معرفی کتاب سعدی از دست خویشتن فریاد اثر عباس کیارستمی

سعدی از دست خویشتن فریاد

سعدی از دست خویشتن فریاد

4.0
12 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

8

شابک
9789644483370
تعداد صفحات
624
تاریخ انتشار
1397/9/14

توضیحات

کتاب سعدی از دست خویشتن فریاد، شاعر عباس کیارستمی.

یادداشت‌ها

          کتاب «سعدی از دست خویشتن فریاد» برادری دارد با نام «حافظ به روایت کیارستمی» که پیش‌تر آن را هم خوانده‌ام و برایش یک <a href="https://www.goodreads.com/review/show/3821129900?book_show_action=false&from_review_page=1">ریویو</a> نوشته‌ام. ساختار و حال و هوا و فضای این کتاب با برادرش قرابت زیادی دارد، اما مواجهه‌ی من با آن، تا حدود زیادی به شکلی متفاوت رقم خورد.
من کتاب «حافظ به روایت کیارستمی» را زمانی «خواندم» که پیش از آن، «تقریباً هیچ» رابطه‌ی جدی‌ای با حافظ و ادبیاتش برقرار نکرده بودم، اما  برخوردم با «سعدی از دست خویشتن فریاد» این‌گونه نبود و این کتاب را زمانی «تورق کردم» که «تا حدودی» با فضای اشعار سعدی آشنا بودم و لذت خواندن سعدی، پیش از این کتاب تا حدی، تا حدودی، زیر زبانم مزه کرده بود. فلذا دوست دارم اینجا چند خطی از این ارتباط با سعدی بنویسم:
سعدی‌خوانی برای من عیشی است مدام، لذتی است تمام‌نشدنی، تجربه‌ای است همیشه دست اول. مدتی است با سعدی زیست می‌کنم، و درست است که گاهی این زیست کم‌رنگ یا پررنگ می‌شود. اما تا به الان قطع نشده است، و قویاً امیدوارم هیچ وقت قطع نشود، و در آینده بتوانم جدی‌تر و جدی‌تر هم سعدی بخوانم.
سعدی به زندگی من رنگی پاشیده است که شاید کمتر چیزی بتواند جایش را بگیرد. غزلیات سعدی معمولاً جایی نزدیک است تا گاهی لابه‌لای روزمرگی‌ها، یک غزل از آن بخوانم، بوستانش پروژه‌ی در حال گذران فعلی است و گلستانش را یکی دو بار خوانده‌ام و لذت وصف‌ناشدنی‌ای از آن برده‌ام.
سعدی وسیله‌ی نزدیک‌تر شدن من و یکی از رفقاست؛ این شکلی که گاهی وسط یک روز کاری معین یک بیت یا یک غزل می‌فرستند و چند دقیقه در مورد زیبایی‌هایش، کلمات غیرقابل‌جایگزین‌کردنش، و حس و حال عمدتاً دردناکش حرف می‌زنیم و کیف می‌کنیم و معمولاً ادامه‌ی بحث را می‌سپاریم به زمانی مناسب‌تر.
سعدی باعث شده من برخی از دوروبری‌هایم را با لذت ادبیات آشنا کنم؛ این شکلی که چند باری حکایتی از بوستان را با صدای نه چندان زیبا و لحن نه چندان مناسبم خوانده‌ام و رویش چند دقیقه‌ای حرف زده‌ام و در گروه خانواده فرستاده‌ام تا آن‌ها هم از این دریای بی‌کران معنا بهره‌ای ببرند.

آری... سعدی به زندگی من رنگی پاشیده است که شاید کمتر چیزی بتواند جایش را بگیرد...


عصر نیمه‌بارانی یکم اردیبهشت ماه هزار و چهارصد و یک، مصادف با روز بزرگداشت عالی‌جناب سعدی.
        

0