زندگی در سایه اساطیر

زندگی در سایه اساطیر

زندگی در سایه اساطیر

جوزف کمبل و 1 نفر دیگر
3.2
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

6

خرید از کتابفروشی‌ها

زندگی در سای? اساطیر مجموعه مقالاتی از اسطوره شناس مشهور آمریکایی، جوزف کمبل است که در اصل به صورت سخنرانی در گردهمایی بنیاد کوپر بین سال های 1958 تا 1971 ارائه شد. قدرت ژرف اسطوره در زندگی درونی و معنوی انسان ها در تمامی دوران ها، درونمای? اصلی این مقالات به شمار می رود... مفهوم «اسطور? واحد» کمبل، کل روایات اسطوره ای را یک داستان واحد بزرگ در نظر می گیرد. طبق این نظریه، صرف نظر از مبدأ یا زمان پیدایش، الگوی مشخصی در لای? زیرین عناصر روایی بیشتر اساطیر بزرگ وجود دارد. الگوی اصلی که کمبل بر آن تأکید دارد، «سفر قهرمان» است که برای اولین بار در کتاب «قهرمانی با هزاران چهره» مطرح شد. کمبل به وحدت روانی بشریت و نمود شاعران? آن از طریق اسطوره ها اعتقاد داشت، به همین دلیل، مفهوم «اسطور? واحد» را مطرح کرد تا نشان دهد کل نژاد بشری در طول دوران برای ساخت دنیایی متعالی کوشش کرده اند و این بدین معناست که در لای? زیریت دنیای پدیده ها، منبعی لایتناهی وجود دارد که همیشه انرژی های خود را به این دنیای محصور در زمان، رنج و در نهایت مرگ، ساطع می کند...

یادداشت‌های مرتبط به زندگی در سایه اساطیر

            این کتاب، بعد از کتاب انسان 250 ساله دومین کتابی است که می‌توانم درباره‌اش تعبیر سمّی را به کار ببرم. از آن جهت که راه حلی که ارائه می‌کند، دارونما اما مهلک است. کتاب مملو از مفردات زیبا و خیره‌کننده، استشهادات غلط و گزینش‌گرانه از ادیان شرقی و غربی مختلف و در نهایت نتیجه‌گیری مهلک است.
برای توضیح هلاکت‌بار بودن کتاب، از مثالی از فصل‌های آخر خود کتاب بهره خواهم گرفت. نویسنده ابتدا با تبختر شبه‌عقلی و پایان تاریخی و «هی‌پسردیگه‌همه‌چیزوفهمیدیم» و «طبق آخرین یافته‌های علمی» ابتدای قرن بیست و یکمِ یک امریکایی، ثابت می‌کند زبان همه‌ی ادیان و مسالک اسطوره‌ای و غیرواقع‌نمایانه است. و نتیجه می‌گیرد: تاریخی و واقع‌نمایانه خواندن متون دینی می‌تواند چقدر مخرب باشد. تا این‌جا همه چیز خوب پیش می‌رود. یک توصیه‌ی کلی در باب زبان دین است و من هم (با وجود مناقشات شدید روی مثال‌هایش مخصوصا از ادیان ابراهیمی) با کلیت صحبتش هم‌دلم. اما می‌رسیم به بخش هلاکت‌بار. نویسنده در یک صورت‌بندی عاریتی، مدعی می‌شود «طبق آخرین یافته‌های علمی» انسان ۱۲ سال زود به دنیا می‌آید و تولد دوم و سازگاری ذهنی و مهارتی‌اش با محیط، در رحم اسطوره شکل می‌گیرد. وی انسان را به نوزاد کانگرو تشبیه می‌کند که ضعیف به دنیا می‌آید و ماه‌ها در حالت نیمه‌جنینی در کیسه‌ی مادرش می‌ماند تا به استقلال برسد. وی می‌گوید مشکل نهادهای دینی آن است که می‌خواهند شما را تا ابد در رحم دوم نگه دارند در حالی که شما باید بالاخره روزی زاییده شوید اگرنه خودتان و مادرتان از بین می‌روید. من حتی تا این‌جا هم با نویسنده هم‌دلم. این دقیقا همان صورت‌بندی است که قرآن در آیه‌ی «و أزواجه أمهاتهم» از خود ارائه می‌دهد و با «و حمله و فصاله في عامين» یا «فی ثلاثون شهرا» رابطه می‌یابد. و می‌گوید قرآن، همسر نبی و مادر مؤمنان است. اما مشکل از آن‌جا آغاز می‌شود که نویسنده در فصل آخر از ایده‌ی لزوم زاییده شدن عبور می‌کند و ایده‌ی دیگری را مطرح می‌کند. می‌گوید در جهانی که ما طلوع کره‌ی زمین را از افق ماه می‌بینیم، دیگر زندگی در افق‌های محلی، حداقل بی‌فایده است، اگر نگوییم مخرب است. در واقع ایده‌ی بعدی، کشتن مادران است، چون امروز جوهر مردانگی/دین بر همه‌ی ما مکشوف شده و باید زن‌زدایی/سنت‌زدایی کنیم.
در واقع کتاب، گویای دو گزاره است: اول) اسطوره‌ای بودن زبان ادیان و عرفان‌ها. دوم) بی‌فایده و منسوخ بودن همه‌ی ادیان و عرفان‌ها در زمانه‌ی ما. که من با دومی مخالفم. پیشنهاد من تعمق اصحاب هر دین در سنت و زبان خود است، نه سنت و زبان‌زدایی به بهانه‌ی بلوغ و گردن‌کلفتی.
          

