معرفی کتاب لالایی اثر لیلا سلیمانی مترجم ابوالفضل الله دادی

لالایی

لالایی

لیلا سلیمانی و 1 نفر دیگر
2.8
4 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

4

ناشر
نگاه
شابک
9786003762039
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1396/7/15

توضیحات

        
اینجا ساختمان نوسازی در خیابان اوت ویل در منطق ی دهم است؛ ساختمانی که همسایه ها بدون این که همدیگر را بشناسند، سلام های گرمی رد و بدل می کنند. آپارتمان خانواده ای مسه در طبقه ی پنجم قرار دارد. کوچک ترین خانه ی بناست. پل و میرین وقتی دومین فرزندشان متولد شد وسط نشیمن تیغه ای کشیدند. آن ها در اتاقی تنگ بین آشپزخانه و پنجره ای می خوابند که روبه خیابان باز می شود. میریم عاشق مبل های رنگی و گلیم فرش است. به دیوار گراورهای ژاپنی آویزان کرده. امروز زودتر به خانه برگشته است. جلسه ای را کوتاه کرده و بررسی پرونده ای را به فردا انداخته است. وقتی روی صندلی تاشوی قطار خط هفت نشست، به خودش گفت بچه ها را غافلگیر خواهد کرد. وقتی رسید، دم نانوایی توقف کرد. باگت، دسری برای بچه ها و یک کیم پرتقالی هم برای پرستار بچه ها خرید. پرستار عاشق کیک پرتقالی بود. فکر کرد آن ها را به شهربازی ببرد. شاید می رفتند با هم برای شام خرید می کردند. شاید میلا اسباب بازی ای می خواست و آدام تکه نانی بزرگی در کالسکه اش می مکید. آدام مرد. میلا به زودی جان می سپرد.

      

یادداشت‌ها

          📚 از متن کتاب:
«روی نیمکت‌ها، در معابر خلوت، به کسانی بر می‌خورد که دنیا دیگر نمی‌خواهدشان. آن‌ها از آپارتمان‌های تنگ، نشیمن‌های غم‌زده و مبل‌هایی می‌گریزند که از بیکاری و ملال گود افتاده‌اند.»

«لالایی» اثر «لیلا سلیمانی» نویسنده و روزنامه‌نگار مراکشی‌تبار است. این کتاب با ترجمه‌ی «ابوالفضل الله‌دادی» توسط «انتشارات نگاه» به چاپ رسیده است.
کتاب اثری روان‌شناختی و تکان‌دهنده است که با شوکی عمیق آغاز می‌شود: یک پرستار در اقدامی جنون‌آمیز دو بچه‌ای که از آن‌ها مراقبت می‌کرده را به طرز وحشت‌ناکی به قتل رسانده است! این نقطه‌ی آغاز مسیری پر از تنش و اضطراب است که خواننده به آن قدم می‌گذارد و به تدریج متوجه مجموعه‌ی اتفاقاتی می‌شود که به این فاجعه منجر شده است.

📚 از متن کتاب:
«زندگی به سلسله‌ای از وظایف، تعهداتی که باید انجام شود و قرار ملاقات‌هایی که نباید از دست برود تبدیل شده است.»

نویسنده با زبانی دقیق و توصیفاتی سرد، زندگی یک زوج فرانسوی طبقه‌ی متوسط (پُل و میریم) را به تصویر می‌کشد. «میریم» پس از سال‌ها خانه‌داری تصمیم می‌گیرد در حرفه‌ی وکالت مشغول به کار شود، همین امر سبب می‌شود که آن‌ها برای مراقبت از دو فرزندشان (میلا و آدام) دنبال پرستار باشند. در نهایت آن‌ها «لوئیز» را استخدام می‌کنند. زنی مهربان، وظیفه‌شناس و ظاهرا بی‌نقص که به سرعت جایگاه خود را در خانواده‌ی «مَسه» می‌یابد. اما به تدریج، لایه‌های پنهان شخصیت او آشکار می‌شود و رفتارهای عجیب و غریب از او سرمی‌زند.

📚 از متن کتاب:
«باید کسی بمیرد. باید کسی بمیرد تا ما خوش‌بخت شویم.»

