معرفی کتاب فیزیکدانها اثر فریدریش دورنمات مترجم رضا کرم رضایی

فیزیکدانها

فیزیکدانها

فریدریش دورنمات و 1 نفر دیگر
3.5
7 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

2

شابک
0000000039562
تعداد صفحات
102
تاریخ انتشار
1363/1/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب فیزیکدانها اثر فردریک دورنمات که یکی از نمایشنامه های فلسفی و بسیار خواندنی و متفکرانه این نویسنده بزرگ و فیلسوف برجسته المانی است که در دهه شصت توسط رضا کرم رضایی ترجمه و بچاپ رسید.این نمایشنامه مانند دیگر کتاب های فردریش دورنمات ساختار پیچیده و فلسفی و پر کنایه دارد. در قالب درام ما در یک تیمارستان هستیبم . و کارکترهای ما چندین دیوانه که در این آسایشگاه بسر میبرند.اما هر کدام از این بیمار یک نوابغ پس زده از اجتماع هستن که در این تیمارستان دنیا ما سرگردان و ناتوان امروزمان را می سوزانیم و گذشته را نقد کرده و اینده را به خیال چشم می بندیم.در نمایشنامه فیزیکدانها که زبان طنز تلخی را داراست هر تابلو و هر صحنه هدفمند برای ترسیم جان نویسنده انتخاب شده.این که دورنمات جهانی را به دیوانه خانه ای تشبیه کرده و یک تراژدی از دل شوخی های چند مجنون عاقل پدید می اورد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به فیزیکدانها

بریدۀ کتاب

صفحۀ 70

برای فضانوردان بشنوید: ما به فضا پرواز کردیم و به سوی صحرای ماه و در غبار آن گم شدیم و در آنجا کسانی به ناگهان مردند و کسانی در آتش و سرب مذاب سوختند و در بخار سوزان سیاره زهره تجزیه شدند و ما در مریخ و آتش و خورشید و رادیواکتیو بلعیده شدیم. مشتری متعفن بود و در آنجا با شتابی جهنده و رعدآسا از آتش و گاز سرخ گریختیم و به همه کائنات دشنام دادیم و در عاقبت نفرین‌زده‌مان با خشم و تحسین به زحل نگریستیم و فریفته کار جهان شدیم. اورانوس و نپتون، سبز و یخ‌زده بود و سیاره پلوتون مملو از زهرخند بود. شگفتا... شگفتا که از دیرهنگام خورشید را از هلیوس و سیلیوس را کاناپوس پنداشتیم و همچون موج‌های خروشان خود را به اعماق سیاره‌های سفید سپردیم ولی هیچ‌گاه به آنها نرسیدیم اینک در سفینه های خود با انبوهی از توده تنفر مومیایی شده‌ایم... در چهره‌های مسخره مان دیگر نه از مادرمان سیاره زمین که دیگر نفس نمی‌کشد و نه از یادمان، نشان و اثری نیست. فیزیک‌دانان، فردریش دورنمت_صفحه رو مطمئن نیستم

1

یادداشت‌ها

صاری‌آ

صاری‌آ

1403/6/24

          ما به فضا پرواز کردیم، و به سوی صحرای ماه، و در غبار آن گم شدیم، و در آنجا کسانی به ناگهان مردند و کسانی در آتش و سرب مذاب سوختند و در بخار سوزان سیاره‌ی زهره تجزیه شدند، و ما در مریخ و در آتش خورشید و رادیواکتیو بلعیده شدیم. مشتری متعفن بود و در آنجا با شتابی جهنده و رعد‌آسا از آتش و گاز سرخ گریختیم و به همه‌ی کائنات دشنام دادیم...
و در عاقبت نفرین‌زده‌یمان با خشم و تحسین به زحل نگریستیم و فریفته‌ی کار جهان شدیم... اورانوس و نپتون سبز و یخ‌زده بود... و سیاره‌ی پولوتون مملو از زهرخند بود... شگفتا... که از دیر هنگام خورشید را (سیریوس) و (سیریوس) را (کانوپوس) پنداشتیم. و همچون موج های خروشان خود را به اعماق سیاره‌ی های سپید سپردیم ولی هیچگاه به آن‌ها نرسیدیم... اینک در سفینه‌های خود با توده‌ی انبوهی از تعفن مومیایی شده‌ایم... در چهره‌های مسخره‌مان دیگر نه از مادرمان زمین که نفس نمی‌کشد و نه از یادمان نشان و اثری نیست...

به نظرم بد نبود..
        

0