آقا رنگی و گربه ناقلا، یا، این جوری بود که اون جوری شد
آقا رنگی و گربه ناقلا، یا، این جوری بود که اون جوری شد
فرهاد حسن زاده و 1 نفر دیگر
4.0
13 نفر |
4 یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
25
خواهم خواند
2
توضیحات
مردی به نام «آقارنگی» نقاش بود، او نقاشی می کشید و با صدای قشنگش آواز می خواند. آقارنگی سه دوست داشت که سه موش کوچولو بودند. آنها در یک کارگاه نقاشی به خوبی و خوشی زندگی می کردند. آقارنگی از نان و پنیر و پسته و بادام خود به آنها می داد. آقارنگی، روزی خواب گربه ای را دید و روز بعد روی بوم نقاشی گربه را کشید. موش ها نگران شده بودند. نقاشی گربه که کامل تر شد، گربه عطسه ای کرد و از نقاشی بیرون پرید و قصد داشت دنبال موش ها بدود و آنها را بخورد. او دردسرهایی برای موش ها درست کرد که در این کتاب می خوانیم. این کتاب برای گروه سنی «ج» به همراه هوش آزمایی به چاپ رسیده است.