تصویر بانو شاربوک

تصویر بانو شاربوک

تصویر بانو شاربوک

جفری فورد و 2 نفر دیگر
4.2
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

3

ناشر
پریان
شابک
9786007058237
تعداد صفحات
346
تاریخ انتشار
1398/3/11

توضیحات

        نیویورک 1893 به یک نقاش، کشیدن پرتره ای سفارش داده میشود. مشتری، زنی است ثروتمند و مرموز به نام بانو شاربوک که میخواهد نقاش تصویر او را بکشد، اما خواسته ای غریب دارد: زن پشت پرده ای می نشیند و نقاش فقط باید با سوال هایی که میکند به دنیای غریب بانو شاربوک وارد شود و چهره ی بانوی مرموز را تصور کند و بکشد.
      

لیست‌های مرتبط به تصویر بانو شاربوک

یادداشت‌ها

نعیمک

نعیمک

7 روز پیش

          خلاصه کتاب باعث شد کتاب را بخرم و البته اینکه «پریان» آن را چاپ کرده بود، و البته اینکه سمیه گنجی ترجمه کرده بود. داستان خیلی ساده قصۀ نقاشی است که سفارشی برای کشیدن پرتره‌ای قبول می‌کند اما با این شرط که هیچ‌گاه نباید به سوژه نگاه کند. چیزی که در ذهنم بود این بود که چطور می‌خواهد این سوژه را بکشد؟ و چطور به راه‌حل‌هایی می‌رسد و در نهایت چه شکلی می‌شود؟ اما از میانۀ راه همه‌چیز خیلی پیچ‌درپیچ‌ شد. 
هیچ انتظار نداشتم که با چنین کتابی روبرو شوم. داستان ناگهان چیزی شبیه یک هزار و یک شب می‌شود. نقاش محو قصه‌های سوژه می‌شود و می‌خواهد از خلال این قصه‌ها او را کشف کند. از طرفی همیشه ماجراهایی ماورایی رخ می‌دهد و انگار از دل واقعیت وارد فضایی متافیزیکی می‌شدیم و جهان تغییر می‌کرد. قصه‌های حاشیه‌ای که ناگهان جان می‌گرفتند و وسط میدان می‌آمدند و مهم می‌شدند. شخصیت‌پردازی رکن دیگری است که قصه را پر از رنگ‌ولعاب می‌کند. استادِ نقاشی که حضور پرنگی دارد. شخصیت‌هایی که مردند اما یادشان آن قدر پرنگ است که دوست داریم بیشتر از آن‌ها بشنویم و البته عنصری از واقعیت دنیای ما و وصل شدنش به دنیای قصه، مثلاً نقاشان واقعی که ردی از آن‌ها در قصه حضور دارد. 
زمان داستان انگار مرزی است بین دنیای مدرن و سنتی. جایی که هنوز قصه‌ها و رازورمز بخشی از جهان است اما ردپایی از مدرن شدن هم وجود دارد. همۀ این‌ها قصه را برای من خیلی جادویی می‌کرد. جادویی که مدت‌ها بود در داستانی ندیده بودم. البته که یک جاهایی هم در ذوقم می‌خورد و دلم می‌خواست نویسنده این قدر ساده‌انگار نباشد و جدی‌تر عمل کند اما در نهایت خواندنش بسیار لذت‌بخش بود.
        

0

فاطیما

فاطیما

1403/8/26

          آیا واقعا میشه بدون دیدن ، نقاشی کشید ؟
بله !
همانطور که می‌شود بدون شنیدن ، موسیقیدانی مشهور شد !
درواقع چشم های ما ، ما رو بینا تر نمیکنن ، بلکه تنها کاری که انجام میدن ، بازداشتن ما از دیدن حقیقته... 
حقیقتی از جنس حقیقت درون روح آدم....
با اینکه گفتم دیگه تا یه مدت دست از جنایی خوندن می‌کشم و میرم سراغ فانتزی و یا کلاسیک ، مثل اینکه کائنات به یه لا قباش برخورد و از اون روز هر چی  کتاب تو کتابخونه پیدا میکنم ، بالاخره یه جایی جنایی ، یا حداقل حداقل معمایی میشه...
خب ، ما که باشیم تا سرنوشت رو عوض کنیم :))
کتابیه که اونقدری که باید روان نیست و ممکنه برای کسایی که علاقه ای به نقاشی ندارن ( گفتم علاقه ، نه استعداد چون این دو تا باهم زمین تا آسمون توفیر دارن ) کمی گیج کننده و حوصله سربر باشه. بسیاری از اتفاقات ریز ولی مهم رو در لفافه پیچانده و اگه با تمرکز کمی بخونید ممکنه تا آخر براتون مبهم و بدون جواب باقی بمونن. غیر از اینا نکته منفی ای در خاطرم نیست.
اما امان از نقاط قوت !
خیلی خوب اختلال دو قطبی رو نشون داده بود و تا حد زیادی من رو یاد "مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید" انداخت ، منتها خیلی دقیقتر و خون‌آلود تر ! شخصیت پردازی یینگ و یانگ ( نور و تاریکی ) بین پیامبوی نقاش و بانو شاربوک کاملا قابل لمس بود و از پایان بندی و پلات توییست هم که نگم براتون ، همه چی خیلی عالی و دیوانه وار مثل دومینو سرهم بندی شده بود و تا آخر ماجرا شما رو با خودش به دل داستان می کشوند... به اتاقی مشرف به پارک سبز نیویورک دهه ۷۰ ، با صندلی ای چوبی و پرده ای در وسط ...
اگه دنبال یه رمان نیمه کلاسیک و در عین حال سرگرم کننده و وهم انگیز هستین ، شما رو به خوندن این کتاب دعوت میکنم.
بلند شید ! بانو منتظر شماست !
به امید دیدار دوباره بین صفحات کتاب♡
        

3