معرفی کتاب دروغ های لوک لامورا اثر اسکات لینچ مترجم سعید سیمرغ

دروغ های لوک لامورا

دروغ های لوک لامورا

اسکات لینچ و 1 نفر دیگر
4.1
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

9

شابک
9786001823602
تعداد صفحات
688
تاریخ انتشار
1398/2/30

توضیحات

        رمان «دروغ های لاک لامورا» نوشته اسکات لینچ نویسنده آمریکایی فانتزی نویس است که توسط سعید سیمرغ ترجمه شده است. این رمان درباره شهر باستانی کامور است که با شهر ونیز شباهت دارد و مردم آن به دو طبقه اشراف و غیراشراف تقسیم می شوند. در بالا و پایین شهر، باندهای دزدی فعالیت دارند که از همه می دزدند اما حق دزدی از طبقه اشراف را ندارند. یعنی تفاهمی بین گروه های این شهر وجود دارد.در داستان «دروغ های لاک لامورا» گروهی هم هستند که همه هم وغم خود را بر این گذاشته اند که فقط از اشرف دزدی کنند...
      

لیست‌های مرتبط به دروغ های لوک لامورا

یادداشت‌ها

          حتما که نباید مشحون از ایده‌های خفن و محتوای غنی و یک پز فلسفی باشد، کتاب داستان می‌تواند و باید سرگرم‌کننده باشد. حالا اگر در کنارش محتوایی بیشتر از آنچه توقعش را داشته باشیم، به ما اضافه کند که چه بهتر. اما خودمانیم، آدم بعضی اوقات می‌خواهد فقط سرش گرم بشود.
این رمان فانتزی دروغ‌های لاک‌لامورا از همین جنس است. کتاب را که می‌خوانی، می‌خندی و هیجان‌زده می‌شوی و به از رذالت‌های قهرمان داستان و باقی دارودسته‌های لاک، کیفور می‌شوی.
داستانی که اسکات لینچ برایمان تعریف می‌کند به صورت موازی دو برهه از زندگی لاک لامورا را برایمان روایت می‌کند. لاک لامورا، معروف به خار کامور، یکی از چند دزد معروف این شهر است. شهری که وقتی توصیفاتش را می‌خوانیم عجیب شهر ونیز را در ذهنمان تداعی می‌کند.
یک خط زمانی به نحوه آموزش لاک در کودکی و نوجوانی می‌پردازد و خط زمانی دوم، هنگام شهرت اوست در مقام یک دزد کاربلد کننده! طراحی و پیچش قصه آنقدری هست که آدم را دنبال خودش بکشد و باعث شود کتاب را با وجود حجم 600-700 صفحه‌ایش زمین نگذارد.
فضاسازی و سیستم جادویی رمان هم چیزهای خوبی به آدم می‌دهد ولی بنای اصلی در جلد اول، فضاسازی‌های جادویی نیست. بیشتر بر شناساندن جهان و ساز و کار آن است. 
تا یادم نرفته بگویم از یک مشت دزد، توقع نداشته باشید خوب حرف بزنند و کار خوب بکنند! کار خوب آنها دزدی است و گول زدن زنان جذاب و از این کارها! کتاب را دست نوجوان ندهید، ولی اگر بزرگسال هستید و می‌خواهید سرگرم بشوید و حالش را ببرید، بخوانیدش.
گرچه رمان واقعا واقعا خالی از هیچ محتوایی نیست. نوع نگاه و زاویه دید نویسنده نسبت به مقوله خدا دو جهت دارد. از یک سمت حاوی نوعی پاگانیسم-چند خدایی- است و از سوی دیگر از همین چندخدایی نوعی نقد به مقوله ظاهرگرایی دینی هم پرداخته است. حالا این پرداخت چقدر عمق و کیفیت دارد مقوله دیگری است.
من تا جلد سومش خوندم. مثل قند میره جلو. ترجمه سعید سیمرغ واقعا خوبه.
        

6

          دروغ‌های لاک لامورا تموم شد. دروغگویی که عضو گروه حرام‌زادگان نجیبه و دروغ‌هاش رو معطوف کسانی می‌کنه که یا مستحق چنین دروغ‌هایی هستند یا دست‌کم لامورا این حس رو داره که مستحقش هستند.

حسی که درباره کتاب دارم متناقضه. از یک طرف اصل داستان و طرح اون رو دوست دارم از یک طرف زیاده‌گویی‌ها ومکانیکی بودن طرح رو نمی‌پسندم. کتاب پر از میان‌پرده است که ابتدا جذابه اما از یک جایی به بعد نشون می‌ده که نویسنده نتونسته داستان پشت هر شخصیت رو در خود داستان ذکر کنه و مجبور شده بره و توی میان‌پرده‌ها درست قبل از اینکه شخصیت بخواد نقشی رو ایفا کنه، سرگذشت اون شخصیت رو بیان کنه. انگار ویراستار داستانی بهش گفته: «سرگذشت شخصیت وقتی برای مخاطب مهم خواهد بود که اعمالش رو درک کنه و یکی از این راه‌ها اینه که گذشته اون رو بدونه یا دست‌کم بدونه چرا چنین اعمالی رو از خودش نشون می‌ده.» و جناب نویسنده که دوست نداشته طرح رو زیاد دستکاری کنه در ساده‌ترین راه، سرگذشت شخصیت رو در میان‌پرده آورده.
یا مشکل دیگه اینه که نویسنده از جهانی که ساخته زیادی ذوق‌زده شده و به همین خاطر کلی توصیف اضافه داریم درباره اینکه این ساختمان چرا این رنگیه و آجرهاش رو کدوم استاد تراش داده و رنگش رو از کدوم مغاره خریدن و... به همین خاطر خیلی از توصیفات رو در نیمه دوم کتاب اصلا نمی‌خوندم.

موضوع بعدی مکانیکی بودن طرح اثره. به‌شکل افراطی تمام قواعد مطرح شده در کتاب‌های تئوری درباره مراحل طرح و اینکه در فلان صفحه وارد فلان مرحله از داستان بشید و... رو در داستان می‌بینیم. یک دست‌آورد خوب داره و یک دست‌آورد بد. دست‌آورد خوبش اینه که داستان کامل می‌شه. اما موضوع بد ماجرا همین احساس مکانیکی بودنه. اینکه دقیقا روی فلان صفحه شخصیت من باید شکست دروغین بخوره. حالا باید با بدون دوستاش با خطر اصلی روبه‌رو بشه؛ به درونی‌ترین غار برگرده، نقشه بکشه و...  خلاصه که شخصا وقتی چنین اثر مکانیکی‌ای می‌بینیم یه مقدار گارد می‌گیرم.

یه مورد کوچک هم اینکه، اشخاص مقابل لاک‌لامورا عامدانه در جاهایی که داستان نیاز داشت،‌احمق می‌شدن و دیگه قوه منطقشون رو از دست می‌دادن تا لامورا و نویسنده به نتیجه دلخواهشون برسن و طرح پیش بره.

همه این موارد در کنار کلیت داستانی که زیبا بود باعث می‌شه یک حس دوگانه نسبت به این داستان داشته باشم. اون‌قدرا برای ادامه داستان مشتاق نیستم، اما اگه یک روزی بر حسب اتفاق کتاب به دستم برسه، می خونمش. :)
        

17