بدون‌شک شاید مهم‌ترین وجه تمایز این اثر با سایر آثار این ژانر را بتوان تمرکز بر «چگونگی» رسیدن به نقطه‌ای که دیگر وقوع جنایت برگشت‌ناپذیر است، به جای تمرکز بر «چرایی» جنایت دانست. همین امر سبب می‌شود تا خواننده به اندیشیدن در رابطه با طبقات اجتماعی، فشارهای مادرانگی و انزوای انسان‌ها در جهان مدرن بپردازد. شخصیت «لوئیز» به بهترین نحو پرداخت شده است و خواننده را در میان ترس - ترحم معلق نگه می‌دارد.

علاوه بر مسائلی که پیش‌تر اشاره شد، «سلیمانی» با ظرافت به مسائلی نظیر نابرابری‌های اجتماعی و استثمار کارگران خانگی نیز می‌پردازد. خواننده در آغازِ کتاب با سرنوشت شومِ قصه روبه‌رو می‌شود. این‌که «سلیمانی» توانسته تنش را تا صفحات انتهایی کتاب حفظ کند و خواننده را با خود همراه کند؛ از نقاط قوت نویسنده و کتاب است.

پی‌نوشت:
🔴 مطالعه‌ی کتاب برای والدینی که فرزند کوچک دارند، ممکن است آزاردهنده باشد.
برای من، بدون‌شک، یکی از نقاط عطف داستان آن‌جایی بود که «لوئیز» اسکلت مرغ را روی میز قرار می‌دهد...
        

1

        کتاب شروع خیلی جالبی داره، اتفاق وحشتناکی افتاده و حالا در طول رمان باید مشخص شه که دلیل این جنایت چی بوده.
داستان در مورد یه پرستار خیلی منظم و دقیقه که یه خونواده برای نگهداری از دوتا بچه‌شون استخدام می‌کنن. این پرستار(لوئیز) از نگهداری بچه‌ها هم فراتر میره و کارهایی نظیر آشپزی، تمیز نگه داشتن خونه و.. رو هم انجام میده و خلاصه زن و مرد که هر دو شاغل بودن می‌بینن چه‌قدر زندگی‌شون با وجود لوئیز راحت‌تر شده و چه‌قدر بهش نیاز دارن. از طرفی لوئیز(مثل تقریبا همه‌ی پرستارها) از صبح زود تا آخر شب تو محیط گرم این خونواده کار و زندگی می‌کنه و آخر شب باید به سوئیت سرد و خالی خودش تو حومه‌ی پاریس برگرده؛ همسر و دختر خودش رو از دست داده و تنها چیزی که می‌خواد اینه که تو این خونواده برای خودش جایگاهی پیدا کنه و برای همیشه بمونه. 
تا این‌جای داستان در مورد شرایط سخت و ناراحت‌کننده‌ی اغلب پرستارها صدق می‌کرد اما این کتاب به نظرم بیش‌تر case study بود. لوئیز سابقا تو بیمارستان روانی بستری بوده و در طول رمان هم کم‌کم سلامت روان خودش رو از دست میده. خونواده‌ی "مسه" از طرفی بهش نیاز دارن و از طرفی رفتارهای عجیب و وسواسی لوئیز باعث ترس‌شون می‌شه، به همین دلیل بچه‌ها که تقریبا بزرگ میشن و دیگه نیازی به لوییز احساس نمی‌شه، تصمیم می‌گیرن اون رو اخراج کنن. پرستار برای موندش تلاش می‌کنه ولی به نتیجه نمی‌رسه. در آخر اون‌قدر از خدمت کردن به دیگران و تنهایی به تنگ میاد که کنترلش رو از دست میده و مرتکب قتل اون دوتا بچه می‌شه. ظاهرا لیلا سلیمانی این داستان رو بر اساس واقعیت نوشته ولی به نظرم چندان موفق نبوده. انگار کلی حفره‌ی خالی از شخصیت و زندگی لوئیز تو این کتاب وجود داره اما در عوض به چیزهایی پرداخته شده که به فهم دقیق فروپاشی پرستار کمک چندانی نمی‌کنه.
۲.۵
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0