معرفی کتاب افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی: اتحادیه ساسانی - پارتی و فتح ایران به دست عرب ها اثر پروانه پورشریعتی مترجم آوا واحدی نوایی

افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی: اتحادیه ساسانی - پارتی و فتح ایران به دست عرب ها

افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی: اتحادیه ساسانی - پارتی و فتح ایران به دست عرب ها

4.4
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

9

ناشر
نشر نی
شابک
9786220602507
تعداد صفحات
642
تاریخ انتشار
1399/3/13

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        این کتاب پژوهشی ممتاز و ماندگار است. انتشار این اثر منظری پیش رو می گذارد که بی درنگ اندیشه را به پیرامون بسیاری از موضوعاتی که کتاب بدان پرداخته است پرواز می دهد. از میان کتاب هایی که در طی سالیان خوانده ام، تنها چند نمونه را به یاد می آورم که بتوانند به لحاظ ترکیب شگفت انگیز اصالت، تیزبینی، شفافیت ارائه ی مطالب، بررسی باریک بینانه ی منابع، و رمزگشاییِ عملی معماها با این اثر برابری کنند. من از مطالعه ی آن بسیار آموختم. به باور من، پس از گذشت هفتاد سال از انتشار ایران در زمان ساسانیان، اثر کریستنسن، کتاب دکتر پورشریعتی از مهم ترین آثار منفرد در ارتقای درک ما از تاریخ ایران است. مشخصه ی چشمگیر این کتاب وسعت دستور کار نویسنده و مهارت او در درهم تنیدن قانع کننده ی رشته های مختلف است. این رشته ها مشتمل اند بر: رقابت سیاسی دودمانی میان خاندان های بلندپایه، فروپاشی ساسانیان پیش از حمله ی بیزانسی ها و عرب ها، تنوع دینی در ایران سده های میانی، مسائل تاریخ نگاری، و جزئیات مهمی که از مهرها و اسناد دیگر به دست آمده اند. هریک از این موارد به تنهایی می توانند پژوهشگران را سال ها در ژرفای خود گرفتار کنند ــ کما این که با بسیاری چنین کرده اند ــ اما پورشریعتی هریک از آن موضوعات را در کلیتی مرکب و معنادار متحد کرده و در بررسی دقیق تر هریک از آن ها سهیم بوده است.فرد م. دانر، استاد تاریخ خاور نزدیک، دانشگاه لندن
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی: اتحادیه ساسانی - پارتی و فتح ایران به دست عرب ها

یادداشت‌ها

          خوندن این کتاب تصمیم سال ۹۹ بود، اما طی یه سری بدبیاری (بهونه های کتابدارا سر همه گیری کرونا، مرتب کردن قفسه های کتابخونه دانشکده و تغییرات اساسی توی این قفسه ها که کتاب به اعضا امانت نمی دادن، دلمشغولی های زندگی) به تعویق افتاد. تا اینکه چند وقت پیش دیدم تو فیدی پلاس ظاهر شد! خلاصه شاد و خرم نشستم به خوندن، که از شانس بد ما یهو فیدیبو بعده چندین سال تصمیم به خونه تکونی اساسی گرفت. چندین بار توی دریافت کتاب دچار مشکل شدم و خلاصه که موقتا رهاش کردم تا اینکه خیلی اتفاقی، بدون اینکه انتظارشو داشته باشم، توی قفسه ی یه کتابخونه ی عمومی که عضوش بودم بهش برخوردم.  

