معرفی کتاب شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران اثر مازیار بهروز مترجم مهدی پرتوی

شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران

شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران

مازیار بهروز و 1 نفر دیگر
4.0
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

5

ناشر
ققنوس
شابک
9643112632
تعداد صفحات
368
تاریخ انتشار
1398/6/16

توضیحات

        
شورشیان  آرمانخواه ، گزارش  فشرده  و مستندی  از تاریخ  جنبش  چپ  مارکسیستی  را در ایران  از 1320 تا 1362 (که  آخرین  سازمان های  مارکسیستی  فروپاشید) دربر می گیرد. نویسنده  کوشیده  است  با پیروی  از روش شناسی  علمی  فرایند جنبش  چپ  و فراز و فرودهای  آن  را در متن  تاریخ  معاصر ایران  گزارش  کند و از آن  مهم تر به  پی کاوی  علل  ناکامی  چپ  در ایران  بپردازد. کتاب  بیش تر به  دورة  تاریخی  پس  از کودتای  28 مرداد تا فروپاشی  کامل  چپ  مارکسیستی  در نیمة  دهة  1360 تأکید دارد و این  دوره ای  است  که  در سایر کتاب های  تاریخ  بسیار کم تر به  آن  پرداخته  شده  است . در مورد فعالیت  و کارنامة  چپ  در دوران  پس  از انقلاب  نیز شاید تا کنون  گزارشی  تاریخی  به  زبان  فارسی  منتشر نشده  باشد. شورشیان  آرمانخواه ، نه  تنها بازیگران  اصلی  صحنه  (احزاب  و سازمان های  عمده )، بلکه  بازیگران  فرعی  و حاشیه ای  (گروه ها و هسته های  کوچک  مارکسیستی ) را نیز (چه  آن ها که  در داخل  کشور فعالیت  داشتند و چه  آن ها که  زیستگاهشان  خارج  از کشور بود) دربر می گیرد. مهم ترین  و ارزشمندترین  ویژگی  کتاب  (چنان  که  از عنوان  دومش  پیداست ) این  است  که  به  کاوش  و بررسی  علل  شکست  و ناکامی  چپ  در ایران  به  ویژه  فروپاشی  نهایی اش  در دهة  1360 می پردازد. مازیار بهروز مدت  سه  سال  استاد مدعو در دانشگاه  کالیفرنیا در برکلی  بوده  است  و اکنون  استادیار دانشگاه  ایالتی  سان فرانسیسکو است .

      

لیست‌های مرتبط به شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران

تاریخ ایران مدرنایران بین دو انقلابهم شرقی، هم غربی: تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی

تاریخ معاصر ایران؛ یک بررسی سیاسی-اقتصادی!

