معرفی کتاب نامیرا : ارتش آلاکی ها اثر نمینا فورنا مترجم قاسم مومنی

نامیرا : ارتش آلاکی ها

نامیرا : ارتش آلاکی ها

نمینا فورنا و 2 نفر دیگر
3.8
5 نفر |
2 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

3

شابک
9786222743284
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

        به روال هر سال قرار است مراسمی در دهکده برگزار شود تا جناب دورکاس تعیین کند کدام دختر خونش سرخ و پاک است و کدام دختر خونش طلایی و ناپاک. دختران پاک بعد از مراسم می‌توانند خودشان را برای ازدواج آماده کنند و سعادتمند شوند اما سرنوشت دختران ناپاک تاریک و شوم است. دکا جزو ناپاکان است؛ جزو عجیب‌ترینشان... حتی جزو قدرتمندترینشان... دختران نامیرا... آلاکی‌ها. اما سرنوشتش بسیار متفاوت و باورنکردنی است. سرنوشتی که او را در مسیری قرار می‌دهد تا فاتح رازهایی باشد که هزاران سال سربه‌مهر مانده‌اند.
      

یادداشت‌ها

فائقه

فائقه

1404/2/8

          خب اول از همه بگم یادداشت و نظر من با نظر تنها یادداشت دیگه‌ای که برای این کتاب نوشته شده کمی فرق داره
نظر دوست عزیزم محترمه و من هم صرفاً برداشت خودم رو می‌گم🦋
از لحاظ داستان‌نویسی واقعاً قوی بود
یعنی از اون دست کتاب‌هایی بود که به هیچ عنوان حوصله‌ت رو سر نمی‌بره و هر چند صفحه تو با یه گِره جدید یا یه غافلگیری جدید روبه‌رو می‌شی که باعث می‌شه دلت بخواد ادامه بدی و بری جلو
از لحاظ محتوا هم دوستش داشتم
اینکه نشون می‌داد ظلم پایدار نیست و ظالم سر جاش نمی‌مونه قشنگ بود
تصویرسازی‌ها هم فوق‌العاده بود و انگار واقعاً با شخصیت اصلی همراهت می‌کرد
اما خب بله همونطور که خود نویسنده اشاره کرده داستان بر پایه‌ی فمنیسم هست
این که داستان درباره بازپس‌گرفتن حقوق انسانی زنان بود واقعاً عالیه ها
امّا مسئله اینه که کلا مردها رو کنار می‌ذاشت یه جورهایی😂
و در واقع موجود اضافی تلقی می‌شدن تقریباً.
اینجاش به نظرم می‌لنگه و خب درست نیست دیگه~
در کل، زندگی با "دکا" هم زندگیِ جالبی بود:))


*یه حرفِ بی‌ربط: 
اگه این یادداشت رو می‌بینی لطفاً برام دعا کن
سه روز دیگه کنکور دارم.
ممنونم💘
        

4

        یک کتاب با داستانی تکراری بود که احتمالاً کسانی که زیاد کتاب‌های فانتزی می‌خوانند، از آن لذت نخواهند برد. ماجرای دختری بود که قرار بود در مراسم بزرگسالی شرکت کند و نگران بود که نکند خونش پاک نباشد و او را به قتل برسانند. در مراسم شرکت کرد و متوجه شد "خون‌‌پاک" نیست اما به جای کشته شدن به مدرسه‌ای رفت تا به عنوان سرباز پادشاه خدمت کند و ادامه ماجرا که مثل ابتدایش شباهت زیادی به باقی فیلم و کتاب‌های تخیلی داشت.

جدای از تکراری بودن داستان، روح داستان بر طبق تفکرات فمنیستی بود در حدی که به نظر می‌رسید فقط زن‌ها حق زندگی کردن دارند. برابری حقوق زن و مرد خوب است، اما چیزهای که در این کتاب بود واقعاً عجیب بود. حتی تا جایی که زن‌ها دیگر برای ایجاد نسل جدید نیازی به مردان نداشتند و تقریباً در حال نابودی همه‌ی مردها بودند. خود نویسنده هم در آخر کتاب نوشته بود که برای نمایش تفکرات فمینیستی این رمان را نوشته است.

ایرادات منطقی هم داشت. مثلاً در بخش‌هایی از قصه، شخصیت‌های اصلی هم‌نوع‌ها و همرزم‌های خود را می‌کشتند و می‌گفتند "خب عیبی نداره در راه رسیدن به هدفه" و بعد خیلی عادی به زندگی‌شان ادامه می‌دادند. واقعاً عجیب بود. شخصیت اصلی نزدیک به هزار نفر از لشکری که فکر می‌کرد دشمن هستند را کشت و به راحتی به همان لشکر پیوست و دوست‌شان شد. این چرخش شخصیت‌ها برای من اصلاً قابل درک نبود.

خشونت زیادی هم داشت. یعنی می‌شد داستان بدون این حجم از قطع کردن سر و دست و مثله کردن آدم‌ها ادامه پیدا کند، ولی نویسنده هر چند صفحه یک بار یک صحنه خیلی خشن در داستان جا داده بود.

شخصیت‌پردازی‌ها هم جوری نبود که عاشق آن‌ها و روابط‌شان بشوی و بگویی چقدر کنار هم خوب هستند و به خاطرش ضعف‌های قصه را ببخشی. دو شخصیت اصلی که مثلاً خیلی باهم دوست بودند، انگار از سر ناچاری و نبودن آدم‌های دیگر باهم دوست شده بودند و اصلاً حس خوبی منتقل نمی‌کردند. عاشقانه داستان هم تکراری و مثل باقی کتاب‌های فانتزی بود تا عده‌ای را جذب کند.

کلاً از خواندنش لذت نبردم و به کسی توصیه نمی‌کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3