برخلاف انتظارم، ماجرای من و این کتاب از سال ۹۹ به نتیجه مثبتی منجر شد. توی این یک ماه اخیر نشستم و با دقت فراوان، مجددا از اول مطالعه ش کردم و یادداشتهایی از مطالبی که قبلا از چشمم دور مونده بود، برداشتم: 

و اما درباره ی خود کتاب به طور خلاصه: 
یه گلوله ی پشمی رو در نظر بگیرید که نخ های درونش به قدری گره خورده و در هم گوریده است که امکان جدا کردن رشته به رشته، ظاهرا در اون وجود نداره و نخ های توی گلوله عملا بی استفاده شدن و موجودیت این گلوله به همین شکل قلنبه پذیرفته شده. حالا برای باز کردنش دو تا راه هست. یک، راه حل همیشگی مون رو کنار بذاریم و جور دیگه ای به باز کردن گره ها نگاه کنیم که پیوستگی کل گلوله از بین نره؛ دو، قیچی دست بگیریمو هر رشته ای که تا حدودی آزاده ببریم و جداگونه استفاده ش کنیم و در این صورت اتصالش رو به گلوله‌ ی پشمی که ماهیتا بهش وابسته س کلا نادیده گرفتیم. 

پروانه پور شریعتی راه حل اول رو انتخاب کرد که نیازمند دقت، صبر و تلاش زیادیه. نخ های این گلوله ی پشمی رو تا جایی که تونست با ظرافت از هم جدا کرد. اگرچه گره هایی هنوز باقی مونده، با اینحال، او بدون اینکه انسجام رو از بین ببره موفق به آزاد کردن رشته نخ های زیادی شد.  توی مقدمه ی کتاب بارها رویکرد خودش رو توضیح داده که به نظرم تکرارش، توی این ریویو اضافیه. اما بعضی جاها دیدم که دوستان، ارجاعات پور شریعتی  به روایت فتوح سیف و شاهنامه رو مردود دونستن و ناعادلانه نمره ی وحشتناکی ازین کتاب کم کردن. جالبه که حرف خودشون هم نیست و طوطی وار حرفای پژوهشگرای دیگه ای رو تکرار می کنن!! (دوست عزیز من که  اینهمه کتاب خوندی، حداقل یه ذره هم "خودت" فکر کن) 
نباید فراموش کرد که ذهن تحلیلگر، کنار گذاشتن هیچ روایت تاریخی رو مجاز نمی دونه.  روایت تاریخی که هیچ، جمله ها و کلمه ها هم ارزشمندن؛ وقتی تعریف درستی (و نه آکادمیک!) از فلسفه ی تحلیلی_علمی داشته باشی و رویکردت رو نسبت به خوانش اثر به روشنی بیان کنی. 

لذت بخش ترین دیدگاه پورشریعی، کنار گذاشتن دید مقطعی جدا و قالبیه "دوره ی ساسانی، اشکانی و صدر اسلام" و تاکیدش بر "تداوم فرهنگی و روایی" بود، چه قبل از حکومت ساسانی و چه بعدش. متاسفانه این دید قالبی که "وقتی یزدگرد مُرد دوره ی تاریخی ساسانی هم تموم شد و رفت و هرچی بعد ازین هست کلا یه فاز جدیدیه!" هنوز خیلی جاها استفاده میشه‌. در این کتاب، اوج نگرش تداومی در بخش پرده برداری از هویت زینبی خودش رو نشون داد. 

یه اشکالی که به کتاب وارده، غیاب عجیب و غریب روایت های مسیحیان شرقیه که در سمت غربی قلمرو پراکنده بودن، به خصوص روایت های صومعه ای. تک و توک اشاره هایی داشت، ولی جامع نبود. برای مثال، تعداد بسیار زیادی روایت صومعه ای توی قرن ۷ تا ۹ م داریم که  عملا به "نجبای حامی"اشاره می کنن. اشراف زمینداری که در ازای سپردن زمین متروکشون به راهبها ازشون می خوان زمین‌ها رو آباد کنند و صومعه بسازند و نام اشرافی اونها رو توی روایت‌هاشون جاودان کنند. ماهیت این نجبای زرتشتی احتمالا یکی از پرسش های همیشگی ذهن من باقی می مونه و امید زیادی داشتم حداقل گوشه ی چشمی به این امید من از شناسایی اونها، حداقل توی منطقه ی آشور، یا کوست آذربایجان داشته باشه. (اگه کلا بی ارتباط هم بود حداقل ای کاش توی پانوشت بهش اشاره می کرد، جدا از اشاره ی کلی گذرا به یزدین مسیحی و مشارکت شمطا توی خلع خسرو پرویز، که اونم توی پانوشت بود).
چند جا توی ترجمه هم غلطهای نگارشی وجود داشت و اسم دو تا خسروی ساسانی رو اشتباها به جای هم دیگه استفاده کرده بود. ( ویرایش ۱۳۹۹) که میشه ازش چشم‌پوشی کرد و توی ذوق نمیزنه. 

