جوانی

جوانی

جوانی

لیلا حسین نژاد و 1 نفر دیگر
3.5
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

2

شابک
9786006867021
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
1391/11/21

توضیحات

        پنج مرد به دور میز ماهونی نشسته اند.هنگام گرم شدن زبان هایشان به جنبش در می آید و هر یک داستانی از دوران جوانی خویش را روایت می کنند سفری عجیب با کشتی نفرین شده جودی ملهم از تجربه سفر دریایی خود کنراد جوانی حکایت گیرایی درباره پیش گویی های بد گذر زمان و شکل گیری شخصیت انسانی است.
      

لیست‌های مرتبط به جوانی

ربکاگتسبی بزرگبینوایان

معرفی کتاب برای شروع کتابخوانی | رمان‌های کلاسیک

34 کتاب

بچه که بودم دنیایم کتاب‌ها و مجله‌های کودک بود. هر هفته در انتظار مجله‌های جدید بودم و وقتی آن‌ها را می‌خریدم اولین کار این بود که صفحه پایانی آن که معرفی کتاب بود، می‌خواندم. بعد تصمیم می‌گرفتم که بروم کتاب را بخرم یا نه. اما کمی بزرگتر که شدم دنیایم به کلی عوض شد. درگیر درس خواندن برای کنکور شدم و دیگر سال به سال رنگ کتاب را هم نمی‌دیدم. بعد از کنکور هم چند سالی درگیر دانشگاه و کتاب‌های درسی شدم. روزی که دوباره تصمیم گرفتم که کتاب غیردرسی بخوانم را به خوبی خاطرم هست. رفتم به یکی از کتابفروشی‌های بزرگ و بین قفسه‌ها چرخیدم. اصلا نمی‌دانستم از کجا باید کتاب خوانی را شروع کنم. کمی که در فروشگاه چرخ زدم، یکی از کتابفروش‌ها پیشم آمد و گفت که می‌خواهد در انتخاب کتاب کمکم کند. برایش گفتم که خیلی وقت است کتاب نخواندم و شما فرض کنید که اصلا کتابی تا به حال نخوانده‌ام. او هم شروع کرد به سوال پرسیدن از اینکه چه موضوعی دوست دارم، دلم می‌خواهد از ادبیات چه کشوری بخوانم و از این دست سوال‌ها. بعد از پنج یا شش سوال هم کتابی را به من معرفی کرد. من هم به سرعت شروع کردم به خواندن کتاب. با اینکه الان بعد از گذشت سه سال می‌توانم بگویم از بدترین کتاب‌هایی بوده که خواندم، اما آن کتاب مزیت بزرگی برای من داشت. مزیتش این بود که برای شروع کتاب خواندن خوب بود. وقتی این اینفوگرافی را دیدم ناخودآگاه یادم افتاد که سوال‌های کتابفروش چقدر به پیدا شدن کتاب مناسب برای شروع کتاب خوانی من کمک کرد. برای همین دست به کار شدم و بازطراحی اینفوگرافیک را شروع کردم. اینفوگرافیکی که می‌بینید نسبت به حالت اولیه تفاوت‌هایی دارد، اما سعی کردیم به محتوای آن تا جایی که امکان دارد، وفادار باشیم. برای اینکه طول آن بیش از اندازه زیاد نشود، در سه بخش این اینفوگرافی را منتشر می‌کنیم. بخش اول که این پست است، راهنمای پیدا کردن کتابی از میان رمان‌های کلاسیک است.

