معرفی کتاب دوران کوران اثر سیدحسام الدین رایگانی

دوران کوران

دوران کوران

3.7
39 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

79

خواهم خواند

13

شابک
9786226837415
تعداد صفحات
311
تاریخ انتشار
1399/5/14

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به دوران کوران

یادداشت‌ها

sin_alef

sin_alef

1403/12/30

          از مرور خاطرات، لبخندِ سردی روی صورتم می نشیند و سریع محو می‌شود. دلخوشی‌های دوست داشتنی، حالا جایشان را به تردید و ترس داده‌ند. دارم فکر می‌کنم شاید حواسمان نبود... شاید قدرِ یک دست دادنِ ساده را هم ندانستیم که حالا باید از فاصله دو متری و با احتیاط معاشرت کنیم. شاید حالا آن بهانه‌های شیرین، آن جمع شدن‌های بدون واهمه، آن خندیدن‌های بلند و آن مسافرت‌های پرخاطره تبدیل به حسرت شده اند که معلوم نیست این مریضی تا که می‌خواهد نبودنشان را به رخمان بکشد... خلوت شدن یک‌باره شهر دلم را حتی برای ترافیک هایش تنگ کرده است... خلوت شدن این که به دلیل تعطیلات و استراحت نیست! دلیلش ویروس مرموزی است که برای روح مردم شده و همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار داده است. حال و هوای شهر گرفته شده. خبری از پارک های شلوغ و صدای بچه‌ها نیست، خبری از حضور دانش‌آموزان و دانشجویانِ کوله‌به‌دوش در خیابان‌ها نیست. خبری از ازدحام در میوه فروش‌ها و صف نان نیست! خبری از نبض همیشگی جامعه نیست... هیچ خبری نیست جز خبرِ نحس کرونا و کرونا و کرونا...



#کتاب
#دوران_کوران
#سید_حسام‌_الدین_رایگانی
        

0

          بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 
🏥🏥
کرونایی که گرفتم عوارض جسمی زیادی برام داشت. تا مدتی درگیر درمان بودم. یه بار تو اورژانس بیمارستان زیر سِرُم، برانکاردی رو کنار تخت من گذاشتن و پزشک آن‌کال و رزیدنت‌هاش اومدن سراغش. خانم مسنی بود به غایت نالان و البته شاکی. قبلش به همراهش که بعدا فهمیدم همسایه بوده گفته بود: منو از اینجا ببرین بیمارستان .... پولم دارم. اینجا کروناست. نمی‌خوام اینجا باشم. 
همینا رو به تیم پزشکی بالا سرش هم گفت. پزشک اصلی معایناتش رو انجام داد و یه کم هم سر به سر خانم گذاشت و با بقیه رفت سراغ ادامه کارش. اما یکی از رزیدنت‌ها موند. نمی‌دونم جزو وظایفش بود یا خودش خواسته بود بمونه. یه جوون شاید سال اول تخصص، موهای فرفری، لباس بیمارستانی و روپوش سفید و کفش‌هایی اسپرت و رنگی حاکی از سرخوشی جوانانه. با خنده به خانمه گفت: مادر خیالت راحت من اینجا کنارت هستم. اگر هم خواستم جایی برم میام تند تند بهت سر می‌زنم. خانم خوشگلا که نباید انقدر ناراحت باشن....
👩🏻‍⚕️👨🏻‍⚕️
پزشکی که بیمار رو فقط تن نمی‌بینه و می‌دونه روانش چه بسا مهم‌تر از جسمه، در اوج قله انسانیته. حالا تصور کنید این پزشک تو دوران شروع کرونا، با کلی غصه و ترس و دلتنگی و نگرانی‌های شخصی، دل به دل نگرانی‌های مریض‌ها هم میده و سعی می‌کنه از اضطراب بستری‌های کرونایی کم کنه. 
🩺💊🩹💓
این کتاب اوایل سال ۹۹ منتشر شد؛ یعنی داغ داغ و تو مدت کمی بعد از ورود کرونا. اما من تازه خوندمش و فکر می‌کنم چه خوب شد الان خوندم. یادم رفته بود اسفند ۹۸ تو چه وحشت و بلاتکلیفی توامانی بودیم و چه فراز و فرودی رو طی کردیم. یادآوری تلخی بود چون بعد همه کشته‌ها و زیان‌دیده‌های کرونا، آدم نمی‌تونه خوشحال باشه از گذشتن اون ایام. 


        

7