با وجود این، می فهمم که کار کردن روی این حجم از منابع، با این دقت و وسواس، چه انرژی، صبر و زمانی نیاز داره. بنابر این، اثر کاملا استحقاق  ۴ ستاره رو داره. 

خلاصه اینکه دست مریزاد خانم پورشریعتی، به خاطر این میزان جسارت، دقت و ظرافت.
        

2

          حرکت اعراب مسلمان و حملاتشون به سرزمین‌های دیگه یکی از مهم‌ترین حوادث اواخر دوره‌ی باستانه؛ نه فقط در ایران که در کل جهان.
تو خیلی از کتاب‌ها، به ویژه کتاب‌های قدیمی، وقتی صحبت از این قسمت تاریخ میشه میگن علت شکست ساسانیان، فساد درباریان و شاهان خوشگذران، نفوذ دین و موبدان بر کشور و ناخرسندی مردم طبقات فرودست بوده اما این چقدر درسته؟ واقعیت اینه که هیچ. این مدل نگاه ما به تاریخ شکست سلسله‎ها و به ویژه شکست ساسانیان از اعراب برگرفته از دیدگاه‌های کمونیسم و مارکسیمه که در نوشته‌های تاریخ‌پژوهان و تاریخ‌نویسان قرن گذشته اثر گذاشته. شما اگر منابع کهن رو نگاه کنید اصلا نشانی از چنین علل و نقدهایی نیست. اون زمان تمام جوامع جهان طبقاتی بودن. از دخالت موبدان هم چندان خبری نیست. حتی گاهی کاملا در حاشیه هستند و نام موبد قدرتمندی هم به چشم نمی‌خوره. ما در تاریخ ساسانیان شاهبانوان یهودی و مسیحی داریم. شاهانی رو داریم که آشکارا به دینی جز زرتشت گرایش داشتند و بله، همونقدر که در روم نسبت به زرتشتیان سختگیری می‌شده در دوره‌هایی هم در ایران نسبت به مسیحیان سختگیری شده موضوع دین بین ایران و روم بحث سیاسی بوده.
اعراب از غرب ایران تا روم و از شرق تا چین نفوذ کردند پس موضوع خیلی فراتر از بحث‌هایی مثل ناخرسندی از شاهان و موبدان بوده. اینجوری هم نیست که وقتی مسلمانان به مرزهای ایران حمله کردند مردم دسته دست با آغوش باز به سمتشون دویده و سپاس‌گزاری کرده باشن که اون‌ها رو از این همه ستم نجات دادن. جنگ یزدگرد با اعراب بیست سال طول کشید و پس از مرگ یزدگرد هم مقاومت سال‌ها ادامه داشت. بخش‌هایی از ایران هرگز به دست مسلمان نیافتاد، شهرهایی هم صرفا برای نجات شهر و مردم از کشتار و چپاول تسلیم شدند و جزیه پرداختند. در نهایت هم اگرچه شاهنشاهی ساسانی از بین رفت اما فرهنگ و هویت ایرانی باقی موند و همچنان به حیات خودش ادامه داد.
اما...
سخن این کتاب بررسی یک علت درونیه؛ بررسی نقش خاندان‌های ایرانی پارس و پَهلَو (پارت) در سقوط ساسانیان و البته تناقض‌های منابع در گاهشماری رخدادها.
در این کتاب دو دسته از منابع در کنار هم بررسی شدند؛ مراجع تاریخی مثل منابع ارمنی، یونانی، سریانی و تاریخ‌های کلاسیک اسلامی و روایات فتوح و منابع اصلی تاریخ ساسانی مثل خداینامه‌ها یا شاهنامه، اسناد سکه‌شناختی و مهرشناختی و...
پس در مجموع سه رویکرد داریم:
1)	تصور بیگانگان هم دوره با ساسانیان که اغلب دشمنانشون بودند.
