دیدبانی بگمار

دیدبانی بگمار

دیدبانی بگمار

هارپر لی و 2 نفر دیگر
3.8
4 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

5

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

برو دیده بانی بگمار ادامه ای است بر رمان«کشتن مرغ مینا»نوشته ی هارپر لی که در سال 1960 به چاپ رسید داستان رمان در رابطه با اسکات فینچ است که از نیویورک به آلاباما بر می گردد تا پدر خود آتیکوس فینچ را ملاقات کند وقایع این رمان که مضمونی ضد نژاد پرستی دارد بیست و سه سال بعد از حوادث کشتن مرغ مینا رخ میدهد اسکات مدام با خودش در حال کلنجار رفتن است دختری که از زمان بچگی تنها همبازی اش پسرها بوده اند و مادری نبوده که بلوغ و ورودش به دنیای زن ها را به او توضیح دهد حالا در دوران جوانی اش آن قدر از دنیای زن ها دور است که مدام مجبورند به او یاد آوری کنند یک زن اصیل این طور رفتار نمیکند یا یک زن اصیل چطور رفتار میکند ظرافت های زنانه برای اسکات ارزش هایی مرده اند او در پی حقیقت است حقیقتی که ذهنش را درگیر کرده این که پدرش همان مرد شریف و بزرگواری ست که در کودکی از او سراغ داشته؟کسی که مخالف نژادپرستس بوده و به آدم های فارغ از رنگشان نگاه میکرده؟یا نه آدم دیگری ست؟ندای درن اسکات راحتش نمیگذارد اما با وجود همه ی قضاوت ها خود درگیری ها و تردیدها او به یک چیز ایمان پیدا میکند این که دیده بان هرکسی وجدان اوست.

پست‌های مرتبط به دیدبانی بگمار

یادداشت‌های مرتبط به دیدبانی بگمار

            برو دیدبانی بگمار
هارپر لی
پنجاه سال پس از انتشار موفقیت آمیز کتاب مورد علاقه ام یعنی کشتن مرغ مقلد، مادربزرگ ما دوباره دست به قلم میشه تا همان دغدغه های قبلی را به گونه ای دیگر پی بگیرد اما به نظر من متاسفانه در این کار موفق نبوده است! لذا هیچ وقت سعی نکن یک شاهکار را ادامه دهی! 
مبارزه با نژاد پرستی همچنان مساله اصلی داستان است ولی تفاوت نگاه نسل های مختلف باعث می شود تا جوانترها نسل قبل را متهم به سازشکاری و حل شدن در باورهای سیستمی تفاوت نژادی کنند و در مقابل بزرگترها آنها را به خاطر  نداشتن تجربه و سطحی نگری ملامت می کنند.

ترجمه: تا نیمه اول کتاب می تونم به جرات بگویم یکی از اعصاب خوردکننده ترین ترجمه های این چندسال اخیر رو دیدم اما هرچه جلوتر رفت دقت مترجم بالاتر رفت و جملات دیگر توی ذوق مخاطب نمی‌زد.
پ: سرخوردگی من از کتاب احتمالا تاثیر خودشو در این نوشته نشان داده لذا از همه پوزش می طلبم. ترجیح می دهم با حس آزردگی ام بنویسم تا لبخندی مصنوعی را همراه قلم کنم.