بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق (گفتاری در حکمت کردار) عمومیفلسفهآلمانی (قرن ۱۹) بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق (گفتاری در حکمت کردار) ایمانوئل کانت و 2 نفر دیگر 2.5 2 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 2 خواهم خواند 2 خرید از کتابفروشیها ناشر خوارزمی شابک 9789644870705 تعداد صفحات 208 تاریخ انتشار 1397/3/13 توضیحات کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق (گفتاری در حکمت کردار)، مترجم علی قیصری. دهه 1780 میلادی ادبیات کلاسیک فلسفی ادبیات آلمان یادداشت ها محبوبترین جدید ترین کتابخانهٔ بابل 1403/5/20 گفتگوی آدمکش و فیلسوف آنچه راسکولنیکف را بدل به جذابترین قاتل تاریخ میکند یک پرسش فلسفی مشخص است: «چرا نباید انسان دیگری را بکشم؟». هرچند ممکن است این پرسش یکسره هولناک بنماید، اما این درست همان پرسشی است که موقّرترین فیلسوف تاریخ پیش میکشد: امانوئل کانت. کانت علیرغم ظاهر موجه فلسفهی خود، فیلسوفی است دیوانه؛ نیهیلیستی شبیه راسکولنیکف. او بهصراحت به شما میگوید که هرچه بگردید درون جهان هیچگونه ارزش اخلاقیای نمییابید. بالعکس، آنچه باید بدان بنگرید، ارادهی خود شماست. اخلاق هیچ ربطی به جهان تجربه ندارد، بلکه موضوع آن تنها ارادهی شماست. کانت در پی لحظهای میگردد که در آن میل شما، بدون هرگونه وابستگی به امری درون جهان، بهشکلی مطلق بر خودْ قانون بگذارد. کانت در پاسخ راسکولنیکف خواهد گفت که نباید آدم کشت، چرا که قانون چنین میگوید. اما شما هرچقدر هم از قانون نفرت داشته باشید، دستکم باید به قانونی که خود برای خود وضع کردهاید پایبند باشید. اما مگر راسکولنیکف نیز برای خود قانونی وضع نکرده؟ پاسخ کانت این است که قانون شما باید توان آن را داشته باشد که بدل به قانونی برای همگان شود. کانت با یک حرکت درخشان، درست در جایی که تصور میکنیم از درونیترین بخش وجود ما، ارادهی شخصی ما، سخن میگوید، بدل به متفکری سیاسی میشود. قانونگذاشتن ما برای خودمان، پیش از آنکه بدل به بنیان دموکراسی مدرن شود، اندیشهای اخلاقی بود که امانوئل کانت پیش کشید. راسکولنیکف نباید مرتکب قتل شود. چرا؟ بیشک به این دلیل که اگر هوس کند این حق را برای همگان مشروع بداند، خود او نیز کشته خواهد شد، و در نتیجه اساساً ارتکاب قتل منتفی است. پس راسکولنیکف برای آنکه به خود حق ارتکاب قتل بدهد، باید به دیگران نیز حق بدهد او را بکشند. اینجاست که جادوی کانت شما را مسحور میکند: حتی برای شکستن قانون نیز باید فرض کنید که اکثریت مردم قانون را نمیشکنند، وگرنه پیش از این شما را کشته بودند. کانت، همچون ارسطو، سخت بدین اصل پایبند است که انسان حیوانی سیاسی است، بهنحوی که هر کنش منفرد هر شخص را باید چنین سنجید: آیا بیان نظری این کنش قابلیت تبدیل به قانونی همگانی برای اجتماع را دارد؟ اگر پاسخ منفی است، اخلاق شما را از ارتکاب این کنش منع میکند. این گفتگویی است بین آدمکش و فیلسوف بر سر دموکراسی مدرن. 0 0 مجید اسطیری 1402/12/17 این ریویو تکمیل خواهدشد: امانوئل کانت در این اثر کوتاه ولی مهم به دنبال یافتن پایه هایی برای کردار است که همه ذوات معقول آن را دریابند و بپذیرند. در این مسیر چند گام اساسی برمیدارد: «نیت خوب» را تنها چیزی معرفی میکند که بی قید و شرط میتوان آن را نیک دانست. در نقد #ارسطو روش اعتدال را برای راهنمایی کردار انسان ناکافی میداند و نشان میدهد که چگونه اعتدال میتواند در خدمت نیات ناپسند درآید. مفهوم #وظیفه اخلاقی را در میان می آورد و توضیح میدهد که فقط در حضور قانون خدشه ناپذیر فراگیر معنا دارد. "فلسفه ناب" یا فلسفه ای که مطلقا مستقل از تجربه باشد را تنها واضع قانون اخلاقی معرفی میکند و تاکید میکند علوم تجربی هیچگاه نمیتوانند به کمک مابعدالطبیعه بیایند. مهم ترین محک انجام به وظیفه اخلاقی را مخالفت با میل میداند و میگوید کافی نیست که عملی مطابق با قانون باشد بلکه باید از برای قانون باشد. به علاوه انسان شناسی و خداشناسی را از اینکه بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق را بگذارند ناتوان معرفی میکند زیرا: انسان شناسی تجربی و خداشناسی اصل #خودآیین و مستقل بودن اخلاق را در نظر نمیگیرند. چرا اخلاق باید خودآیین باشد؟ زیرا خردی که این قانون را وضع میکند نباید آن را به خاطر هدفی غیر از خودش وضع کند. بنابراین مهمترین شرط برای قانون اخلاقی، آزادی قانونگذار است. چنین قانونی نه بر مبنای ترس یا جایزه که بر مبنای احترام پذیرفته و اجرا میشود. مهمترین شرط قانونی که خرد در حضور آزادی برای خودش وضع میکند «عام بودن» آن است یعنی همین جمله ساده که هر #عقل_سلیم آن را در می یابد و میپذیرد: چنان رفتار کن که میخواهی همگان چنان رفتار کنند. با این حال در فصل آخر این فرض که آزادی کامل برای انسان میسر باشد را مطلقا ناممکن میداند در آخرین صفحه یادآور میشود کاربرد نظری عقل به ضرورت علتی غایی از جهان ره میبرد اما ماعقل نمیتواند ضرورت مطلق این قانون عملی نامشروط را فهم کند. خب خواندن این کتاب چندان ساده نیست و هر بند را چند بار خواندم تا مطمئن شوم کاملا درک کرده ام. چیزی که خواندن را سخت میکند این است که نثر کانت مملو از جملات معترضه است و گاهی در دل همین جملات معترضه جملات دیگری هست. برای درست فهمیدن کتاب دفعه دوم و سوم که یک بند را میخواندم خودم جملات معترضه را حذف میکردم. اتفاق عجیبی که در میانه کار افتاد این بود که به یک بند فوق العاده لذت بخش رسیدم. باورم نمیشد خواندن این بند در یک کتاب فنی فلسفی این اندازه لذت بخش باشد: "مفهوم محض و خالص "وظیفه" که از هر گونه شائبه بیرونی کششهای تجربی برکنار باشد، و در واقع، مفهوم "قانون اخلاقی"، فقط از راه عقل (که نخست از این راه آگاه می شود که می تواند به خودی خود خصلت عملی یابد) بر دل آدمی نفوذی چندان نیرومندتر از همه انگیزه های دیگر برخاسته از حوزه تجربه دارد که با آگاهی از ارزش خود، این انگیزه ها را خوار میشمرد و می تواند بر آنها مسلط شود؛" کتاب"راهنمای خواندن «بنیادگذاری مابعدالطبیعهی اخلاق» کانت" را هم از دو سال پیش داشتم و در طول خواندن این کتاب گذاشته بودم جلوی چشمم و آقای کانت با آن اخم ملیحش مدام بهم زل زده بود. انشاالله به زودی شروعش خواهم کرد و بلافاصله بعد از پایان آن مجددا همین کتاب را با ترجمه ای که انتشارات سمت درآورده خواهم خواند بعد از طی این مسیر حتما برداشتم از کتاب دقیق تر خواهد بود. به همین خاطر نوشتم این ریویو تکمیل خواهدشد 0 0