2)	تصویری که خود ساسانی‌ها از خودشون نشون می‌دادند.
3)	دریافت واحدهای حکومتی قدرتمند بخش پیرامونی قلمرو ساسانی.
با مقایسه‌ی این‌ها میشه تصویری رو به دست آورد که به واقعیت رخدادها نزدیک‌تره و بعد هم باید این تصویر رو با منابع مهم‌تری مثل مهرها، سکه‌ها و... سنجنید تا تایید بشه.
این دقیقا همون کاریه که پورشریعتی در این کتاب کرده و نقش عناصر درونی حکومت ساسانی در فروپاشی اون رو نشون داده چون شاهنشاهی به اون بزرگی امکان نداشته که فقط با لشکر بی‌سامان عرب اینچنین ضربه بخوره و نابود بشه.
مورد بعدی که در این کتاب بررسی شده، زمان‌پریشی در منابعه. مثلا با کنار هم گذاشتن روایات فتوح، خداینامه‌ها و منابع خارجی متوجه میشیم که برخلاف تصور غالب، نخستین فتوح مسلمان احتمالا بین سال‌های 628 تا 632 میلادی بوده و نمی‌تونسته دیرتر از این زمان باشه. این دید سنتی ما نسبت به تاریخ اسلام و نقش ابوبکر و عمر و علی و... در فتوحات رو کمی تغییر میده چون در این سال پیامبر اسلام هنوز زنده بوده!
یا به عنوان یک نمونه‌ی دیگه، در تصور سنتی اینطور گفته میشه که نبرد پل (جسر) در زمان یزدگرد سوم بوده اما وقتی منابع رو کنار هم می‌گذاریم متوجه میشیم که این جنگ به احتمال بسیار زیاد در دوره‌ی پادشاهی پوراندخت اتفاق افتاده. پادشاهی پوراندخت هم نه یک دوره که دو دوره با فاصله‌ی زمانی چهار ماه از همدیگه بوده.
آخرین موردی که در این کتاب مطرح شده مقایسه‌ی فرهنگی و دینی بین پارس‌ها و پهلوهاست. ساسانیان فرهنگ زرتشتی داشتند در حالی که پَهلَوها اغلب مهرپرست بودند. در سرزمین‌های پَرثَوه و ماد (آذربایجان و کردستان) هم که قلمرو پَهلَوها بوده فرهنگ مهری رواج بیشتری داشته. هدف پژوهش در این قسمت اینه که نشون بده اون چیزی که پس از حمله‌ی اعراب در ایران رواج پیدا کرد نه فرهنگ اسلامی، که فرهنگ مهرپرستی بود (قطعا با تغییراتی نسبت به شکل اصیل خودش!). یکی از دلایلی هم که اصول و فرهنگ زیستی ایرانیان مسلمان (چه شیعه و چه سنی) با مسلمانان دیگر کشورهای جهان تفاوت داره همین نفوذ فرهنگ‌های ایرانی و به عبارت دیگه، ایرانیزه شدن اسلامه.

در این کتاب تمام این مسائل خیلی گسترده‌تر از چیزی که من گفتم توضیح داده شده و تا زمان بابک خرمدین هم پیش اومده و بررسی کرده. خیلی از پخش‌های کتاب سخنان پذیرفته شده است و خیلی از بخش‌های اون هم نمونه‌ی کاملی از ساده‌انگاری در تاریخه. خیلی از منابع هم نادیده گرفته شدند البته (یعنی پورشریعتی بعضی جاها سلیقه‌ای با منابع برخورد کرده تا فرضیه‌ش درست باشه)😉. با این وجود، کتابیه که خواندش خالی از لطف نیست؛ البته که حرف‌هاش رو صد‌درصد نپذیرید و‌حتما اگر موردی دیدید که توجه‌تون رو جلب کرد فراتر از این کتاب هم درباره‌ش پژوهش کنید.😊
        

2