58 کتاب

واقعا ترس برم‌داشته است. همیشه به دنبال یک لیست مطالعه تر و تمیز برای مطالعه تاریخ معاصر ایران بوده ام. در چندماه اخیر درگیر کلنجار رفتن با منابع بودم و در آغاز نیم‌سال دومِ تحصیلی1402، دکتر حجت کاظمی لیستی از منابع مناسب برای آشنایی با تاریخ معاصر ایران، مشخصا عصر پهلوی، را در اختیار دانشجویان قرار دادند و مواجه با آن لیست برای من دلیلی شد که باری دیگر با نظم بیشتری به بررسی منابع مناسب بپردازم. لیست اولیه به شرح زیر است. در ادامه اندکی در مورد این لیست می‌گویم و اینکه چرا اینگونه گزینش منابع کرده ام. قبل از همه‌چیز شایان به ذکر است که این حقیر سراپا تقصیر، خودْ طفیلی تاریخ است و هیچ نداند و نتواند هِر را از بِر تشخیص دهد، لطفا اگر حرفی نکته‌ای بود، منبعی را یادم رفته بود، حتما یادآوری کنید. در ضمن علاوه‌بر کتاب، مصاحبه‌های تاریخی (مخصوصا تاریخ‌های شفاهی که در ادامه از ایشان خواهم گفت)، مستندهای تاریخی، مناظره تاریخی و یه عالمه پادکست خوب هست که حتما باید به این نوع از رسانه‌ها هم توجه کنید. مشخصا پلی لیستِ جوانِ تاریخ معاصر ایرانِ پادکستِ بی‌پلاس بد نیست (بی ایراد نیست، ولی قطعا مفید است)، پادکست رخ ویدئوهای عالی‌ای دارد. پادکست نقال‌باشی به زحمت علی آردم منتشر می‌شد که کم ازش تعریف نشنیده ام. در پادکست دغدغه ایران، در حدود 15قسمت، محمد فاضلی به بررسی سفرنامه مستشارهای خارجی در ایران پرداخته (از اپیزودهای 31تا47) که شنیدن آنها قند و نبات است. از پادکست جوانِ «ماجرای مشروطه» و آقای خادم تعریف‌های زیادی شنیدم. خود را بندِ «کتاب» نکنید؛ اوقات خالی خود را با تاریخ ایران پر کنید، خیر دنیا و عقبا می‌شه براتون :) بذارید اول متن با یک بندِ کاربردی آغاز کنم. صرفا در این ویرایشِ اولیه، بالغ بر40 جلد کتاب آمده است. مشخص است که خوندن دقیق تمام این 40 اثر، حتی برای کسی که تخصصی تاریخ معاصر کار می‌کند هم چنان ممکن نیست (چون این لیست هم تاریخ سیاسی دارد، هم اجتماعی و هم مفصلا اقتصادی و خب احتمالا هر محققی، یکی از این مولفه‌های موضوعی را اتنخاب کند). برای همین چند اثر که به نظر اولویت دارند را اینجا برایتان لیست می‌کنم. 1. «تاریخ ایران مدرن» از آبراهامیان (اگر می‌خواستید اثر مفصل‌تری را بخوانید، به سراغ «ایران بین دو انقلاب» از آبراهامیان بروید. تاریخ ایران مدرن، گویی خلاصه‌ای از دیگر کتاب است.) 2. «هم شرقی هم غربی» از افشین متین (اگر به تاریخ روشنفکری در ایران علاقه‌ دارید، این اثر را حقیقتا از بهترین آثار تالیفی می‌توان نامید.) 3. «مشروطۀ ایرانی» از ماشاالله آجودانی (تعریف از این اثر را زیاد شنیده ام. البته نقدهایی جدی نیز به این اثر شده است، ولی این نقدها از جانب افراد مهمی بوده است که بیش از آنکه اعتبار این کتاب را نابود کند، وجاهت و اهمیت می‌هد به آن) به نظرم این سه عنوان بالا، می‌تواند اولویت یک لیست مطالعه از تاریخ معاصر ایران باشد. دیگه در مورد بقیۀ آثار چیزی نمی‌نویسم. اگر پادکست‌های بالا را شنیدید، سه کتاب بالا را خواندید و مختصصینِ درستِ تاریخ را پیدا کردید، دیگر خودتان می‌توانید اجتهاد کنید و آثار سره از ناسره، معتبر از نامعتبر را با ضریب خطای کم تمیز دهید. در ادامه اندکی می‌خوام از این لیستی که ساخته ام دفاع کنم و زاویه دیدی خاص به تاریخ معاصر ایران را برویش استرس بگذارم. اهمیت تاریخ شفاهی، تاریخ مفاهیم و مهم‌تر از اینها، تاریخ فکری/intellectual history. در مورد تاریخ شفاهی که در لیست زیر تعدادی چند مصاحبه‌های پروژۀ تاریخ شفاهی هاروارد را آورده ام به نشانه (البته بسیاری از اینها، چاپ نشده اند ولی در تلگرام، یوتیوب و اینترنت در دسترس اند). در اهمیت تاریخ شفاهی بسیار می‌توان گفت. دیگر جا ندارم 🫡 در مورد تاریخ مفاهیم نیز، کتاب «تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه» از سمیه توحیدلو، یک پژوهش تازه از تنور درآمده است که تعریف‌هایی بسیار ازش شنیده ام. بجز این کتاب، پروژه فکری مرحوم فیرحی و مشخصا دوگانۀ پایایی ایشان، دوگانه قانون در ایران، از نمونه‌های عالی واکاوی مفاهیم در تاریخ معاصر ایران است. (جامعه‌شناسی و تاریخ اشیا هم موضوع بسیار جذاب است و اخیرا نشر اگر، چند پژوهش جذاب در این حوزه، مثل «سرگذشت اجتماعی توالت در ایران» را منتشر کرده است.) برسیم به اصلِ کار؛ تاریخ فکری/intellectual history. خیلی می‌توان از جزئیات تاریخ فکری گفت، از اهمیت کوئنتین اسکینر و مکتب کمبریج، اما تنها یک گلایه کافی است، اینکه هنوز کارهای تاریخ فکری درست در مورد تاریخ معاصر ایران صورت نپذیرفته است (این ادعا از دهان من خیلی بزرگ‌تر است البته). حال شاید بیایید بگویید، این همه کتاب در مورد تاریخ روشنفکری در ایران نوشته شده، پس چیست که می‌گویی تاریخ فکری نداریم؟ در جواب باید بشینیم و ساعت‌ها بحث کنیم، اما همین را بگویم که تاکنون ندیده ام اثری بروی نقطۀ بحرانیِ برهمکنش میان ایده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی دست گذاشته باشد و سعی کند این معضل را در تاریخ معاصر ایران، آنگونه که باید مورد مداقه قرار داده باشد. یعنی مشخصا در تلاش باشد که تاثیرات ایده‌ها بر سیر تاریخی ایران را ردگیری کند. بسیاری تحقیق هست که چنین ادعایی داشته باشند، اما هیچ کدام را تابحال نیافته ام که درست و مدون به این موضوع بپردازند (طبیعتا اگر چیزی می‌شناسید بگویید و من را از جهل وارهانید). باز کتاب‌های فیرحی، اندکی در این مسیر گام برداشته اند. کتاب «تاریخ فکری ایران معاصر» به کوشش عباس منوچهری، تلاشی در این مسیر است؛ امیدوارم بتوانم این اثر را آنگونه که باید بخوانم و نقد کنم. اصلا فرض کنید، این را به اطمینان بیشتر می‌گویم، تحقیقا هیچ پژوهشِ جدی‌ای در مورد ورود انگاره‌های اقتصادی مدرن در ایران نشده است، تو بگو یک پژوهش در حدِ درست! باتشکر از همراهی شما :) بازم می‌گم، حرفی بود بگید، قطعا برای همۀ ما مفید خواهد بود.

