معرفی کتاب Lady of the Shades اثر دارن شان

Lady of the Shades

Lady of the Shades

4.3
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شابک
9781409143611
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1391/6/12

توضیحات

        Ed, an American author on the hunt for a story for his next book, arrives in London looking for inspiration. A stranger in a strange city, he's haunted by a deadly secret that refuses to stay buried, and no matter how hard he tries he cannot escape the manifest sins of his past. What Ed wants is answers, what he finds is something he definitely didn't bargain for: the beautiful and untouchable Andeanna Menderes. Andeanna is a woman who is dangerously bound to one of London's most notorious crime lords, and if they are caught together it could mean death for them both. Ensnared in an illicit affair that can only be conducted in the shadows, Ed's world is turned upside down as a series of shattering revelations blurs the line between what's real and what's not...
      

یادداشت‌ها

        بالاخره بعد از دوماه کتاب تموم شد
شروع کردنش فکر کنم از هفته قبل پنج‌‌شنبه بود ولی فقط همون شونزدهم خوندم با دیروز بیست‌وسوم شهریور و امروز جمعه بیست‌وچهارم هم کتاب تموم شد.
از کتاب‌هایی هست که می‌شه تو یکی یا دو نشست هم خوندش ولی من سعی کردم بخش بخش بخونم و فکر کنم و بینش کتاب‌های دیگه بخونم برای همین بیشتر طول کشید.

اول از ترجمه ویدا بگم بعد داستان، ترجمه خیلی تمیز و خوب درومده، کار امین بهره‌مند درسته. سانسور خوب دور زده شده و کار واقعا قوی شده.

دوم برم سراغ خود داستان، من دوست ندارم خیلی از خلاصه بگم از مواردی که برام خاص بود می‌گم.

یکی اینکه شخصیت اصلی یه نویسنده بود، داستان به ما نشون داد این نویسنده از ایناست که تجربه‌گراست و از تجربیاتش می‌نویسه، من اینو خیلی دوست دارم خودم.

دوم نوع دیالوگ‌ها بود، قشنگ بودن بنظرم و خوب تفاوت شخصیت‌هارو تو داستان متوجه می‌شدم، یعنی اگر گم هم می‌کردم گاهی می‌فهمیدم کی داره این دیالوگ رو می‌گه!

سوم داستان کلی توییست‌ داشت خیلی‌خیلی زیاد و هی ورق برمی‌گشت، انقدر این ورق رو نویسنده برگردوند اینطوری بودم که بسه دیگه، ورق پاره شد... برای همین برای پایانش هیجان نداشتم و می‌خواستم تمومش کنم.

چهارم مکان بود، شهر لندن و مکان‌های دیگه اونم قشنگ بود و توصیفات خوبی داشت.

درکل کار خوبی بود ولی سر همون پایانش نمی‌تونم بیشتر از چهار بهش نمره بدم و حدودی رو همون چهار هستم درباره‌ش.
ترجمه خیلی‌خوبی داره. کتاب رو حتما بخونید و مطمئن باشید از کتاب لذت می‌برید. حداقل کسی بدون لذت از همخوانی ما خارج نشد، حتی خودم!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

محدثه ز

محدثه ز

6 ساعت پیش

          ☆ ۵ ستاره طلایی با اسپارک‌های طلایی☆

▪︎آیا این کتاب زاده‌ی ذهن نویسنده‌ست یا یه اعتراف‌نامه؟

"بانوی سایه‌ها" اولین کتابیه که از دارن‌شان می‌خونم.
می‌دونم که داستانای دیگه‌ی دارن‌شان برای نوجووناس و بیشتر ژانر وحشته. اما بانوی سایه‌ها یه داستان جنایی_عاشقانه پرکشش برای بزرگساله با پیچ‌وخم‌های جذاب و غیرقابل پیش‌بینی، تا صفحه ۲۵۰!

>> پسررررررر بعد صفحه‌ی ۲۵۰ دیوانه‌وار می‌شه.
یه ریتم جذاب و تند متفاوت و پررر از توئیست.
دارن شان دیوونه‌س! یعنی به ۲۵۰ که می‌رسید می‌گید اکی دیگه داستان تموم شد و الان پشت پرده یه سری چیزا مشخص می‌شه و همین. اما انگار یهو سوار یه ترن هوایی می‌شی و همه‌ش پیچ و خم. مرزهای توهم و واقعیت اون‌قدر کم‌رنگ می‌شه که به همه‌چی شک می‌کنه و بعد شوکه‌ت می‌کنه‌. طوری که دلت می‌خواد کتاب رو پرت کنی تو دیوار و بگی "وات د فااااک" :))))
[ من از همین تریبون از همه‌ی حضار فرهنگی و دوستان اهل ادب معذرت می‌خوام به خاطر واژه‌ای که نوشتم، اما همینه

▪︎ بذارید یه جور دیگه کتاب رو براتون توصیف کنم:
کتاب دو بخش داره، بخش اول یه داستان عاشقانه_جنایی با ریتم خوب که اونقدر کشش داره که بشینید پاش و داستان اِد و دلینا رو بخونید.
فکر نکنم دارن‌شان عاشفانه‌نویس باشه اما انصافا بخش عاشقانه رو خیلی تمیز و قشنگ درآورده. ^^ و البته هر چی باشه دارن‌شانه، پس اشباح هم داره...
و بعد ۷۰ صفحه آخر پر از چالشه، انگار آقای دارن‌شان با خودش گفته: "بذار حالا که این شخصیتا رو خلق کردم، یکم بیشتر باهاشون بازی کنم."
و بعد ۴ صفحه‌ی آخرش... یعنی لعنتی تا ثانیه‌ی آخر ول نمی‌کنه خواننده رو :))) [چه‌جوری مجوز ارشاد گرفته :-؟ :))
کتاب غیرقابل پیش‌بینی‌ای بود، حقیقتا یه تیکه رو حدس زدم ولی با خودم گفتم امکان نداره این‌قدر مریض باشه ولی دارن‌شان ثابت کرد همون‌قدر مریضه [وقتی دلم می‌خواد در مورد کتاب حرف بزنم اما نمی‌خوام اسپویلش کنم.
در کل دوستش داشتم، وسوسه شدم برم تک‌جلدی دیگه‌ی دارن‌شان "جلاد لاغر" رو هم بخونم اما می‌ترسم زیادی تینیجری باشه و بخوره تو ذوقم. T_T
تو اوج با آقای دارن‌شان خداحافظی کنم یا چی؟

در آخر: بخونیدش! ترجمه‌ش هم بسی دلپذیر بود.

▪︎خلاصه‌ی داستان بدون اسپویل:
اِد نویسنده‌ی کتابای وحشت و ماوراطبیعیه (شبیه آقای دارن‌شان!) و برای کتاب جدیدش به پیشنهاد یکی از مخاطب‌هاش به لندن سفر می‌کنه و اون‌جا با زنی به اسم دلینا آشنا می‌شه.
اِد خیلی زود دلش رو به دلینا می‌بازه اما می‌فهمه زنی با این هویت وجود نداره... نه تنها کسی زنی با این نام رو نمی‌شناسه، بلکه هیچ‌کس هم اون رو ندیده...
حالا اِد مجنون‌وار به دنبال زنی که عاشقشه می‌گرده و به رازهای تاریکی پی می‌بره که جونش رو به خطر می‌ندازه و دوباره گذشته‌ی تاریکش دوباره گریبان گیرش می‌شه...
‌
‌‌‌‌‌
        

0