جهانی،رمان مدرن بسیار به مقولات معنوی پرداخته و حتی عملا به طرح مباحث مذهبی نیز همت گماشته است؛اما ظاهرا در ادبیات معاصر ایران این برداشت استنباط میشود که طرح معنویت در هنر،به ویژه در قالب رمان،جز بازگشت به عقب و بازماندن از قطار تمدن،هیچ موهبت دیگری در پی ندارد!
انتشارات نیستان امیدوار است که با انتشار این رمان «خانه پریان»این پندار نادرست را تصحیح کرده و بابا ادبیات معنوی را در قالب رمان،بنا نهد.باشد که بدین ترتیب«رمان معنوی»جای خود را در ادبیات مدرن ایران باز کند.

      

یادداشت‌ها

        *این متن طولانی خواهد بود و قطعا بخش‌هایی از داستان را لو خواهد داد. 

🎉من بالاخره این کتاب را تموم کردم. جا دارد برای خودم نوشابه‌ای تگری باز کنم و شانه‌هایم را مشت و مال بدهم بابت خواندنش. این تحویل گرفتن نه به خاطر ۸۱۸ صفحه‌ای بودن آن، بل به خاطر زجری بود که موقع خواندن کتاب کشیدم. 

✍🏻 در جواب سوال احتمالی که چرا کتابی را خواندی که زجرت می‌داد باید بگویم به دو دلیل: 
۱. از کتاب نیم‌خورده بدم می‌آید. خیلی کم و انگشت‌شمارند کتاب‌هایی که به هر دلیلی نیمه رها کرده‌ام. ترجیح می‌دهم پرونده کتاب در ذهنم بسته شود.
۲. در مورد این کتاب به‌خصوص می‌خواستم بدانم تا آخرش چی می‌شود و بر من چه می‌گذرد تا بعد بتوانم نقد و نظری بر اساس کتابی تمام‌خوانده داشته باشم ولو این نقد و نظر با احساسات شخصی منفی عجین باشد. 

🔴 خانه پریان "داستان" بسیار جالب و پر از چالشی دارد. معما، تاریخ، عشق، مذهب، فرهنگ در آن به وفور هست. فرض بر این است که اینطور داستان‌ها ارزش بالایی دارند. چون فقط یک نویسنده‌ی باسواد و مسلط به موضوع‌های مختلف می‌تواند پا در این راه بگذارد. نمی‌دانم برای این هدف، اول باید دانش و مهارت نویسندگی داشت و بعد با توجه به سوژه دنبال اطلاعات رفت یا برعکس. ولی هر چه هست فقدان یا ضعف هر یک از این دو قطعا باعث حرام شدن سوژه، داستان، همه زحمت نویسنده و البته وقت و اعصاب خواننده می‌شود. 
در همین راستا مشکلات عدیده کتاب از منظر مهارت نویسندگی فوق‌العاده آزاردهنده بود. این‌ مسئله از این جهت نمود بیشتری پیدا می‌کرد که کتاب در انتشارات پرطمطراقی مثل نیستان منتشر شده و خواننده آشنا با انتشاراتی‌ها، در بدو امر انتظار بالایی خواهد داشت. اگر نویسنده هم نتوانسته آنطور که باید کار را پیش ببرد، یک ویراستار یا دستیار می‌تواند اشکالات فنی او را رفع کند. حتما راهی است برای حفظ منظور و روح داستان نویسنده و توامان اصلاح خطاهای تکنیکی و نه محتوایی! 

🔵 اما در مورد داستان:
رضا رضوی مردی جوان (بر اساس اطلاعات داستان حدس میزنم ۴۰ ساله) است. سابقه جبهه دارد، از خانواده‌ای مذهبی است و بارها بر مسلمان و شیعه بودن خود تاکید می‌کند. همسر و فرزندش زمان موشکباران در تهران کشته شده‌اند. حالا بعد چند سال قصد تجدید فراش دارد. مادرش یک نفر و پدرش شخصی دیگر را برای او در نظر دارد. خودش هم با دختری دیگر در ارتباط است. اما کار از جایی خراب می‌شود که رضا رضوی بر اساس به قول خودش استعدادی خدادادی خواب‌های عجیبی می‌بیند. خواب‌هایی که صادقه هستند و گاهی مرز بین بیداری و رویایش طوری در هم می‌آمیزد که نمی‌تواند آنها را از هم منفک کند. متعاقب آن دچار بهم‌ریختگی فکری و حتی زمانی می‌شود و در نتیجه‌ی مجموع واکنش‌ها و رفتارهایش، اطرافیانش فکر کنند دیوانه شده و نیاز به درمان روان‌پزشکی دارد. 
از طرفی رضا شخصیتی خودشیفته دارد و نمی‌تواند بپذیرد در منظر دیگران عیبی دارد؛ ولو این عیب بجا باشد. این ویژگی شخصیتی در حوزه خواب‌های صادقه‌اش هم تاثیر دارد و اجازه نمی‌دهد به درجه عبودیت و اطاعت لازم برسد تا بتواند ماموریتی را که برایش تعریف شده انجام دهد. در نتیجه ماجراها بیش از حد لازم طول می‌کشد. به عنوان خواننده هم خیلی از این برخوردها و ویژگی رضا رضوی حرص خوردم. نمی‌دانم چرا تا سه‌چهارم داستان هم نتوانستم این ویژگی را هضم کنم و بپذیرم که این شخصیت را نویسنده به عمد خلق کرده تا چالش‌های داستان زیاد شود و در خلال این چالش‌ها و اشکال‌های رضا، بتواند حرفش را بزند. شاید به حکم راوی اول شخص بودنش به رضا اعتماد کردم و سخت بود بپذیرم شخصیت اول داستان آن‌هم با موهبت خاص و خدادادی رویای صادقه انقدر پر از ایراد باشد. 