215

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/11/17

          کتاب شورشیان آرمانخواه، ناکامی چپ در ایران اثری است از مازیار بهروز که در آن به شرح حال گروه‌های چپ فعال در ایران در بازه‌ی زمانی دهه بیست خورشیدی تا سال 62 که غروب فعالیت‌های این گروه ها به سر میرسه می‌پردازه و با تقسیم بندی دوره ای و تاریخی، ابتدا شرحی از فعالیت ها و اقدامات این گروه ها و در نهایت تحلیلی از چرایی ناکامی ایشان به مخاطب ارائه میده. 

فصل نخست تحت عنوان شکست و احیا: شکست بزرگ چپ ، بازه زمانی شروع فعالیت های این گروه ها تا سال 49 رو مورد بررسی دقیق قرار میده.در این بازه زمانی فعال ترین و مهمترین گروه چپ بدون شک حزب توده بوده و ما با عقاید، مرام و مسلک، رهبران و اندیشه های حزب توده به خوبی آشنا میشیم. تاثیر کودتای سال 32 و قلع و قمع توده پس از آن از مباحث مهمی است که در این فصل در موردش صحبت میشه.حزب توده از گروه‌هایی بود که هزینه گزافی سر کودتا پرداخت کرد و به زعم برخی پس از کودتای سال 32 هر چند حضور داشت ولی نتونست کمر راست کنه. فرار برخی رهبران و اعدام و زندانی شدن عده کثیر دیگر و در یک کلام برخورد سخت و خشن رژیم پهلوی دمار از روزگار توده در آورد.البته اشکالات حزب توده و نداشتن رهبری منسجم و سایر عوامل تاثیر به سزایی داشت.تقسیم شدن خود حزب به گروه های مختلف تندرو معتدل و انشعاب های دیگر و همچنین مواضع گوناگون و متناقض در قضایای مهم عواملی بود که در موردشون به خوبی در کتاب حرف زده میشه.

فصل دوم تحت عنوان تهاجم و بن بست:قهر و سرکوب بازه زمانی 49 تا 57 رو بررسی میکنه و گزارشی دقیق از فعالیت های گروه های چپ میده.در این دوره ما با فداییان و مجاهدین آشنا میشیم و این گروه ها بیشتر میدان دار هستند تا توده.در مورد گروهک های کمتر مهم مثل هسته های مارکسیستی خارج از کشور هم نویسنده مطالبی رو ارائه میده. در این فصل ما با اندیشه ها و اقدامات مهم این گروه ها آشنا میشیم. نقطه عطف ماجراهای این دوره حمله به پاسگاه سیاهکل قلمداد میشه که چراغ اول حملات مسلحانه علیه رژیم پهلوی رو روشن میکنه. مساله ای که در مورد این گروه ها هم مثل حزب توده و حتی بیشتر از او مشاهده میشه انشعاب های گوناگونی است که رخ میده.افراد گوناگون با تفکرات و عقاید و باورها و به ویژه قرائت های گوناگون از مسائل سریعا شاخه ای جدا می‌کنند و راه خود رو در پیش می‌گیرند. شاید بشه برتری اسلامگرایان مکتبی به رهبری آقای خمینی رو در همین نکته دونست که وقتی ماجرای انقلاب جدی شد همه زیر پرچم آقای خمینی قرار گرفتند در حالیکه گروه های چپ دچار ضعف رهبری و مدیریت بودند. و البته که این ضعف یکی از اشکالات این جماعت بود.

