یادداشت عینکی خوش‌قلب

        یک کتاب با داستانی تکراری بود که احتمالاً کسانی که زیاد کتاب‌های فانتزی می‌خوانند، از آن لذت نخواهند برد. ماجرای دختری بود که قرار بود در مراسم بزرگسالی شرکت کند و نگران بود که نکند خونش پاک نباشد و او را به قتل برسانند. در مراسم شرکت کرد و متوجه شد "خون‌‌پاک" نیست اما به جای کشته شدن به مدرسه‌ای رفت تا به عنوان سرباز پادشاه خدمت کند و ادامه ماجرا که مثل ابتدایش شباهت زیادی به باقی فیلم و کتاب‌های تخیلی داشت.

جدای از تکراری بودن داستان، روح داستان بر طبق تفکرات فمنیستی بود در حدی که به نظر می‌رسید فقط زن‌ها حق زندگی کردن دارند. برابری حقوق زن و مرد خوب است، اما چیزهای که در این کتاب بود واقعاً عجیب بود. حتی تا جایی که زن‌ها دیگر برای ایجاد نسل جدید نیازی به مردان نداشتند و تقریباً در حال نابودی همه‌ی مردها بودند. خود نویسنده هم در آخر کتاب نوشته بود که برای نمایش تفکرات فمینیستی این رمان را نوشته است.

ایرادات منطقی هم داشت. مثلاً در بخش‌هایی از قصه، شخصیت‌های اصلی هم‌نوع‌ها و همرزم‌های خود را می‌کشتند و می‌گفتند "خب عیبی نداره در راه رسیدن به هدفه" و بعد خیلی عادی به زندگی‌شان ادامه می‌دادند. واقعاً عجیب بود. شخصیت اصلی نزدیک به هزار نفر از لشکری که فکر می‌کرد دشمن هستند را کشت و به راحتی به همان لشکر پیوست و دوست‌شان شد. این چرخش شخصیت‌ها برای من اصلاً قابل درک نبود.

خشونت زیادی هم داشت. یعنی می‌شد داستان بدون این حجم از قطع کردن سر و دست و مثله کردن آدم‌ها ادامه پیدا کند، ولی نویسنده هر چند صفحه یک بار یک صحنه خیلی خشن در داستان جا داده بود.

شخصیت‌پردازی‌ها هم جوری نبود که عاشق آن‌ها و روابط‌شان بشوی و بگویی چقدر کنار هم خوب هستند و به خاطرش ضعف‌های قصه را ببخشی. دو شخصیت اصلی که مثلاً خیلی باهم دوست بودند، انگار از سر ناچاری و نبودن آدم‌های دیگر باهم دوست شده بودند و اصلاً حس خوبی منتقل نمی‌کردند. عاشقانه داستان هم تکراری و مثل باقی کتاب‌های فانتزی بود تا عده‌ای را جذب کند.

کلاً از خواندنش لذت نبردم و به کسی توصیه نمی‌کنم.
      
38

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.