کلاه گردانی میان آس و پاس ها
سودابه و کمال و مهناز و کیومرث و رضا میروند میان کارتنخوابها، توی گالریها، کافهها، گورستان و زندان تا حرف بزنند از کارهایی که میخواهند بکنند اما نمیتوانند، از آدمهایی که نمیخواهند باشند اما هستند، از آیندهیی که یا به مهاجرت ختم میشود یا زندان، از نوشتن و نقاشیکردن و بازیگری، کارهایی که همه آینههایی است برابر خودشان.
یادداشتهای مرتبط به کلاه گردانی میان آس و پاس ها