40

یادداشت‌ها

          به ترجمه اش اما حداکثر دو ستاره مى توان بخشيد که تازه يکى اش وقتى داريد به خاطر عصبانيت از ويراستار نداشته ى کتاب به ديوار مشت مى کوبيد از دستتان مى افتد و گم و گور مى شود!

http://alef.ir/vdca6inui49niu1.k5k4.html?266216

اگر «دریا» کهن الگوی زندگی باشد -که هست- ، آنگاه تصویر کشتی سالخورده-ای که چندهزار کیلومتر در این پهنه ی بی انتها می راند تا باری را به مقصد برساند (که ازقضا سوزاندنی است و گرمی آفریدنی)، یادآور کدام دوره از دوره های حیات آدمی می تواند بود؟

جوزف کنراد در کتاب «جوانی» این تصویر خیال انگیز و چه‌بسا هولناک را مایه ی اصلی خلق اثری قرار داده که در عین ایجاز و اختصار، همه ی عناصر یک داستان کامل را در بردارد: چند دوست که همگی در سال های میانی عمر خود هستند، در یک شب نشینی دل به خاطره ای می سپارند که یکی شان از اوّلین سفرش، مهم ترین سفرش، سفر «جوانی»اش در آستین دارد. سفر با همان کشتی سالخورده، با انبوه زغال‌سنگی که در دلش انبار کرده اند، به‌سوی شرق، شرق افسانه ای. و اینجاست که سالخوردگی و سنگینی کشتی در تضاد با اصلی ترین ویژگی های جوانی، محملی می شود برای روایت سبکی، سبک‌باری و نیرومندی که آدمی در جوانی در خود حس می کند. مصائبی که بر «جودا» -کشتی سالخورده با آن شعار غریب که بر بدنه اش حک کرده اند: یا انجام بده یا بمیر!- می رود، همه هم چون بهانه هایی برای بیرون کشیدن عصاره ی هستی از راوی سفر ظهور می کنند. هر بار «یا انجام بده یا بمیر» جوانی راوی را به مبارزه می-طلبد. جوانی ای که هر بار زنده از مصاف بیرون می آید تا آن روز که زندگی را -که با چنگ و دندان از لای انگشت های مرگ بیرون کشیده- روی شانه های خسته ی مغرورش به ساحل غربی سرزمین شرقی می رساند:

«... نیازی نیست به شما بگویم که پرسه زدن به این طرف و آن طرف در یک قایق روباز و بی‌سرپناه یعنی چه. روزها و شب های آرام را به یاد می آورم که پارو می زدیم و به نظر می رسید که قایق هنوز ایستاده باشد، گویی در میان دایره ی خط افق دریا افسون شده بود. گرما را به خاطر می آورم، سیل باد و بارانی که برای زندگی باارزش در برابرش مقاومت می کردیم (امّا خمره هایمان را پر می-کرد.) شانزده ساعت پاروزنی بی وقفه با دهانی خشک هم چون خاکستر را روی دریای شکافته برای حفظ اوّلین فرماندهی ام به یاد می آورم. تا آن موقع نمی-دانستم که چه انسان خوب و قابلی هستم. صورت های گودرفته و چروکیده را به یاد می آورم، قیافه های افسرده و محزون دو مرد قایقم را، و جوانی ام را به یاد می‌آورم و احساسی را که دیگر هرگز باز نخواهد گشت، این احساس که من می توانم برای همیشه دوام بیاورم، بیش تر از دریا، زمین و همه ی انسان ها زنده بمانم. احساس فریبنده ای که ما را به شادی، به خطر، به عشق، به تلاش بیهوده، به مرگ، فرامی‌خواند. محکومیت فاتحانه ی قدرت، گرمای زندگی در مشتی از گردوغبار، گرمی و محبّت قلب که با گذشت هر سال تیره تر، سردتر، کم تر می شود و به پایان می رسد -خیلی زود، خیلی زود- قبل از خود زندگی.»

«جوانی» تصویر تمام‌عیاری از جوانی انسان است. همان جنون و شورمندی، همان اشتیاق خطر کردن، همان هیچ انگاشتن موانع عظیم که در هر جوانی، معرّف جوانی اوست، در این تابلوی مختصر با رنگ های نیلی و لاجوردی و زرّین نقّاشی شده و از لابه لای خطوط دریا و آفتاب و باد و آتش ما را به تماشای خود می خوانند.

برگردان فارسی این اثر امّا کاستی هایی دارد. فقدان ویرایشی درخور متن فاخر اصلی خواننده را می آزارد. حیف داستان به این خوبی نیست که به ویراستگی‌اش بی اعتنایی شود؟
        

4