فصل سوم تحت عنوان انقلاب: رقص مرگ بازه زمانی سال 57 تا 62 رو بررسی می‌کنه. در این بازه زمانی گروه های چپ چه اونهایی که بیشتر فعال بودند و چه آنهایی که کمتر فعال بودند، تار و مار میشند و علی رغم اینکه نقش و سهمی در انقلاب سال 57 داشتند ولی میوه درخت انقلاب به آنها نرسید و شورای انقلاب در ابتدای انقلاب به خوبی تونست در این سالها نظام جدید رو تثبیت کنه و در حین تثبیت با این گروه ها مبارزه ای کرد که منجر به شکستشون شد.آرمان ها و آرزوها و باورهایی که چال شد و فرصت ظهور و بروز بهشون نرسید.در این فصل مباحثی هم در مورد گروه های کرد به میان آورده میشه.

فصل چهارم تحت عنوان چرا ناکامی؟ جنسش متفاوت با سه فصل ابتدایی کتاب بود و بیشتر به تحلیل پرداخته بود تا گزارش تاریخ. در سه فصل نخست ما سرنوشت این گروه ها رو خوندیم.افراد و عقاید مهمی که داشتند.فراز و فرودی که هر گروه در سالهای گوناگون داشت و همچنین اقداماتی که در بزنگاه ها انجام دادند و تاثیراتی که گذاشتند و در نهایت سرانجامشون که ناکامی بود آشنا شدیم.حال در این فصل نویسنده سوال مهمی رو پاسخ میده و بررسی میکنه و سعی میکنه به چرایی این ناکامی بپردازه. مازیار بهروز دلیل کلی رو برای شکست و ناکامی گروه‌های چپ تعریف میکنه. عوامل عمومی ناکامی، عوامل خاص ناکامی و عوامل ساختاری ناکامی. در ذیل هر کدام از این عوامل، باز مولفه های مهمی رو مطرح میکنه و بحث رو به خوبی باز میکنه و به مخاطبی که سرنوشت و سرگذشت این گروه ها رو خونده پاسخ های منطقی و مستدلی ارائه میکنه.

وقتی سرگذشت گروه های چپ فعال قبل انقلاب رو میخوندم و در نهایت سرنوشتی که بهشون دچار شدند یاد دیالوگ معروف مسعود شصتچی در سریال مرد هزارچهره افتادم؛ جایی که میگه: نمیدونم چرا تو زندگیم هی نمیشه!! این جماعت فعالیت های زیاد و مختلفی داشتند.از مباحث ایدئولوژیک گرفته تا نبرد مسلحانه و ترور اما به نظرم گروه های چپ مشکل اصلیشون درک واقعیت بود. این گروه ها در درک واقعیت جامعه خودشون، در درک دنیایی که در اون زیست می‌کردند و در درک نظامی که سرنگون شد و نظامی که جایگزین شد ضعف اساسی داشتند. همین درک اشتباه منجر به تصمیمات اشتباه بعدی هم میشد. این گروه ها یا از جامعه جلو بودند و یا عقب و هیچگاه نتونستند با جامهه همراه بشند ، چیزی که اسلامگرایان مکتبی و آقای خمینی به خوبی تونست در بزنگاه جامعه رو با خودش همراه کنه.این گروه ها مثل آدم های گیج بودند. آدمهای گیجی که مدام ضربه می‌خورند و گیجی دیگه ای به گیجی قبلیشون مضاعف میشه.اینقدر گیج شدند که نهایتا افتادند و بلند نشدند. انسانهایی بدون انعطاف و متعصب و دگم روی تفکراتشون. قبله آمالی داشتند که در واقع جهنم بود.به درگاه استالین و مائویی دخیل بستند که اشتباه بود و هیچگاه به خوداصلاحی دست نزدند....در هر صورت خواندن سرنوشت و سرگذشت گروه ها/احزاب/انقلابها /حکومتها همیشه خواندنی و پر نکته بوده و میشه عبرت هایی ازش آموخت. و چه زیبا فرمود آن بزرگوار که چه بسیارند عبرت‌ها و چه اندک است عبرت گرفتن.
        

9