دخترک کبریت فروش
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
36
خواهم خواند
1
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
کتاب مصور حاضر، داستانی از افسانه های عامه است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. در داستان می خوانیم: «هوا خیلی سرد بود و برف می بارید. آخرین شب سال بود. دختری کوچک و فقیر در سرما راه می رفت. دمپایی هایش خیلی بزرگ بودند و برای همین وقتی خواست باعجله از خیابان رد شود دمپایی هایش از پایش درآمدند. ولی نتوانست یک لنگه از دمپایی ها را پیدا کند. پاهایش از سرما ورم کرده بود. مقداری کبریت برای فروش داشت ولی در طول روز کسی کبریت نخریده بود. سال نو بود و بوی خوش غذا در خیابان پیچیده بود. جرئت نداشت به خانه برود چون نتوانسته بود حتی یک کبریت بفروشد و می ترسید پدرش کتکش بزند. دستان کوچکش از سرما کرخ شده بود شاید شعله آتش بتواند آن ها را گرم کند».
یادداشتها
1402/10/8
0
1403/3/31
0