معرفی کتاب خاطرات سقراطی اثر گزنفون مترجم محمدحسن لطفی

خاطرات سقراطی

خاطرات سقراطی

گزنفون و 1 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

6

شابک
9789644870842
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1394/8/20

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        گزنفون پسر گریلوس، از مردم ارکیا از آتن، همچنین معروف به یونانی تاریخدان آتن است. او شاگرد سقراط بود. در حالی که معاصران او از او به عنوان یک فیلسوف یاد نمی کنند، وضعیت او به عنوان یک موضوع اکنون موضوع بحث است. او به دلیل نوشتن در مورد تاریخ زمان خود، اواخر قرن پنجم و اوایل قرن چهارم قبل از میلاد، به ویژه به دلیل گزارش او از سال های پایانی جنگ پلوپونز شناخته شده است. هلنیکا او که این زمان ها را بازگو می کند، ادامه تاریخ جنگ پلوپونز توسط توسیدید در نظر گرفته می شود. مشارکت جوان او در لشکرکشی نافرجام کوروش کوچک برای ادعای تاج و تخت ایران، او را به نوشتن مشهورترین اثرش، آناباسیس، برانگیخت. گزنفون علیرغم بزرگ شدن در آتن و شهروندی آتنی، با اسپارت، دشمن سنتی آتن نیز مرتبط است. دیدگاه‌های طرفدار الیگارشی او، خدمت زیر نظر ژنرال‌های اسپارتی در لشکرکشی ایران و فراتر از آن، و همچنین دوستی او با شاه آگیلاس دوم، گزنفون را نزد اسپارت‌ها و آنها را برای او محبوب کرد. تعدادی از نوشته های او نشان دهنده تعصب و تحسین او برای طرفداری از اسپارت است. به غیر از افلاطون، گزنفون برجسته ترین مرجع در مورد سقراط است که در دوران جوانی زیر نظر فیلسوف بزرگ آموخته است. او معلم خود را بسیار تحسین می کرد و پس از مرگ سقراط در سال 399 گزنفون چندین دیالوگ سقراطی از جمله یک عذرخواهی درباره وقایع محاکمه و مرگ او نوشت. آثار گزنفون طیف وسیعی از ژانرها را در بر می گیرد و به زبان یونانی آتیک بسیار ساده نوشته شده است.

      

یادداشت‌ها

alllan.g

alllan.g

1404/4/6

          خوندن کتاب واقعا تجربه‌ی جالبی بود. سقراط افلاطون آدمی بسیار زیرک و باهوشه که همیشه درست می‌گه و تنها چیزی که مردم در جوابش می‌گن "درسته" "منطقیه" و "حق با توئه" (که این فرمت دیالوگ سقراطی حتی تبدیل به میم شده). سقراط زنوفون اما واقعی تره، هر دلیلی که میاره دوست هاش دلیلی میارن که حرفش رو نقض می‌کنه، و خطای زیادی داره. می‌شه واضح دید که چقدر از حرف هاش مغلطه و پیچوندن سوال اصلیه و در عین حال باز هم چقدر متفاوت به مسائل نگاه می‌کنه. با این حال سقراط زنون در جامعه یونان یک فرد باهوش تر در میان افراد باهوش دیگه است، برعکس سقراط افلاطون که نابغه‌ای میان افراد نالایقه. خوندن این کتاب بعد از کتاب های افلاطون حس زمانی رو داست که فهمیدم اسب چوبی و جنگی سر زیبایی هلن وجود نداشته، ولی با این حال داستان پایه بر جنگ های بی شمار اون منطقه است. افسانه فرو می‌ریزه و مردی بی نقاب اون وسط می‌مونه که هنوز هم جالب و لایق تحسینه، اما پیامبری از جانب خدای عقل و خرد نیست.
با این حال هیچ‌کدوم این جملات از ابهت سقراط کم نمی‌کنه، و خوندن کتاب واقعا لذتی داره که خصوصیت خوندن صحبت های سقراطه. 
پ.ن: "خدایان خوش ندارند که انسان از دانشی که خود خدایان آشکار نکردند سر در بیاورد" دوست ندارم تصور کنم چه جوان هایی که می‌خواستند به هندسه و ستاره شناسی بپردازند به خاطر پندهای سقراط تسلیم شدند. فکر پوچی به نظر می‌رسه، چون در مقابل این حرف به‌قدری دیالکتیک و نقد رو وارد جامعه کرده که مضحکه مو از ماست بیرون کشیدن. احتمالا این جمله به چشمم اومد چون صفحه آخر کتاب نوشته شده بود.
        

0