🟡 نکته عجیب دیگر دوگانگی متن بود. بخش‌هایی از داستان، رضا -راوی اول شخص- از خود و تجربیاتش می‌گوید که بیشترین ایرادها را به همین قسمت‌ها دارم. بخش‌هایی هم ناظر رویدادها و اتفافاتی در گذشته است و به حکم ناظر بودن از منظر سوم شخص تعریف می‌کند. کلیت این بخش‌های سوم‌شخصی قوی و قابل قبول و حتی جذاب است. همین باعث می‌شد بیشتر در عجب باشم که وقتی نویسنده می‌تواند محتوایی به این جذابی بنویسد چرا بقیه کتاب و داستان و نثرش انقدر شل و نچسب است! 

🟤 پایان داستان هم که متاسفانه بیشتر به سرهم‌بندی می‌خورد تا پایانی درست و حساب‌شده. در شرایطی که داستانی پر از معما و تکه‌های گم‌شده را خوانده‌ای و بعضی قسمت‌ها به طرح کلی و چینش رویدادها توسط نویسنده آفرین گفته‌ای، این پایان واقعا آزاردهنده بود. 

🟣 از نظر فرهنگی داستان پر از اشکال و اصطلاحا باگ است. مثلا، نوشتم رضا با دختری قصد ازدواج دارد. خانواده‌ها هم در جریانند و هر دو با هم‌ مثل هر نامزدی بیرون می‌روند. اما معلوم نیست ارتباط آنها بر چه محوری است. خانواده دختر چندان راضی به این وصلت نیستند. مادر رضا هم دختر را دوست ندارد و احتمالا هیچ‌وقت چیزی به اسم خواستگاری رسمی بین این دو خانواده اتفاق نیفتاده. حتی جایی رضا می گوید رامک حاضر نبود با او در خیابان قرار بگذارد مبادا کسی به آنها گیر بدهد و جلبشان کند! بعد چند جا می‌گویر او محرم من است! طبیعتا از مردی مذهبی انتظار می‌رود این روابط مبنایی شرعی داشته باشد اما با آنچه وصفش رفت تا نیمه داستان که ارتباط این دو به هم می‌خورد معلوم‌ نمی‌شود دوست بودند یا محرم صیغه‌ای یا حتی عقدکرده! از این دست "معلوم نمی‌شودها" و "تناقض‌ها" اعم از فرهنگی، اجتماعی و تاریخی در این داستان به وفور رخ داد.
مثلا آخرش درست متوجه نمی‌شوی رضا چندساله است. یا می‌دانی بین اتفاق الف تا اتفاق ب نهایتا چندماه گذشته است اما یک‌دفعه جایی می‌فهمی که چند "سال" گذشته است. حالا بگذریم نویسنده این طور موارد را به چه نحو خنده‌دار و بی‌منطقی رفع و رجوع کرده است. اینجاست که می‌گویم نویسنده از نظر فنی کارش ایراد دارد و اگر خودش بلد نبوده وظیفه انتشاراتی بوده که درستش کند. 

⚪ ایراد دیگر موارد زیاد روده‌دارزی‌های بیهوده رضا (یا در واقع نویسنده) بود. فقط یک قلمش مجلس جشنی در زمان رضا خان را به تصویر می‌کشد و از این مجلس چیزی حدود ده صفحه را به هنرنمایی یک شعبده‌بار اختصاص می‌دهد. بعد هم میرود سراغ ادامه داستان و تا پایان آن هیچ‌جا کوچک‌ترین اشاره‌ای به این نمایش شعبده نمی‌شود تا حداقل بدانیم اینهمه طول و تفصیل دلیلی داشته!
یا مثلا زن و فرزند شهید رضا هم هیچ نقش خاصی در داستان نداشتند و حذف کاملشان و چند جمله و دیالوگ درباره آنها کوچک‌ترین اختلالی در ماجراها ایجاد نمی‌کرد. 
یا دعوایی که بین رضا و همسر دومش رخ می‌دهد و منجر به پیشنهاد طلاق از سمت زن می‌شود هم عجیب بود. زنی که به عنوان همسری بساز و وارسته معرفی می‌شود به رضا می‌گوید حالا که فکر می‌کند دروغگوست بهتر است طلاق توافقی بگیرند و با شرحی بسیط مراحل این نوع طلاق را برایش توضیح می‌دهد. این همه توضیحات اضافه بود. مگر داستانی با محوریت ماجراهای حقوقی است؟ 
گاهی هم تعریف‌ها وتوصیف‌های زیادی از حال و هوای معنوی جبهه ارائه می‌شد که آن هم هیچ تاثیر مثبتی در جریان نداشت. 
از خنگی رضا هم چیزی نگویم برایتان دیگر. 
خلاصه از این دست ایرادها که کوچک هم نیستند زیاد بود. داستان را از جذابیت و ریتم می‌انداخت و ماجرای اصلی و بکری سوژه را در خود خفه می‌کرد. 

⁉️ داستان را توصیه می‌کنم؟ راستش نمی‌دانم. اگر ۲۰۰-۳۰۰ بود می‌گفتم حالا بخوانید ضرر ندارد. اما با ۸۰۰ ص مطلب که راحت ۲۰۰ صفحه‌اش اضافی است و خود ماجرا هم در اصل از صفحه ۲۰۰ شروع می‌شود به نظرم خودتان تصمیم بگیرید.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2