5

            مهم‌ترین چیزی که از کتاب یاد گرفتم اینه که غرب کفرش هم مسیحیه.

یکی دوماهه که نتونستم از فصل ۷ جلوتر برم. پس همین‌جا می‌ذارمش کنار. فقط چند تا نکته:
*****
چند ماه قبل از خوندن این داشتم فصلنامه ترجمان رو می‌خوندم. تو یکی از مقالاتش راجع به کوتاه قدی می‌گفت که تقریبا تمام جوامع انسانی رویکردی شدیدا منفی به مردان کوتاه قد دارند. بعدش نویسنده سعی می‌کرد با ادبیات روان‌شناسی تکاملی بگه چرا اینطوریه.
همون موقع هم زمان داشتم شرح امام بر حدیث جنود عقل و جهل رو می‌خوندم و پیش خودم تصور می‌کردم که اگر این رو به امام می‌گفتیم قطعا از اون به عنوان یکی از مثال‌های فطرت تو زمینه نفرت از نقص ذکر می‌کرد.
منظورم اینه که برای ما آدمایی که مدام داریم سعی بین علم تجربی و دین می‌کنیم خوبه که بفهمیم بعضی چیزا تو هر دو طرف مورد بحثن و ادبیات و توجیهات خودشون رو دارن.
*****
مهم‌ترین چیزهایی که برام جذاب بود تو این کتاب یکی بحث نوع نگاه متفاوت شرقی‌ها به دین بود (که همزمان هم شده بود با خوندن یکی دو تا مقاله مرتبط تو ترجمان) و کلی سوال برام به وجود آورد. یکی هم بحث‌های تطبیقی بین ادیان مناسک تو جغرافیاهای مختلف بود.
*****
مهم‌ترین عنصر رو اعصاب کتاب هم شخص نویسنده بود. از نظر من به وضوح آدمی بود که روی مسیحیت و تا حدودی یهودیت تسلط داشت. آشنایی خوبی هم با شرق آسیایی‌ها هم داشت. از چند تا قبیله و آیین هاص دیگه هم چیزهایی شنیده بود. و بدترین نکته‌ش این بود که حس می‌کردم می‌خود اصرار کنه که ببینید من «همه» رو برسی کردم ها! ضمن این که مدام نگاه از بالا به پایین یک دانشمند سفید پوست غربی رو حس می‌کردم. اینا برام شدیدا آزاردهنده بود.
          

0