کتابی درباره فقر، نادیده گرفته شدن  و تلاش کردن برای تغییر
داستانش رو دوست داشتم
        

           دخترک خانواده‌ای فقیر دارد و به خاطر فقر مجبور به نقل مکان به محله‌ای جدید می‌شوند. او به خاطر فقرش احساس می‌کند نامرئی شده و کسی او را نمی‌بیند. اما خودش کم‌کم کسانی را می‌بیند که تا پیش از این نمی‌دید. او تصمیم می‌گیرد به اندازه قدرت خودش در محیط اطرافش تغییر ایجاد کند و به مرور موفق می‌شود. داستانی تصویری دربارهٔ تغییر مناسب بالای پنج سال.

        

          وقتی کتاب را خواندم دقیقا به این موضوع فکر کردم که چقدر از ما ممکن است در طی روز انسانهایی را نادیده بگیریم و خیلی راحت از کنار آنها رد بشویم... اما چقدر کتاب امیدوار کننده بود اینکه میتوانیم تغییری ایجاد کنیم حتی اگر کوچک باشیم. صفحه پایانی کتاب نویسنده تجربه خودش را گفته است از کودکی و فقر و انگار همه صفحات کتاب برایم  زنده شد. 
امیدوارم روزی برسد که هیچ کس نامرئی نباشد. 
        

          ایزابل و خانواده اش ناچار به اسباب کشی به حاشیه شهر می‌شوند. ایزابل حس می‌کند تنهاست و نادیده گرفته می‌شود. اما کم کم با افرادی شبیه خودش روبرو می‌شود...
داستان به خوبی مشکلاتی را که ممکن است برای کودک به واسطه جابجایی یا کمبودهای مالی و اجتماعی رخ بدهد، نشان می‌دهد. از طرف دیگر نشان می‌دهد که می‌توان با کارهای کوچک و اهمیت دادن به محیط و اطرافیان، تغییرات بزرگی به وجود آورد. 
تصاویر کتاب در کنار زیبایی و انتقال مفاهیم، پر از اتفاقات ریز و درشت بود که خوانش آن را جذاب‌تر می‌کرد.
مناسب گروه سنی ب
        

          نویسنده و تصویرگر این کتاب به نظر من حرف بزرگی را  توانسته کودکانه بیان کند. هر چند شاید بهتر بود رده سنی کتاب  بالای شش سال عنوان می شد. چون برای بالای چهار سال مفهوم فقر و تغییر  خیلی انتزاعی هستند،  اما از طرفی  این دو مفهوم به خوبی در داستان نشسته و درآمده اند .
        

          داستان دختری که سعی کرد با کمک کردن به دیگران دنیا را برای خودش و اطرافیانش شاد تر کند. حتی با اینکه او و خانواده اش وضعیت مالی خوبی نداشتند