معرفی کتاب این خانه فروشی نیست اثر مهدیه داودی رکن آبادی

این خانه فروشی نیست

این خانه فروشی نیست

4.5
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

8

ناشر
شابک
9786229304617
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        کتاب «این خانه فروشی نیست» حکایت آزادسازی شهر «آمرلی» عراق از محاصرۀ سیصدوشصت درجه‌ای داعش با عکس‌هایی از «سعید فرجی» و روایت «مهدیه داوودی»، توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شد.
نام شهر آمرلی در تابستان سال 1393 بیش از هر زمان دیگری بر سر زبان‌ها افتاد. درست همان روزهایی که روستاهای مجاور بعد از تسلیم اجباری ساکنانش به اشغال دشمن تکفیری درآمده بودند، شیعیان مظلوم شهر آمرلی در شمال بغداد، گرفتار حلقۀ تنگ محاصرۀ داعش شدند. هجده‌هزار زن و مرد و کودک این شهر، تصمیم گرفتند در شهر بمانند و با دست خالی در برابر تجاوز دشمن مقاومت کنند.
روایت مقاومت 83 روزۀ مردم شهر آمرلی، مجاهدت گروه‌های مختلف عراق و حضور فرماندهان جبهه مقاومت به‌ویژه فرماندۀ شهید «قاسم سلیمانی» که بی‌پروا از وضعیت خطرناک این شهر با یک فروند بالگرد خود را به منطقه رسانده و با طراحی یک عملیات دقیق موفق به آزادسازی این شهر و بیرون راندن گروهک داعش از منطقه شد، دستمایۀ کتاب این خانه فروشی نیست قرار گرفته است.

در این کتاب عکس 136 صفحه‌ای، شهر محاصره ‌شدۀ آمرلی، با عکس‌هایی از سعید فرجی هنرمند عکاس و مستندساز به تصویر درآمده و در کنار آن، روایتی از مهدیه داوودی، حال‌وهوای مردم شهر را در روزهای شهریورماه سال 93 برای خواننده بیان می‌کند.
      

یادداشت‌ها

          اولین بار که از آمرلی و تئوری جنگ های نامنظم خواندم را خوب به یاد دارم.
مقدمۀ یکی از درس های جامعه‌شناسی پایۀ دوازدهم بود و بسیار کوتاه از اثر باور و ایمان قلبی انسان‌ها برای مقاومت نوشته شده بود.
این نگاه که باور های قلبی انسان‌ها می‌توانند آنقدر کارساز باشند و در طول تاریخ هم نمونه‌هایی از این گونه مقاومت و ایستادگی بوده‌است برایم جالب بود.
بعد ها که فهمیدم انتشارات مکتب حاج‌قاسم کتابی با این مضمون چاپ کرده مشتاق شدم که در اولین فرصت این کتاب را تهیه کرده و بخوانم؛ و آن اولین فرصت برای تهیۀ کتاب شد نمایشگاه کتاب امسال و من کتاب را با شوق خواندن و دانستن درمورد مردمی که از نژاد و زبان و جغرافیایی دگر بودند و نحوۀ مقاومت کردنشان خریدم.
اما شروع خواندنش برمی‌گردد به اندکی قبل‌تر یعنی روز های آغازین جنگ ایران و اسرائیل؛ وقتی دچار شوک و نگرانی و سوگ بودم.
کتابخانه‌ام را جست‌وجو می‌کردم تا شاید کتابی پیدا کنم که شرح حالی نزدیک به حال من داشته باشد؛ و این کتاب همانی بود که من دنبالش بودم چون خانۀ ما هم فروشی نبود درست مانند خانۀ مردم آمرلی.
کتاب روان بود و زبانی ساده داشت با عکس‌هایی متعلق به روز های داغ تابستان‌های عراق و خواندنش زمان زیادی را از من نگرفت اما تاثیر زیادی بر من گذاشت و اثرش تا مدت زمان زیادی با من خواهد بود.
شاید در این جا زبان ما و مردم آمرلی مشترک نبوده باشد و حتی موقعیت های کاملا مشابهی را تجربه نکرده باشیم اما مشترک بودن زبان دشمنان ایران و آمرلی خود دلیلی بود برای احساس اینکه ما تنها نیستیم و باورمان در این مسیر چقدر نگهدارمان است.
مردم آمرلی هم درست مثل ما از همان وعده‌های دروغین که «مردم عزیز ما با شما کار نداریم، هدف ما نظام/دولت است؛ شما در امنیت هستید» بسیار داشتند.
آن‌ها هم در همان فضای کوچک آمرلی منافقانی داشتند که روند کار را برایشان کند می‌کرد.
آن‌ها حتی حاج‌قاسم هم داشتند و ابومهدی را؛ دو کس که ما از آن‌ها فقط داغشان را به سینه  و باور و آرمانشان را در قلب‌هایمان زنده و تپنده داریم.
این کتاب در آن روزهای ابتدایی جنگ مانند مرهم شد برایم؛ هر جا نگران می‌شدم در ذهنم رجوع می‌کردم به داستان مردم آمرلی و برای خودم مجدد داستان شیرمردان و شیرزنانی را تعریف می‌کردم که در جغرافیایی نه چندان دور از ما با امکاناتی کم‌تر از ما و ایمانی قوی دشمنانشان را شکست دادند.
در بین داستان‌ها و وقایعی که هویت و ایستادگی ما را شکل داده‌اند جای این روایت خالی‌ست؛ بخوانیمش.
        

3