غم های کوچک

غم های کوچک

غم های کوچک

الیستر مک لئود و 1 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

آلیستر مک لاود استاد دانشگاه،داستان نویس و رمان نویس اهل کانادا بود.او دکترای خود را در رشته ی نویسندگی گرفت و حدود سه دهه در حوزه ی ادبیات انگلیسی فعالیت ادبی او بیست داستان کوتاه و یک رمان است. به مردان یک پا فکر میکنم که دست هایشان را دور شانه ی همقطارانشان انداخته اند و تلاش میکنند کیلومترها راهی را که قبلا در ماه های بهار پیاده یا به دو رفته بودند حالا لنگ لنگان بازگردند...به مردانی که به جای دست،یک بریدگی خونی دارند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به غم های کوچک

غم های کوچک
بریدۀ کتاب

صفحۀ 109

گاهی تصورشان می‌کنم که به کشته‌هایی که پشت سر گذاشته‌اند فکر می‌کنند. به صدها جنازه‌ای که با وجود پیروزی در گذرگاه کلیکرانکی افتاده بودند، به عده‌ای که در خیابانهای دانکلد جا گذاشته بودند، به عده‌ای که در خانه‌ها پناه گرفته بودند و وقتی ساختمان‌ها را آتش زدند زنده زنده سوختند. این صحنه را مجسم می‌کنم که زخمی‌ها را، افتاده روی پشت اسب‌ها یا روی برانکارهایی که در واقع چیزی جز شال‌های شطرنجی پیچیده در مچ دست‌ها نیستند به خانه حمل می‌کنند. به مردهایی که به جای دست یک بریدگی خونی دارند یا عده‌ای که از پاهایشان خون می‌چکد - و به آن شکل نابود شدند. به عده‌ای که، اگر برگردند دیگر هیچ وقت نخواهند رفت. و به آن‌هایی که برنگشته اند. آن‌هایی که اگرچه از نبرد جان سالم به در برده‌اند نتوانسته‌اند راهپیمایی طولانی کوهستانی را در مسیر خانه تاب بیاورند و با توجه به اینکه کجا مرده‌اند زیر توده‌ای سنگ در زمین‌های صخره‌ای و سخت مدفون شده‌اند. کسانی که هیچ وقت پیش خودشان یا کسانی که انتظارشان را میکشیدند برنگشتند.

15

یادداشت‌های مرتبط به غم های کوچک

Haniyeh

1402/12/19

          غم های کوچک از خانواده‌ای اسکاتلندی صحبت میکنه که در گذشته مجبور به مهاجرت میشن و سرپرست خانواده "خالوم روئی" سختی های زیادی میکشه تا بتونه خانواده‌اش رو دوباره سرپا کنه. بچه‌هاش و فرزندان اونها همه خاندان بزرگی رو به وجود میارن که برای هم بسیار ارزشمند هستن. خالوم روئی ها برای همخون خودشون ارزش زیادی قائلن، همینطور برای اسکاتلند و وفاداری به آیین و سنت های قدیمیشون.
داستان از زبان یکی از نوادگان به نام الکساندر روایت میشه که در کودکی در یک تراژدی پدر و مادر و یکی از برادرانش رو از دست میده و مادربزرگ و پدربزرگش اون و خواهر دوقلوش رو بزرگ میکنن. الکساندر روایتگر خوشی ها و سختی های خاندانشه و خاطراتی از گذشته تا حال رو روایت میکنه.

این کتاب همونطور که از اسمش پیداست پر از غم های کوچک خاندان خالوم روئی هست. بعضی وقایع انقدر با جزئیات نوشته شدن که گاهی فکر میکردم شاید براساس واقعیت باشن یا از واقعیت الهام گرفته شده باشن. برای همین خیلی خوب میشه با وقایع ارتباط گرفت، مخصوصا ابتدای کتاب برای من خیلی تاثیرگذار بود.
مشکلی که با کتاب داشتم، این بود که هر فصل یه موضوع بود و یه خاطره رو روایت میکرد و فقط چند صفحه داشت. این باعث میشد هی از این شاخه به اون شاخه بپرم و وقتی چند روز میگذشت و میومدم کتابو باز میکردم اصلا یادم نبود تا کجا رسیدم و چی خوندم. یه سری خاطرات هم برام زیاد قابل توجه نبودن و اجمالی نگاه انداختم. 
برام سه ستاره هست ولی بنظرم ممکنه اگر زمان دیگه‌ای بخونمش نظرم درموردش این نباشه. مثلا حوصله خوندن اون خاطرات معمولی رو هم داشته باشم. برای همین ۴ ستاره شد.
امیدوارم یه روزی در آینده دوباره بخونمش و ببینم با درک چند سال بعدم نظرم در موردش چه خواهد بود.
پیشنهادیه.

اگر دوست داشتید با کتاب بیشتر آشنا بشید، میتونید این مطلب رو در مورد کتاب بخونید:

https://vinesh.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%BA%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9/

        

20